428The_Godfather_II_2The%20Godfather273TheGodfather2020305The_Godfather_II_1

Go English

دوشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۰

[Persian Green Movement] *آذربایجان کجاست؟ بخش ۲(دکترجلال متینی)


اران و همسایگانش در سدهٔ دوم پیش از میلاد

دکتر جلال متینی- اینک زمان آن فرا رسیده است که کتاب آذربایجان و زبان آن، اوضاع و مشکلات‏ ترکیِ آذری در ایران را به دقت و به اجمال از نظر بگذرانیم. کتاب دارای چهار بخش اساسی‏ است: ۱-از گذشته تا حال (ص ۳-۲۲)؛ ۲-برادری و نابرابری (ص ۲۳-۳۸)؛ ۳- مشکلات کنونی. ۳-۱-الفبا، ۳-۲-استانداردیزاسیون، ۳-۳-مدرنیزاسیون (ص ۳۹-۹۳)؛ ۴-حرف آخر ولی نه آخر (ص ۹۴-۱۰۰).

——————————————————————–

بخش نخست این جستار

——————————————————————–

ظاهرا بحث اساسی مؤلف درباره زبان ساکنان آذربایجان ایران است و نام این‏ زبان و این‏که در دوره پهلوی‏ها به علت شوونیسم فارس‏ها و به سبب رسمی‌نشمردن‏ زبان ترکی به مردم آذربایجان ستم روا داشته‏اند و در دوره حکومت اسلامی با آن‏که اندکی از سخت‌گیری‌های دوره پیش کاسته شده‌است و افق، روشن‌تر می‏نماید. ولی هنوز کار اساسی مورد پسند نویسنده‌ی کتاب انجام نشده است. وی سپس به نقص الفبای‏ فارسی-عربی برای نگارش زبان ترکی اشاره می‏کند؛ مشکلات این خط را در قیاس با خط سیریلیک در آذربایجان شوروی برمی‏شمرد، آن‏گاه به دیگر مسائل زبان ترکی‏ رایج در آذربایجان در قیاس با «شمال» می‏پردازد و آن‌چه را که در«شمال» انجام‏ پذیرفته‌است معقول و برای «جنوبی»ها قابل تقلید می‏داند.

به‌راستی کتاب، بدون دو فصل اول و یا با مقدمه‏ای بسیار کوتاه می‏توانست آغاز شود، بی‏آن‏که ناقص به نظر برسد؛ چنان‏که خود نویسنده محترم نیز در آغاز فصل سوم به این‏ موضوع اشاره کرده و مقصود خود را از دو فصل اول کتاب بدین شرح بیان داشته است:

‏ «این مقدمه گرچه کمی به درازا کشید ولی به نظر نویسنده بدون در دست‌داشتن یک‏ چارچوب تاریخی و اجتماعی… بحث و تعمق و احتمالا چاره‏جویی در این ‏باره غیرممکن است…»(ص ۳۹) و اما به نظر نویسنده‌ی این سطور هدف اصلی مؤلف از نگارش کتاب بیش از هر چیز دیگر، مطالبی است که به طور ضمنی در دو فصل نخستین کتاب آورده است؛ یعنی تعیین‏ «چارچوب تاریخی و اجتماعی» خاص برای آذربایجان ایران، بدان ‏سان که مورد نظر مؤلف محترم است. بد نیست نخست ببینیم این چارچوب تاریخی و اجتماعی از چه قرار است.

نویسنده محترم در همان چند صفحه اول کتاب از این «چارچوب تاریخی و اجتماعی» بدین ترتیب پرده‏برداری می‏کند:

«در این‏جا باید کمی حاشیه رفت و به یک حادثه‌ی بسیار مهم، در تاریخ آذربایجان‏ اشاره نمود. این حادثه جنگ‌های ایران و روسیه در اولین دهه‏های قرن نوزدهم و شکست‏ ایران است. در نتیجه‌ی این شکست‌ها در سال ۱۸۱۳ معاهده‌ی گلستان بین طرفین امضاء گردید و بر طبق آن آذربایجان شمالی که جزو سرحدات ایران بود به روسیه‌ی تزاری الحاق‏ شد. براساس معاهده‌ی ترکمن‏چای (۱۸۲۸) بخش‌های دیگری از قفقاز و آذربایجان‏ شمالی به روسیه الحاق گردید. این تاریخ‌ها و معاهدات آذربایجان را که در اصل‏ سرزمینی واحد بود دو تکه کرد که این وضعیت هنوز هم ادامه دارد. تقسیم آذربایجان نه‏ فقط از نظر سیاسی و اجتماعی بلکه در عین‏حال از دیدگاه زبان و ادبیات آذربایجان نیز اهمیت بسیاری دارد، چه پروسه‌ی تکامل زبان و ادبیات آذربایجان در شمال و جنوب در اصل تابع روند اجتماعی در کشور مربوطه (ایران و روسیه‌ی تزاری) بوده است»، «با این‏ همه، جدایی بین دو آذربایجان آن موقع‌ها [پیش از دوره‌ی رضاشاه‏] مثل امروز نبود»، «…صدها هزار زحمتکش آذربایجان جنوبی برای کار و تأمین معاش به آذربایجان‏ شمالی رو آورده‏اند، و یا روشنفکران شمال و جنوب… با همدیگر همکاری بسیار نزدیکی داشته‏اند»، «فاصله‌ی زمانی ۱۹۰۵-۱۹۲۰ هم در روسیه و هم در ایران، یعنی‏ هم در شمال و هم در جنوب آذربایجان دوره‏ای توفانی و سرنوشت‏ساز است»،۱۷ «ولی‏ شکست ایران در سال ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ و دو تکه شدن آذربایجان، سرنوشت آذربایجان‏ شمالی را به روسیه…وابسته کرده بود» و «به علت سرنوشت منقسم آذربایجان ما باید… نظر کوتاهی به اوضاع و احوال آذربایجان ایران بیفکنیم.»۱۸

«…البته این آن‏چنان هم حیرت‏انگیز نیست چون‏که -به جهت فشار و سرکوب در آذربایجان ایران- تنها منبع یادگیری و الهام و اقتباس عمده‌ی آذربایجان شوروی باقی‏ می‏ماند و ثانیا ستمی که به زبان مادری آذربایجان وارد می‏شود این دسته از شاعران‏ را به اعتراض و از سوی دیگر همبستگی با همزبانان شمالی وامی‏دارد. در تاریخ ادبیات ترکی آذربایجان (دست‌کم آن‌چه مربوط به این دوره می‏شود) از یک نوع «ادبیات‏ حسرت» (نسگل ادبیاتی) یاد می‏شود. مقصود این است که بعضی شاعران آن‏ سو و این‏ سوی ارس در آثار خود با احساساتی ملی از جدایی دو آذربایجان، دو تکه‌شدن یک‏ خلق، ستمی که بر زبان جنوبیان وارد می‏شود و نقش جداکننده‏ای که ارس بین شمال‏ و جنوب بازی می‏کند، شکوه می‏کنند و آرزوی نزدیکی و وحدت دوباره، امید برقراری‏ حقوق زبان مادری را به قلم می‏آورند. البته اکثر شاعران ترکی‌زبان اشعاری در مایه‌ی «ادبیات حسرت» نوشته‏اند، ولی اگر مثلا شهریار و یا حتی خود ساهر را در نظر بگیریم‏ این سبک جریان غالب را تشکیل نمی‏دهد. در حالی ‏که شهریار بیش‌تر هویتی ایرانی‏ دارد، ساهر در شعرش هم متأثر از شمال و هم تحت‏تأثیر شعر و زبان ترکیه است.»۱۹

نویسنده محترم کتاب از این دو آذربایجان در صفحات کتاب خود با نام‌های‏ مختلف یاد کرده است: آذربایجان شمالی (ص ۹،۱۱…)، آذربایجان جنوبی (ص‏ ۷،۸…) آذربایجان ایران (ص ۱۰،۱۲،۱۷،۲۰)، آذربایجان روسیه (ص ۱۱)، آذربایجان شوروی (ص ۲۰)، آذربایجان قفقاز (ص ۹)، آذربایجان و زبان آذربایجان‏ (=آذربایجان ایران) ص ۱۷،۱۹. (تأکید در تمام موارد از نویسنده این سطور است.)

عباسعلی جوادی در دو فصل اول کتاب خود مطالب دیگری را هم مطرح ساخته است‏ که نمی‏توان و نباید از آن‌ها سرسری گذشت؛ به عنوان نمونه به موضوع‌های زیرین توجه‏ بفرمایید:

وی در حوادث سال ۱۹۱۸ به تأسیس «جمهوری دمکراتیک آذربایجان» در آذربایجان شمالی اشاره کرده‏۲۰ که نادرست است، زیرا در سال ۱۹۱۱ در شهر باکو حزب مساوات که عنوان اصلی آن «حزب دمکراتیک اسلامی مساوات» بود، با هدف ایجاد کشور اسلامی بزرگ و واحد به رهبری ترکان آسیای صغیر تشکیل شد. این حزب‏ از سیاست پان‏تورکیست‏ها پیروی می‏کرد و طرفدار وحدت همه ترکی‌زبانان جهان در ملتی واحد بود. در ژوئن ۱۹۱۷ این حزب به «حزب فدرالیست‏های ترک» پیوست. در نوامبر ۱۹۱۷ نخستین کنگره حزب مساواتیان قفقاز برگزار شد و از این پس «حزب‏ دموکراتیک فدرالیست‏های مساواتی ترک» نام گرفت. این حزب جدید در ژوئن ۱۹۱۸ استقلال بخشی از قفقاز را زیر عنوان جمهوری مستقل آذربایجان اعلام کرد نه جمهوری‏ دموکراتیک آذربایجان. در ۲۸ آوریل ۱۹۲۰ این دولت منقرض شد و قفقاز بار دیگر به‏ تصرف روسیه درآمد.۲۱

نویسنده محترم کتاب که به «شوونیزم» دوره رضاشاهی و دیکتاتوری رضاشاه و دیکتاتوری محمدرضاشاه درباره رسمی‌نشمردن زبان ترکی در آذربایجان تاخته و از «شوونیزم زبانی» فارس‏ها با روی کار آمدن رضاشاه یاد کرده است،۲۲ هرگز در سراسر کتاب خود از اقدام دولت شوروی در اجباری‌ساختن زبان روسی به عنوان زبان رسمی‏ تمام ملل اتحاد جماهیر شوروی و ستمی که از این جهت بر آنان‏ رفته، ذکری نکرده است. این کار دولت شوروی به نظر نویسنده محترم حتی‏ درخور یک تذکر یا سرزنش ساده هم نیست. نویسنده کتاب در جای دیگر، البته به صورت‏ غیرمستقیم از «سیستم خان‌خانی» در ایران نیز دفاع کرده و اقدام رضاشاه را در برچیدن‏ آن سیستم مورد نکوهش قرار داده است.۲۳

نویسنده محترم درباره نام زبانِ رایج در آذربایجان نیز به راهی که تاریخ‏سازان‏ دوران استالین رفته‏اند می‏رود و بیش‌تر اصطلاح آذری را به کار می‏برد و در این باب‏ می‏نویسد: «شمالی‏ها تا چند سال پیش از زبان خود با تعابیر «ترکی آذربایجان» یا «آذری» یاد می‏کردند، ولی حالا مدتی است که با اصرار فقط «آذربایجانی» (آذربایجانجا) و «زبان آذربایجان» (آذربایجان دیلی) نام می‏برند و عنوان ترکی را از زبان خود حذف نموده‏اند. شاید علت این اصرار در آن است که می‏خواهند استقلال‏ زبان خود را از ترکیِ ترکیه تصریح کنند. این حساسیت چندان هم بی‌دلیل نیست، زیرا بین ترکی آذربایجانی و ترکی ترکیه شاید همان‏قدر فرق هست که بین آلمانی و هلندی، سوئدی و دانمارکی؛ ولی با این وجود این دو زبان نه که از هم بیگانه و دور نیستند، بلکه حتی چه از نظر… به همدیگر خیلی نزدیک‏اند.»۲۵

نویسنده محترم در مواردی نیز زیرکانه افراد ترکی‏زبان ایران را «ترک» خوانده و بدین‏سان ملیت ایرانی را از آنان سلب کرده است؛ مانند: «این‏گونه تبلیغات، آذربایجانیان را که اغلب خود را ایرانی و در عین ‏حال ترک و ترک‏زبان می‏دانند به زور و به صورتی مصنوعی به یک دو راهی هل می‏دهد.» و در جای دیگر به نقل از روزنامه کشکول چاپ قفقاز در زیر عنوان «بحران شخصیت» نقل می‏کند: «زبان تو ترکی‏ است، یعنی تو ترک هستی؟… حالا به جای ترک بیجانی‌بودن، چرا به خودت ترک‏ آذربایجانی گفته و مشکلت را حل نمی‏کنی.»۲۶ بر خوانندگان گرامی پوشیده نیست‏ که تفاوت بسیار است میان آذربایجانیِ ترک‏زبان یا ترکی‏زبان و ترک آذربایجانی. چه، در عبارت دوم نفی ایرانی‌بودن آشکارا به چشم می‏خورد، همان ‏طوری که دولت عراق‏ و طرفدارانِ پان‏عربیسم نیز از عرب‌های خوزستان سخن می‏گویند نه از خوزستانیان عرب‏‌زبان.

اینک برای آن‏که نشان بدهیم هرگز در شمال و جنوب رودخانه ارس مملکت یا ایالتی یکپارچه به نام آذربایجان وجود نداشته است که با امضای عهدنامه‏های گلستان و ترکمان‏چای به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده باشد، راهی جز مراجعه به اسناد تاریخی از قدیم‌ترین زمان تا دوران تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی‏ وجود ندارد. نگارنده این سطور چند سال پیش در مقاله‌ی «از آذربایجان تا خلیج فارس»۲۷ بخشی از این اسناد را همراه چند نقشه به چاپ رسانید و اکنون بار دیگر آن‌ها را به همراه اسناد معتبر دیگر از نظر خوانندگان مجله‌ی ایران‏شناسی می‏گذراند.

از سده دوم پیش از میلاد مسیح مورخان و جغرافیادانان یونانی و رومی: پولیپوس‏۲۸ (تولد ۲۰۵ ق.م.)، استرابو-استرابون‏۲۹ (تولد ۶۳ ق.م.)، دیودور سیسیلی‏۳۰ و پلینیوس‏۳۱ (سده اول میلادی)، آریان۳۲ یوسف فلاویوس۳۳ و دیونیس‏۳۴ (سده دوم میلادی) در آثار خود بخشی از سرزمین واقع در شمال رود ارس را آلبانیا و سرزمین واقع در جنوب آن‏ رود را مادآتروپاتن، آتروپاتن نام برده‏اند. در نوشته‏های ارمنی نیز آلبانیا با ضبط‌های‏ «آغوان» -آغوانک- و «آلوان» -آلوانک- آمده است۳۵ و در کتیبه شاپور یکم ساسانی‏ (۲۴۱-۲۷۰ م) از آتورپاتکان و آلبانیا جداگانه یاد شده است۳۶ و نیز آنانیا شیراکاتسی‏۳۷ (سده هفتم) و موسی کاگان کاتواتسی‏۳۸ (سده‌ی دهم) به ترتیب از آلبانیا و آلبانیای قفقاز یاد کرده‌است و حد آن را شمال رود ارس نوشته‏اند.

مؤلفان دوره اسلامی نیز دقیقا از این دو منطقه با دو نام یاد کرده‏اند: ابن خردادبه‏۳۹ (متوفی ۳۰۰ هـ.ق) در المسالک و الممالک، ابن فقیه‏۴۰ (پایان سده سوم) در کتاب‏ البلدان، ابن حوقل‏۴۱ در صوره الارض، مقدسی‏۴۲ (نیمه دوم سده‌ی چهارم) در کتاب احسن‏ التقاسیم فی معرفه الاقالیم، اصطخری‏۴۳ (متوفی ۳۴۶) در مسالک و ممالک، یاقوت‏ حموی‏۴۴ (سده هفتم) در معجم البلدان، ابو الفدا۴۵ (متوفی ۷۳۲) در تقویم البلدان، حمدالله مستوفی‏۴۶ (سده‌ی هشتم) در نزهه القلوب، اسکندر بیگ منشی‏۴۷ (در عهد صفویه) در عالم آرای عباسی و نیز مؤلف برهان قاطع‏۴۸ (تألیف ۱۰۶۲) همه‌ اران‏ (=آلبانیا) را کاملا جدا از آذربایگان (آذربایجان) ذکر کرده و رود ارس را مرز میان اران‏ و آذربایجان خوانده‏اند.

دانشمندان روسی نیز تا پیش از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی و رواج انواع‏ تحریفات در عهد استالین همه آلبانیا و آذربایجان را دو سرزمین جدا خوانده‏اند که از آن‏ جمله‏اند یانوفسکی‏۴۹ (مورخ سده‌ی ۱۹)، دورن‏۵۰، علی‏یف قفقازی۵۱، برخوداریان مورخ‏ ارمنی۵۲، بارتولد۵۳، کریمسکی۵۴ و یامپولسکی۵۵ در «دایره المعارف روسی»(چاپ ۱۸۹۰ در سن‏پترزبورگ پایتخت روسیه و لایپزیگ آلمان) نیز حدود آلبانیا و آذربایجان‏ با دقت کامل به شرح زیرین ذکر شده است:

«آلبانیا نام باستانی سرزمینی است در شرق و جنوب قفقاز میان دریای‏سیاه‏ (Euxinus Pontus) و دریای‏ خزر، در شمال ارمنستان که رود کیروس (کر) مرز آن‏ بود. ساکنان این سرزمین همان مردم شیروان کنونی و جنوب داغستان هستند»۵۶ در جلد سیزدهم همین «دایره المعارف»، طول و عرض جغرافیایی قفقاز به دقت از ۴۶/۵ تا ۳۸/۵ درجه عرض شمالی قید شده و تصریح شده است که «این سرزمین‏[قفقاز] از جنوب به رود ارس منتهی می‏گردد»۵۷ در زیر عنوان آلبانیا به هیچ‏وجه از منطقه‏ای به‏ نام آذربایجان و از مردمی به نام آذربایجانیان یاد نشده است، بلکه در سراسر این‏ مجموعه، ترکی‏زبانان قفقاز «تاتار» نامیده شده‏اند. در جلد اول این «دایره المعارف» در زیر عنوان «آذربایجان» این‏چنین آمده است: «آذربایجان یا ادربیجان (سرزمین آذر -آتش،به زبان پهلوی اتورپاتکان، به زبان ارمنی ادربادکان) استان شمال‏غربی‏ ثروتمند و صنعتی ایران است. آذربایجان از جنوب محدود است به کردستان ایران‏ (استان اردیال) و عراق عجم (ماد)، از غرب به کردستان ترکیه و ارمنستان ترکیه، از شمال به ارمنستان روس و جنوب قفقاز که رود ارس آن را قطع می‏کند، از شرق به استان‏ گیلان در کرانه دریای‏خزر… مساحت آذربایجان ۱۰۴۸۴۰ کیلومتر مربع است… آذربایجان به عنوان استان مرزی و جایگاه ولیعهد ایران (چون عباس میرزا) از اهمیت‏ فراوان برخوردار است.»۵۸

عنایت‌الله رضا که همه این اسناد گران‌بها را به دقت گردآورده و به صورت علمی و بدون‏ هرگونه تعصبی آن‌ها را با شرح و بسط کامل مورد بررسی قرار داده‌است از آن‌چه در «دایره‌المعارف روسی» (چاپ ۱۸۹۰ روسیه تزاری) درباره آلبانیا و آذربایجان آمده است، این‏ چنین نتیجه‏گیری می‏کند:

۱- طول و عرض جغرافیایی قفقاز از طول و عرض جغرافیایی آذربایجان جداست و هرگاه به «دایرة المعارف جدید شوروی» به نقشه سرزمین «آذربایجان شوروی» مراجعه‏ کنیم می‏بینیم «جنوب این سرزمین در همان حد ۳۸/۵ درجه عرض شمالی است که با عرض جغرافیایی ارائه شده از سوی دایره المعارف امپراتوری روسیه یکی است. با این‏ تفاوت که در دوران روسیه تزاری سرزمین شمال ارس و جنوب قفقاز نام آذربایجان‏ نداشت.»

۲- در «دایره المعارف روسیه تزاری» از دو ارمنستان (ارمنستان ترکیه و ارمنستان روسیه) نام برده شده، ولی فقط از یک آذربایجان سخن رفته است و آن هم آذربایجان‏ ایران واقع در جنوب رود ارس است.

۳- بنا به نوشته همین دایره المعارف، سرزمین آذربایجان از شمال به رود ارس‏ محدود می‏گردد. پس معلوم می‏شود که سرزمین واقع در شمال این رود، آذربایجان نبوده‏ است.

۴-در «دایره المعارف روسیه تزاری» مساحت آذربایجان ۱۰۴۸۴۰ کیلومتر مربع‏ ذکر شده است و در «دایره المعارف جغرافیایی شوروی» (چاپ ۱۹۶۰ مسکو) مساحت‏ سرزمینی که اینک «آذربایجان شوروی» یا «آذربایجان شمالی» نامیده می‏شود ۸۶۶۰۰ کیلومترمربع است و در همان صفحه مساحت آذربایجان ایران بیش از صدهزار کیلومترمربع نوشته شده است. «هرگاه شمال رود ارس «آذربایجان» نام داشت، آن‏گاه در«دایره المعارف روسیه تزاری» که اواخر سده نوزدهم میلادی انتشار یافت، باید مجموع مساحت آذربایجان حدود ۱۹۰ هزار کیلومترمربع می‏بود.»۵۹

از سوی دیگر اظهار نظر بارتولد دانشمند و محقق سرشناس روسیه نیز درباره مرز اران و آذربایجان و زبان و نژاد ساکنان این دو منطقه قابل توجه است: «رود ارس که‏ اکنون آذربایجان ایران را از قفقاز جدا می‏کند در روزگاران کهن مرز قومی و نژادی‏ قاطعی بود میان سرزمین ایرانی ماد و سرزمین آلبانیا که بنا به نوشته ن.یامار اقوام آن‏ یافتنی بوده‏اند»، «تفاوت‌های قومی و نژادی میان آذربایجان و آلبانیای قفقاز حتی در دوره اسلام نیز برطرف نشد.»۶۰ موضوع قابل توجه در این زمینه آن است که استرابو نیز مردم‏ مادآتروپاتن (آذربایجان واقع در جنوب رود ارس) را ایرانی و زبان‌شان را پارسی خوانده‏ است.۶۱ بدین ترتیب آشکار می‏شود که براساس این اسناد و نیز با توجه به‏ اسناد موجود در وزارت خارجه ایران و روسیه تزاری که مهم‌ترین آن‌ها به نظر نگارنده این سطور، متن قراردادهای گلستان و ترکمان‏چای است، هرگز از تمام یا بخشی از سرزمین واقع در شمال رود ارس با نام «آذربایجان» یاد نشده است.

پرسشی که پیش می‏آید آن است که باوجود این همه اسناد معتبر به چه سبب در اتحاد جماهیر شوروی، نام آذربایجان برای سرزمین اران برگزیده شد و اران را آذربایجان‏ شوروی نامیدند و اینک سال‌هاست که از آن منطقه با عبارت «آذربایجان شمالی» نیز یاد می‏کنند. اظهار نظر آکادمیسین بارتولد که خود سیاستمدار بوده و مدتی از عمرش را در وزارت خارجه روسیه گذرانیده، جالب توجه است. او می‏نویسد:

«نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان‏ [=آذربایجان شوروی‏] از آن جهت‏ انتخاب شد که گمان می‏رفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند… نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد.»۶۲ وی سپس‏ درباره نام صحیح آذربایجان شوروی می‏افزاید: «هرگاه لازم باشد نامی برگزید که سراسر جمهوری آذربایجان‏ [=آذربایجان شوروی‏] را شامل شود، در آن صورت می‏توان نام اران‏ را برگزید.»۶۳

پیش از این نیز گفتیم که هواداران و مأموران دولت اتحاد جماهیر شوروی حتی در دوران حکومت یک‌ساله «فرقه دموکرات آذربایجان» هرگز از دو آذربایجان شمالی و جنوبی و یا ضرورت الحاق آن دو سخن نگفتند، ولی پس از آن‏که بساط فرقه دموکرات‏ آذربایجان با بازگشت ارتش سرخ از ایران برچیده شد و گروهی از پیش‌قراولان آن حزب‏ نیز به خاک اتحاد جماهیر شوروی پناهنده شدند در آن‏جا بنا به روایت عنایت‌الله رضا که خود حاضر و ناظر بوده است، مسائلی که در دوران حاکمیت فرقه دموکرات‏ آذربایجان صورت مخفی داشت پس از مهاجرت به اتحاد جماهیر شوروی صورتی علنی‏ یافت و جایی برای تردید باقی نگذاشت که قصد آن فرقه چیزی جز الحاق آذربایجان‏ ایران به «آذربایجان شمالی» نبوده است.

دو تلگرام و یک قطعنامه که از طرف سران فراری فرقه دموکرات آذربایجان ساکن در خاک اتحاد جماهیر شوروی در فاصله سال‌های ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ صادر شده است، بی‏‌هرگونه پرده‏پوشی نشان می‏دهد که این فرقه مأموریتی جز تجزیه آذربایجان و الحاق آن‏ به اتحاد جماهیر شوروی نداشته‌است و عنوان‌کردن آذربایجان شمالی و جنوبی تنها برای‏ توجیه این اقدام بوده است. اینک، آن اسناد:

۱-از سوی کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان تلگرامی به میرجعفر باقراف‏ نخست‏وزیر و دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی‏ آذربایجان و عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (که پس از مرگ استالین به جرم همکاری و هم‌دستی با بریا رئیس پلیس مخفی شوروی‏ محاکمه و اعدام شد) مخابره شده است بدین مضمون (تأکید در هر سه‏ قسمت از عنایت‌الله رضا و نویسنده این سطور است:

«رهبر عزیز و پدر مهربان رفیق میرجعفر باقراف!

از تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان که رهبری پیکار مقدس خلق آذربایجان در راه آزادی ملی و نجات قسمت جنوبی سرزمین زاد و بومی وطن عزیز ما آذربایجان‏ را که سال‌هاست در زیر پنجه‏های سیاه شوونیست‌های فارس دست و پا می‏زنند، بر عهده دارد، سه سال تمام می‏گذرد… سومین سال تأسیس این فرقه مبارز را به‏ کلیه علاقه‏مندان خلق آذربایجان و به شما که رهبر عزیز و پدر مهربان ما هستید، شادباش می‏گوییم. عده‏ای از اعضای فرقه، حکومت ملی و سازمان‏ فدایی‏ها… به قسمت شمالی و آزاد وطن خود مهاجرت کرده‏اند.»۶۴

در جلسه عمومی فعالان «فرقه دموکرات آذربایجان» به مناسبت پنجمین‏ سالگرد تأسیس فرقه مذکور، قطعنامه‏ای به تصویب رسید که در آن چنین آمده است:

«از کمیته مرکزی فرقه خواستاریم که در مقابل توجه و کمک‌هایی که برادران‏ همخون ما به ویژه رهبر حزب کمونیست آذربایجان رفیق میرجعفر باقراف پس از مهاجرت به میهن خود آذربایجان شمالی نسبت به ما مبذول داشته‏اند، سپاسگزاری‏ کند.»۶۵

همین سران فراری فرقه دموکرات آذربایجان تلگرام دیگری نیز به همان میرجعفر باقراف مخابره کرده‏اند؛ بدین شرح:

«پدر عزیز و مهربان میرجعفر باقراف!

خلق آذربایجان جنوبی که جزء لاینفک آذربایجان شمالی است، مانند همه خلق‌های جهان، چشم امید خود را به خلق بزرگ شوروی و دولت شوروی‏ دوخته است.»۶۶

هرگونه اظهارنظر و تجزیه و تحلیلی را درباره این سه سند، زائد می‏دانم و آن را به‏ عهده خوانندگان گرامی می‏گذارم.

حاصل سخن

نظریه وجود آذربایجان یکپارچه در دو سوی رود ارس و تقسیم آن در اوایل قرن نوزدهم میلادی به دو بخش آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی مطلبی‏ است دروغ که بی‏قید و شرط محصول کارگاه تاریخ‏نگاران دروغ‏پرداز شوروی در دوران استالین است.

به این موضوع بسیار مهم نیز همواره باید توجه داشت که این نظریه را تنها بدین‏ منظور بر سر زبان‌ها انداخته‏اند تا در درجه اول اذهان ایرانیان ساده و بی‌خبر را (که در چند دهه اخیر با موضوع تقسیم کشورهای کره و آلمان به دو قسمت شمالی و جنوبی و شرقی و غربی آشنایی دارند)، ناخودآگاه برای الحاق آذربایجان به «آذربایجان شمالی» آماده سازند و لاغیر.

تاکنون افرادی که در بحث درباره آذربایجان، به نظریه یادشده تکیه کرده‏اند یا خود روس‌ها بوده‏اند یا «شمالی»ها! و یا معدود ایرانیانی نظیر سران فرقه دموکرات‏ آذربایجان. البته حساب برخی از هموطنان شریف ما اعم از آذربایجانی و غیرآذربایجانی که بی‌خبر از بازی‌های پشت پرده در سخنان خود از آذربایجان شمالی و جنوبی یاد می‏کنند، به کلی از سه دسته‌ی اول جداست و روی سخن ما دقیقا با ایشان‏ است که آگاه باشند و از به کاربردن این عبارت نادرست نیز بپرهیزند؛ زیرا امید دشمن‏ چیزی جز این نیست که با طرح نظریه وجود آذربایجان یکپارچه و سپس تقسیم آن به دو بخش، اذهان را در ایران و دیگر کشورهای جهان برای الحاق آذربایجان به «آذربایجان‏ شوروی» آماده سازد.

یادداشت‌ها

(۱۷)-عباسعلی جوادی، آذربایجان و زبان آن، اوضاع و مشکلات ترکی آذری در ایران، ناشر: شرکت کتاب‏ جهان، سری خاورمیانه، پیدمن، کالیفرنیا، سال ۱۳۶۷، به ترتیب ص ۷،۸.

(۱۸)-همان کتاب، ص ۱۰.

(۱۹)-همان کتاب، ص ۲۰.

(۲۰)-همان کتاب، ص ۱۰.

(۲۱)-عنایت‌الله رضا، آذربایجان و اران، ص ۶-۷، پیشگفتار. نشانی دقیق منابع اصلی در این کتاب ذکر شده است که خوانندگان گرامی می‌توانند به آنجا بنگرند.

(۲۲)-آذربایجان و زبان آن، …، به ترتیب ص ۱۴، ۱۲، ۱۸ و ۲۵.

(۲۳)-همان کتاب، ص ۱۳.

(۲۴)-همان کتاب، ص ۲۴-۲۵.

(۲۵)-همان کتاب، ص ۳.

(۲۶)-همان کتاب، ص ۳۷.

(۲۷)-جلال متینی، «از آذربایجان تا خلیج فارس»، ص ۱۹۷-۲۳۲.

(۲۸)- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۱۶.

(۲۹)- همان، ص ۱۸.

(۳۰)-همان، ص ۱۷.

(۳۱)- همان، ص ۱۹.

(۳۲)- همان، ص ۱۸.

(۳۳)- همان، ص ۱۶.

(۳۴)- همان، ص ۱۸.

(۳۵)- همان، ص ۲۱.

(۳۶)- همان، ص ۲۳.

(۳۷)-همان، ص ۳۴.

(۳۸)- همان، ص ۳۵.

(۳۹)-ابن خردادبه، المسالک و الممالک، ص ۱۱۸-۱۲۰ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۳۵).

(۴۰)-ابن فقیه، ترجمه مختصر «البلدان» بخش مربوط به ایران، ترجمه ح.مسعود، تهران، ۱۳۴۹، ص ۱۲۹-۱۳۰ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۳۶-۳۷).

(۴۱)-ابن حوقل، صوره الارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران ۱۳۴۵، ص ۱۲۸،۸۲،۹۵. (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۳۷-۴۰).

(۴۲)-مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، لیدن،۱۹۰۶، ص ۲۵۹ (به نقل از آذربایجان و اران، ص‏ ۴۰-۴۱).

(۴۳)-اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمه فارسی (المسالک و الممالک) از قرن ۵-۶ هجری، به کوشش ایرج‏ افشار، تهران ۱۳۴۷، ص ۱۵۸ (به نقل از آذربایجان و اران،ص ۴۱-۴۲).

(۴۴)-یاقوت حموی، معجم البلدان، جلد اول، لایپزیگ، ۱۸۶۶، ص ۱۸۳ (به نقل از آذربایجان و اران، ص‏ ۴۳).

(۴۵)-ابو الفدا، تقویم البلدان، ص ۳۸۶ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۳).

(۴۶)-حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، به اهتمام دکتر محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۶، ص ۸۵، ۹۲-۹۱ و ۱۰۲(به‏ نقل از آذربایجان و اران،ص ۴۴).

(۴۷)-اسکندر بیگ منشی، تاریخ عالم‌آرای عباسی، ص ۱-۱۶ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۵).

(۴۸)-محمد حسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، به اهتمام دکتر محمد معین، جلد اول، چاپ دوم، تهران ۱۳۴۲، ص ۴۱ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۵).

(۴۹)- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۶.

(۵۰)-همان، ص ۴۷.

(۵۱)- همان، ص ۴۷.

(۵۲)- همان، ص ۴۸.

(۵۳)- همان، ص ۴۹.

(۵۴)- همان، ص ۴۹.

(۵۵)- همان، ص ۵۰-۵۱.

(۵۶)- همان، ص ۵۲.

(۵۷)- همان، ص ۵۲.

(۵۸)- همان، ص ۵۳-۵۶.

(۵۹)- همان، ص ۵۷-۵۸.

(۶۰)- همان، ص ۴۹-۵۰.

(۶۱)- همان، ص ۱۷-۱۸.

(۶۲)- همان، ص ۲۱۷.

(۶۳)-همان، ص ۲۱۸.

(۶۴)-روزنامه آذربایجان، شماره‌ی ۸۱، ۱۷ شهریور ۱۳۲۷، باکو، (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۲۶۶).

(۶۵)-همان روزنامه، شماره ۱۸۶، ۱۹ شهریور ۱۳۲۸، باکو (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۲۶۶).

(۶۶)-همان روزنامه، شماره ۲۱۳، ۲۳ آذر ۱۳۲۹، باکو (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۲۲۴).


--
aria.

--
شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده اید که در گروه Google Groups "Persian Green Movement" مشترک شده اید.
جهت پست کردن مطلب به این گروه، ایمیلی به newourvotes@googlegroups.com ارسال کنید.
جهت لغو اشتراک از این گروه، ایمیلی به newourvotes+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینه های دیگر، از این گروه در http://groups.google.com/group/newourvotes?hl=fa دیدن کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All Rights Reserved