428The_Godfather_II_2The%20Godfather273TheGodfather2020305The_Godfather_II_1

Go English

دوشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۰

Re: -- AndisheyeNik -- قلب واقعی‌ انسان + سخنی با دوستان

 

 

درود بر دوستان گروه اندیشه ی نیک‌

حمیده ی عزیز و گرامی‌؛ سپاس از وقت و توجه‌ای که جهت خواندن و مطالعه ی مطلب ارسالی‌ من به گروه صرف کردید، و همچنین سپاس از وقت و نیرویی که در ارائه دادن نظرات ارزنده ی خود در این زمینه - که صادقانه، خالصانه و دوستانه بود، صرف نمودید.

صرفاً جهت اطلاع شما و دیگر دوستان در این گروه، عرض می‌کنم که بنده پاسخ شما را در اسرع وقت نوشته و به گروه ارسال خواهم کرد.

با سپاس و احترام

هایده 

 

2011/5/30 hami h fosfor_2006@yahoo.com

 

سلام برهایده عزیز
باتشکر فراووان از متن ارسالی شما و بازگو کردن تجربیات خود،
من فکر میکنم هر کدام از ما،بسیاری از این تجربیات در زندگی خود و در مقطعی از آن داشته ایم.
از نظر من،علت آن هم وجود چاله های فراوانی در وجود انسان هست،
که با مسایل متنوعی از جمله،مهربانی،دوستی،عشق و مفاهیم زیبای دیگر باید پر شود.
(که البته لازم نمیدانم وارد بحث خلقت و انسانیت و ... بشوم.)
و افرادی مثل بودا و اشو و دیگر عارفان که به بازگو کردن تجربیات معنوی خود در طول زندگیشان
پرداخته اند،و ان حالات را به همه آدمها تعمیم داده اند،آغازگر راهی نو برای متوجه شدن هر شخصی
به سمت و سوی مرزهای تنهایی خودش بوده اند و ازینرو قابل تقدیرند.
اما من،درمقطعی از زندگی ام با این عقاید و نظرات و راه و رسم اشو و مریدانش برخورد کردم و
حتی تجربیات معنوی ام را با حرفهای این گروه تطبیق دادم،اما همواره احساس کردم که جایی از
وجود من می لنگد، و به قول خودم تعادلی بین چاله های وجودی من نیست.
و به قول یکی از دوستان،هماهنگ شدن مشاهدات من و افکار و خوشحالی ام که ناشی از
تطبیق یافته ها و خواندن افکار دیگران و دیگر موارد جالب و به اصطلاح شانس و خوش یمنی بود
فقط در مقطع کوتاهی از زمان بود ومربوط به کاربران اماتور این عرفان شرقی بود!!!
و برای هر تعریف و اصطلاح در عرفان ساخته دست بشر،باید هزاران تبصره زد،
زیرا که این عرفان نتیجه تعمیم حالات یک شخص به افراد زیادیست و مشخص نیست که
در مورد همه صدق کند یا خیر!   
شاید با گفتگوبا شما،متوجه ان نقص هم بشوم.
بازهم ممنون،
اشتراک دانسته ها و تجارب دراین گروه،انصافا راه جدیدی را پیش روی من
و اندیشه ام باز کرده، و اگر همه ما فکر کنیم که حتی برخوردهای تند افراد در مقابل متون
ارسالی ما و انتقادها همه به نوعی،به اشتباهات ما برمی گردد و باعث کم شدن تعصب و
منجر به تفکر بیشتر در مورد عملکردمان می شود،دیگر نیازی به رای گیری و اسراف انرژیها نیست
کافیست اینجا را فقط گذرگاهی برای انتقال اندیشه و فکر بدانیم.
     

 

Living in the favourable and
 unfavourable situation is called
 "PART OF LIFE",
 But smiling in all those situations
 is called
 "ART OF LIFE".


HAMIDE



From: Haideh S.A. <haideh22@yahoo.com>
To: andisheyenik@yahoogroups.com
Sent: Sunday, May 29, 2011 0:16:20
Subject: -- AndisheyeNik -- قلب واقعی‌ انسان + سخنی با دوستان



 

 

قلب واقعی‌ انسان

نقل از اوشو - برگرفته از کتاب "شکوه آزادی"

 

 قلب واقعی‌ شما، این قلب فیزیکی‌ شما نیست، بلکه قلب واقعی‌ شما دقیقاً پشت قلب فیزیکی‌ شما واقع شده است. قلب واقعی‌ انسان در روح و در هسته ی مرکزی روح قرار دارد. قلب فیزیکی‌، مرکز بدن انسان است و قلب معنوی، مرکز روح انسان؛ و آنها هر دو در کنار هم و پهلو به پهلوی هم قرار دارند.

هنگامی که قلب معنوی شما شروع به باز شدن می‌کند، شما موج هایی را در قلب فیزیکی‌ خود دریافت و حس می‌کنید؛ زیرا آن دو به هم مرتبط و نزدیک هستند. هنگامی که ارتعاشاتی در قلب معنوی انسان بوجود میاید، این لرزش‌ها در قلب فیزیکی‌ نیز حس میگردند. اولین آگاهی‌ شما از این ارتعاشات، به صورت دریافت حس ناراحتی‌ در قلب فیزیکی‌ - که حس‌های عجیبی‌ را در بر می‌گیرد، خواهد بود. این تغییرات در قلب فیزیکی‌ شما، گاهاً به صورت سوزش، گاهاً به صورت تپش و گاهاً به صورت حالتی مشابه حالت حمله ی قلبی احساس میگردند. این حالت برای همه ی افراد مراقبه گر‌ اتفاق می‌افتد. این حالت گویای این است که روح معنوی شما، شروع به تپیدن و باز شدن کرده است. و بدین ترتیب قلب فیزیکی‌ شما نیز شروع به لرزش و تپیدن می‌کند - که خود نشانه ی بسیار زیبایست. چون شما بزودی از قلب معنوی خود آگاه میشوید و پس از آن همه ی نشانه هایی که به شکل احساس ناراحتی‌ در قلب فیزیکی‌ خود احساس میکردید، محو میشوند. این حالت، حالت جدیدی است که شما از پیش نسبت به آن شناختی‌ نداشتید، و نگرانی و آشفتگی‌ شما نیز به دلیل عدم شناخت شما از این حالت بوده است. اما وقتی‌ به آن واقف میشوید، در شما حس تازه‌ای از صلح و آرامش بوجود میاید که از آن عشق بزرگی ظهور میگردد.

فکر، بین قلب فیزیکی‌ و قلب معنوی قرار دارد. در این میان فکر، تنها نقش مانع را ایفا می‌کند. از اینرو کل تلاش مراقبه گر‌، باید صرف متفرق کردن فکر گردد. همین که فکر خلع سلاح شود، قلب فیزیکی‌ و قلب معنوی با یکدیگر شروع به رقصیدن میکنند و حالت زیبایی را بوجود میاورند. این حالت، تنها یک حالت معنوی نیست، بلکه تأثیر آن در چهره ی فیزیکی‌ شما نیز نمودار می‌گردد. یک نوع شادی و کیفیت تازه‌ای از انرژی در پیرامون شما وجود خواهد داشت که نه تنها خود، بلکه دیگران نیز آنرا از طریق حس در خواهند یافت. بدین ترتیب شما در وجود خود یک لرزش جدیدی را تجربه خواهید کرد؛ لرزشی که گویای حقیقت وجودی شماست. 

 

 

درود بر شما دوستان خوب گروه اندیشه

در رابطه با موضوع این مطلب مایل هستم با شما عزیزان سخنی داشته باشم.

همچنان که میدانید؛ در میان انسانهای معمولی (البته نه انسانهای تعالی یافته‌ای نظیر اوشو)، معمولاً بندرت کسی‌ یافت میشود که بخواهد تجارب شخصی‌ زندگی‌ معنوی خود را با دیگران به اشتراک بگذارد، و آن هم به دو دلیل واضح و آشکار؛ دلیل اول اینکه؛ اشخاص صاحب تجربه نیک‌ میدانند، تا موضوعی مورد تجربه ی کسی‌ واقع نگردد، نمی‌توان نسبت به آن موضوع درک و فهم درست و واقعی‌ داشت؛ لذا به همین دلیل ساده از تقسیم نمودن تجربیات خود با دیگران ممانعت میکنند. و دلیل دوم اینکه؛ کسانی‌ که در این زمینه تجربه ی خاصی‌ نداشته اند، برای آنان راحت تر و قابل قبول تر است که بخواهند تجارب دیگران را نفی کنند تا اینکه بخواهند بپذیرند که موضوع برای خودِ آنها مبهم و در نتیجه غیر قابل درک بوده است. البته این برداشت و نظر شخصی‌ من نسبت به این قضیه است که دلیل بر درستی و کلی بودن آن نیست. در هر صورت مایل هستم تجربیات خود را در این زمینه در اختیار شما دوستان قرار بدهم تا در صورت مفید بودنِ آگاهیِ‌ حاصل از آن، در انتقال دادن آن به دیگران کوتاهی نکرده باشم.

در اوایل دوران نوجوانی خود - تا جایی که به یاد دارم، هر گاه که حالت معنوی به من دست میداد، همزمان انرژی‌های من به شدّت شروع به ارتعاش می نمودند، طوری که ارتعاشات آن را در سرتاسر بدن خود حس می‌کردم، ولی‌ به دلیل عدم داشتن شناخت و آگاهی ‌لازم در این زمینه، قادر به تشخیص چیستی و چگونگی ‌این ارتعاشات نبودم، بلکه با خود میپنداشتم که این حالت، صرفاً باید مربوط به حالتی باشد که به هنگام نیایش و یا تفکر کردن در مورد خداوند در من ایجاد میگردد. و یا اگر با مشاهده ی صحنه ای ناراحت کننده و یا از شنیدن خبری ناگوار، عمیقاً متأثر و متأسف شده و در نتیجه انرژی‌های من به ارتعاش درمی‌‌آمدند، با خود فکر می‌کردم که این حالت، صرفاً باید نشانگر تأثر و تأسف من از آن موضوع ناراحت کننده بوده باشد. و یا اگر از طریق گوش دادن به اصوات موسیقی زنده، ارتعاشاتی در پیکر فیزیکی‌ من ایجاد میگشت، فکر می‌کردم که این تغییر حالات درونی من، صرفاً باید مربوط به حالت‌های دوران نوجوانی من بوده باشد. خلاصه ی کلام، در هر وضعیتی که قرار میگرفتم که در آن روح من تحت تأثیر قرار گرفته و تأثرات خود را از طریق ارتعاشات ابراز مینمود، به دلیل عدم شناخت و آگاهی من ‌از این ارتعاشات، آنرا به یکی‌ از حالت‌های مخصوص دوران سنی‌ خود تشبیه و تعبیر می‌کردم. و یا اگر ناخودآگاه قادر به بکارگیریِ توانایی‌های ذهنی‌ خود بودم - به عنوان مثال؛ اگر توانایی خواندن افکار دیگران را داشتم، و یا پیش از آنکه فرصت مشاهده ی شخص آشنایی را که در نزدیکی‌ من قرار گرفته بود، به دیدگان خود بدهم؛ ابتدا تصویر شخص را در ذهن خود دریافت و مشاهده مینمودم، سپس با فاصله ی زمانی‌ اندکی‌، خودِ شخص را در مقابل دیدگان خود میافتم - با این وجود درکی برای بکارگیریِ توانایی های‌ ذهنی‌ خود نداشتم؛ و آن هم به دلیل خواب آلودگی و گیجی بود که از واقع شدن در جهان مادّی، به عمد در ذهن منِ نوعی ایجاد شده بود.

تا اینکه در یکی‌ از روزهایی که باید مربوط به سنّ ۱۷ سالگی من باشد، جهت شرکت در امتحانات آخر سال تحصیلی خود‌، سخت مشغول مطالعه بودم که بطور ناگهانی و غیر مترقبه - بدون آنکه از پیش ناراحتی‌ جسمانی خاصی‌ داشته باشم - تکانهای شدیدی را در قلب خود احساس نمودم، طوریکه با ایجاد این تکان ها، قلب من به شدّت شروع به تپیدن مینمود، و از بوجود آمدن این تغییر حالت‌های لحظه‌ای، به شدّت در من ایجاد نگرانی و در نتیجه بیقراری مینمود. این حالت متناوباً چندین بار در من ایجاد شد، هر چند که در همان زمان بطور دقیق مورد معاینات پزشکی‌ قرار گرفتم، ولی‌ برای این حالت‌های لحظه‌ای و گذرای من، دلیل خاصی‌ یافت نشد؛‌ با این وجود نیک‌ می‌دانستم که در رابطه با این تغییرات ناگهانی که تنها برای لحظه‌ای کوتاه در من ایجاد و سپس محو میگردد، باید دلیل خاصی‌ وجود داشته باشد؛ و اما آن دلیل خاص چه بود؟

چندین سال از آن واقعه گذشت، اما‌ در طی‌ این سالها هر از چند گاهی بطور لحظه‌ای و آنی‌ لرزش‌های موج مانندی را در قلب خود احساس می‌کردم و حتی گاهاً از ایجاد این لرزش‌ها چنین احساس میشد که در درون من دو سطح لغزنده بر روی یکدیگر در حال حرکت هستند. هر چند این حالت‌ها در اوایل برایم بسیار عجیب و ناآشنا و حتی قدری نگران کننده بود، اما‌ بتدریج جسم من به این لرزش‌های لحظه‌ای و زود گذر عادت نموده و حتی برایش بسیار زیبا و خوشایند شد. 

در طی‌ این چند سال اخیر، همزمان با ارتقأ یافتن سطح آگاهی‌ من، اتفاقات بسیار زیبا و جالبی‌ نیز در زندگی معنوی من رخ داده شده است (که قطعاً در این فواصل، توقف‌های جانکاهی نیز در مسیر حرکتی‌ من وجود داشته است)، اما برای اینکه از اصل مطلب دور نشویم، سعی‌ می‌کنم تنها در رابطه با همین تجربه ی مورد نظر خود سخن بگویم.

چون از طریق مطالعه ی "مجموعه کتاب‌های گفتگو با خدا" آموخته بودم، که به هر آنچه که در دنیای درون و بیرون خود رخ می‌‌دهد، بیشتر توجه کرده و بر دقت و مشاهدات خود بیفزایم؛ از اینرو دقت و توجه من نسبت به زمان گذشته دو چندان شده بود؛ طوریکه براحتی‌ میتوانستم انرژی های فکری و حسی دیگران را دریافت، و درک و حس نمایم. تا اینکه یک روز در حالیکه در منزل مشغول انجام کارهای شخصی‌ بودم، یک لحظه ارتعاشات خفیفی را در قلب خود احساس نمودم، و وقتی‌ که در این ارتعاشات بیشتر متمرکز شدم، به آرامی بر شدّت و تداوم این ارتعاشات افزوده شد. حسی که در آن لحظه از بوجود آمدن این ارتعاشات در قلب من ایجاد شده بود، برای من یک حس کاملاً جدیدی بود؛ حسی که دقیقاً شبیه به شکفتگی یک گٔل باشد. آری، من در قلب خود حس شکفتگی یک گٔل را احساس می‌کردم. اما نه در قلب فیزیکی‌ خود، بلکه در مرکز وجودی خود؛ مرکزی که به مانند خلأ، عاری از هر گونه بعد فیزیکی‌ باشد. در همان لحظه با دریافت این حس جدید و زیبا، در خود عشق و محبت عجیبی‌ نسبت به همه چیز و همه کس احساس نمودم؛ طوریکه اگر امکان آن وجود داشت، دوست میداشتم در آن لحظه کّل هستی‌ را در آغوش بگیرم و بگویمش که چقدر دوست میدارمش و در طی‌ این سالهای جدایی، تا چه حد دلتنگش بوده‌ام...؛ آنچه که در آن لحظه شاهد آن بودم، کاملاً برایم غیر قابل باور بود؛ زیرا در آن لحظه، هر بار که در ذهن خود از طریق افکار، و در قلب خود از طریق احساسات با اوسخن می‌گفتم، همزمان پاسخ خود را از طریق ارتعاشات دریافت می کردم.

و این آغازی بود برای ایجاد رابطه ی جدید، با خدای جدید؛ خدایی که همیشه بوده، هست و خواهد بود. هر چند که این تصورات ذهنی‌ من از خداوند بود که به دلیل ناقص و نادرست بودن شناخت و آگاهی‌ من از خداوند، او را در ذهن من بگونه‌ای دیگر جلوه داده بود. 

مورد دیگری که در اینجا مایل هستم به آن اشاره کنم، این است که؛ کسانی‌ که در این زمینه تجربه ی مشابه‌ای داشته‌اند، باید بخوبی بدانند که داشتن کنترل بر روی این ارتعاشات، بطور کلی‌ از محدوده ی توان، اراده و اختیارات انسان خارج است، ولی‌ در رابطه با ایجاد این ارتعاشات، در واقع این انسانها هستند که نقش اصلی‌ را در این میان ایفا میکنند. زیرا اگر افکار، گفتار و کردار منِ نوعی در ارتباط با خود و دیگر انسانها بر مبنای حقیقت درونی من استوار گردیده باشد؛ از اینرو همزمان به هنگام اندیشه کردن، سخن گفتن و عمل نمودن، از درون نیز مرتعش خواهم شد؛ که آن هم تائیدی است از سوی حقیقت درونی منِ نوعی؛ بدین معنی که در آن لحظه اندیشه، سخن و عمل منِ نوعی بر مبنای حقیقت درون من بوده است. حال نام این حقیقت درون، هر چه که می‌خواهد باشد؛ چرا که صحبت بر سر چیستی و چگونگی‌ واژه‌ها نیست، بلکه بر معنا و مفاهیم اصلی‌ این حقایق است. و همین موضوع در رابطه با اندیشه، سخن و عمل دیگران نیز صادق است. یعنی وقتی‌ منِ نوعی به عنوان دریافت کننده ی افکار، شنونده ی سخنان، و مشاهده کننده ی اعمال دیگران، شاهد و یا نظاره گر‌ واقع میگردم؛ چنانچه فکر، سخن و یا عمل طرف مقابل من از بخش واقعی‌ او سرچشمه گرفته باشد، در اینصورت انرژی‌های من نیز جهت تائید کردن و همسو شدن با فکر، سخن و عمل آن شخص، شروع به مرتعش شدن خواهد نمود. به عبارتی دیگر انرژی‌های من با انرژی های آن شخص همسو و هم ارتعاش خواهد بود. و آن بیانگر این است که حقیقتِ درون مشاهده کننده با حقیقتِ درون مشاهده شونده یکی‌ است. چرا که همه ی انسانها به واسطه ی برخوردار بودن از یک "موجودیت واحد، با حقیقت واحد" از درون با هم یکی‌ هستند. 

خداوند در مجموعه کتابهای گفتگو با خدا میفرماید: "کّل حیات یک ارتعاش است".

و فیزیکدان انگلیسی‌ "جیمز جنیز" در خصوص "یگانگی و وحدت عالم هستی‌" میگوید: "با ارتعاش یک الکترون، کّل عالم هستی‌ تکان می‌خورد." 

و هر یک از ما انسانها در رابطه با "پیکر هستی" در حکم آن الکترون هستیم که با کوچکترین اثرات خود، کّل پیکر هستی‌ تحت تأثیر قرار گرفته و به ارتعاش در میاید. 

طبق فرموده ی خداوند، اگر کّل حیات یک ارتعاش باشد، بنابر این هر آنچه که در این "عالم هستی‌" هست و نیست، باید متعلق به همان یک ارتعاش بوده باشد؛ ارتعاشی که بیانگر یک حقیقت واحد است؛ و آن حقیقت چیزی جز "عشق" نیست. چرا که خداوند عشق است؛ هستی‌ عشق است؛ و انسانها عشق هستند. عشق یک ارتعاش است؛ ارتعاشی که از مرکز وجودی هر جنبنده ای برمی خیزد؛ ارتعاشی که ردّ پای آن را می‌توان در برق نگاهی، در لبخند محبت آمیزی؛ در کلام دلنشینی؛ در اندیشه ی خیرخواهانه ای و همچنین در دست یاری دهنده ای دنبال نمود. هر کدام از ما انسانها یک چنین موجودات ارزشمند و بی‌ نظیری هستیم که متأسفانه گاهاً در فراز و نشیب‌های زندگی‌، این ارزش و مقام مورد غفلت ما انسانها قرار می‌گیرد که شاید بهتر است ارزشمند بودن مان را اندکی‌ بیشتر به یکدیگر یادآوری کنیم.

با سپاس از وقت و توجه و همچنین وجود عزیز و دوستداشتنی شما

بدرود دوستان من

 



__._,_.___
Recent Activity:
یاهو گروه انديشه نیک برای تبادل اندیشه و انتقال مطالب آموزنده

اجتماعی، فرهنگی، علمی و هنری از شخصی به شخصی دیگر و از نسلی به

نسل دیگر، راه اندازی شده است.


baraye didane in email be surate farsi mitavanid az yeki
az do rahe zir estefade konin:

1-Right clik>Encoding>More>Unicode (UTF-8)
2-Right clik>Encoding>More>Arabic (windows)

اگر این مطلب از طرف دوستان برای شما بازفرست شده است

می توانید در صورت تمایل در این یاهوگروه به نشانی اینترنتی

http://groups.yahoo.com/group/Andisheyenik

وآدرس ایمیل Andisheyenik@yahoogroups.com

،عضو شوید تا همه مطالب فرهنگی و اندیشه ای گروه را دریافت نمایید

لطفا در نظر داشته باشید که مطالب ارسالی از طرف صاحبان اندیشه با نگرشها

و سلیقه های گوناگون را به معنای خط مشی این یاهوگروه قلمداد نکنیم.

شاگردی دقیق، آموزگاری شریف و پرستاری مهربان برای (اندیشه) هم باشیم و بمانیم

مدیریت اندیشه نیک
http://groups.yahoo.com/group/Andisheyenik/join
http://groups.yahoo.com/group/Andisheyenik/join
http://groups.yahoo.com/group/Andisheyenik/join
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All Rights Reserved