دکتر جلال متینی- اینک زمان آن فرا رسیده است که کتاب آذربایجان و زبان آن، اوضاع و مشکلات ترکیِ آذری در ایران را به دقت و به اجمال از نظر بگذرانیم. کتاب دارای چهار بخش اساسی است: ۱-از گذشته تا حال (ص ۳-۲۲)؛ ۲-برادری و نابرابری (ص ۲۳-۳۸)؛ ۳- مشکلات کنونی. ۳-۱-الفبا، ۳-۲-استانداردیزاسیون، ۳-۳-مدرنیزاسیون (ص ۳۹-۹۳)؛ ۴-حرف آخر ولی نه آخر (ص ۹۴-۱۰۰).
——————————————————————–
بخش نخست این جستار
——————————————————————–
ظاهرا بحث اساسی مؤلف درباره زبان ساکنان آذربایجان ایران است و نام این زبان و اینکه در دوره پهلویها به علت شوونیسم فارسها و به سبب رسمینشمردن زبان ترکی به مردم آذربایجان ستم روا داشتهاند و در دوره حکومت اسلامی با آنکه اندکی از سختگیریهای دوره پیش کاسته شدهاست و افق، روشنتر مینماید. ولی هنوز کار اساسی مورد پسند نویسندهی کتاب انجام نشده است. وی سپس به نقص الفبای فارسی-عربی برای نگارش زبان ترکی اشاره میکند؛ مشکلات این خط را در قیاس با خط سیریلیک در آذربایجان شوروی برمیشمرد، آنگاه به دیگر مسائل زبان ترکی رایج در آذربایجان در قیاس با «شمال» میپردازد و آنچه را که در«شمال» انجام پذیرفتهاست معقول و برای «جنوبی»ها قابل تقلید میداند.
بهراستی کتاب، بدون دو فصل اول و یا با مقدمهای بسیار کوتاه میتوانست آغاز شود، بیآنکه ناقص به نظر برسد؛ چنانکه خود نویسنده محترم نیز در آغاز فصل سوم به این موضوع اشاره کرده و مقصود خود را از دو فصل اول کتاب بدین شرح بیان داشته است:
«این مقدمه گرچه کمی به درازا کشید ولی به نظر نویسنده بدون در دستداشتن یک چارچوب تاریخی و اجتماعی… بحث و تعمق و احتمالا چارهجویی در این باره غیرممکن است…»(ص ۳۹) و اما به نظر نویسندهی این سطور هدف اصلی مؤلف از نگارش کتاب بیش از هر چیز دیگر، مطالبی است که به طور ضمنی در دو فصل نخستین کتاب آورده است؛ یعنی تعیین «چارچوب تاریخی و اجتماعی» خاص برای آذربایجان ایران، بدان سان که مورد نظر مؤلف محترم است. بد نیست نخست ببینیم این چارچوب تاریخی و اجتماعی از چه قرار است.
نویسنده محترم در همان چند صفحه اول کتاب از این «چارچوب تاریخی و اجتماعی» بدین ترتیب پردهبرداری میکند:
«در اینجا باید کمی حاشیه رفت و به یک حادثهی بسیار مهم، در تاریخ آذربایجان اشاره نمود. این حادثه جنگهای ایران و روسیه در اولین دهههای قرن نوزدهم و شکست ایران است. در نتیجهی این شکستها در سال ۱۸۱۳ معاهدهی گلستان بین طرفین امضاء گردید و بر طبق آن آذربایجان شمالی که جزو سرحدات ایران بود به روسیهی تزاری الحاق شد. براساس معاهدهی ترکمنچای (۱۸۲۸) بخشهای دیگری از قفقاز و آذربایجان شمالی به روسیه الحاق گردید. این تاریخها و معاهدات آذربایجان را که در اصل سرزمینی واحد بود دو تکه کرد که این وضعیت هنوز هم ادامه دارد. تقسیم آذربایجان نه فقط از نظر سیاسی و اجتماعی بلکه در عینحال از دیدگاه زبان و ادبیات آذربایجان نیز اهمیت بسیاری دارد، چه پروسهی تکامل زبان و ادبیات آذربایجان در شمال و جنوب در اصل تابع روند اجتماعی در کشور مربوطه (ایران و روسیهی تزاری) بوده است»، «با این همه، جدایی بین دو آذربایجان آن موقعها [پیش از دورهی رضاشاه] مثل امروز نبود»، «…صدها هزار زحمتکش آذربایجان جنوبی برای کار و تأمین معاش به آذربایجان شمالی رو آوردهاند، و یا روشنفکران شمال و جنوب… با همدیگر همکاری بسیار نزدیکی داشتهاند»، «فاصلهی زمانی ۱۹۰۵-۱۹۲۰ هم در روسیه و هم در ایران، یعنی هم در شمال و هم در جنوب آذربایجان دورهای توفانی و سرنوشتساز است»،۱۷ «ولی شکست ایران در سال ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ و دو تکه شدن آذربایجان، سرنوشت آذربایجان شمالی را به روسیه…وابسته کرده بود» و «به علت سرنوشت منقسم آذربایجان ما باید… نظر کوتاهی به اوضاع و احوال آذربایجان ایران بیفکنیم.»۱۸
«…البته این آنچنان هم حیرتانگیز نیست چونکه -به جهت فشار و سرکوب در آذربایجان ایران- تنها منبع یادگیری و الهام و اقتباس عمدهی آذربایجان شوروی باقی میماند و ثانیا ستمی که به زبان مادری آذربایجان وارد میشود این دسته از شاعران را به اعتراض و از سوی دیگر همبستگی با همزبانان شمالی وامیدارد. در تاریخ ادبیات ترکی آذربایجان (دستکم آنچه مربوط به این دوره میشود) از یک نوع «ادبیات حسرت» (نسگل ادبیاتی) یاد میشود. مقصود این است که بعضی شاعران آن سو و این سوی ارس در آثار خود با احساساتی ملی از جدایی دو آذربایجان، دو تکهشدن یک خلق، ستمی که بر زبان جنوبیان وارد میشود و نقش جداکنندهای که ارس بین شمال و جنوب بازی میکند، شکوه میکنند و آرزوی نزدیکی و وحدت دوباره، امید برقراری حقوق زبان مادری را به قلم میآورند. البته اکثر شاعران ترکیزبان اشعاری در مایهی «ادبیات حسرت» نوشتهاند، ولی اگر مثلا شهریار و یا حتی خود ساهر را در نظر بگیریم این سبک جریان غالب را تشکیل نمیدهد. در حالی که شهریار بیشتر هویتی ایرانی دارد، ساهر در شعرش هم متأثر از شمال و هم تحتتأثیر شعر و زبان ترکیه است.»۱۹
نویسنده محترم کتاب از این دو آذربایجان در صفحات کتاب خود با نامهای مختلف یاد کرده است: آذربایجان شمالی (ص ۹،۱۱…)، آذربایجان جنوبی (ص ۷،۸…) آذربایجان ایران (ص ۱۰،۱۲،۱۷،۲۰)، آذربایجان روسیه (ص ۱۱)، آذربایجان شوروی (ص ۲۰)، آذربایجان قفقاز (ص ۹)، آذربایجان و زبان آذربایجان (=آذربایجان ایران) ص ۱۷،۱۹. (تأکید در تمام موارد از نویسنده این سطور است.)
عباسعلی جوادی در دو فصل اول کتاب خود مطالب دیگری را هم مطرح ساخته است که نمیتوان و نباید از آنها سرسری گذشت؛ به عنوان نمونه به موضوعهای زیرین توجه بفرمایید:
وی در حوادث سال ۱۹۱۸ به تأسیس «جمهوری دمکراتیک آذربایجان» در آذربایجان شمالی اشاره کرده۲۰ که نادرست است، زیرا در سال ۱۹۱۱ در شهر باکو حزب مساوات که عنوان اصلی آن «حزب دمکراتیک اسلامی مساوات» بود، با هدف ایجاد کشور اسلامی بزرگ و واحد به رهبری ترکان آسیای صغیر تشکیل شد. این حزب از سیاست پانتورکیستها پیروی میکرد و طرفدار وحدت همه ترکیزبانان جهان در ملتی واحد بود. در ژوئن ۱۹۱۷ این حزب به «حزب فدرالیستهای ترک» پیوست. در نوامبر ۱۹۱۷ نخستین کنگره حزب مساواتیان قفقاز برگزار شد و از این پس «حزب دموکراتیک فدرالیستهای مساواتی ترک» نام گرفت. این حزب جدید در ژوئن ۱۹۱۸ استقلال بخشی از قفقاز را زیر عنوان جمهوری مستقل آذربایجان اعلام کرد نه جمهوری دموکراتیک آذربایجان. در ۲۸ آوریل ۱۹۲۰ این دولت منقرض شد و قفقاز بار دیگر به تصرف روسیه درآمد.۲۱
نویسنده محترم کتاب که به «شوونیزم» دوره رضاشاهی و دیکتاتوری رضاشاه و دیکتاتوری محمدرضاشاه درباره رسمینشمردن زبان ترکی در آذربایجان تاخته و از «شوونیزم زبانی» فارسها با روی کار آمدن رضاشاه یاد کرده است،۲۲ هرگز در سراسر کتاب خود از اقدام دولت شوروی در اجباریساختن زبان روسی به عنوان زبان رسمی تمام ملل اتحاد جماهیر شوروی و ستمی که از این جهت بر آنان رفته، ذکری نکرده است. این کار دولت شوروی به نظر نویسنده محترم حتی درخور یک تذکر یا سرزنش ساده هم نیست. نویسنده کتاب در جای دیگر، البته به صورت غیرمستقیم از «سیستم خانخانی» در ایران نیز دفاع کرده و اقدام رضاشاه را در برچیدن آن سیستم مورد نکوهش قرار داده است.۲۳
نویسنده محترم درباره نام زبانِ رایج در آذربایجان نیز به راهی که تاریخسازان دوران استالین رفتهاند میرود و بیشتر اصطلاح آذری را به کار میبرد و در این باب مینویسد: «شمالیها تا چند سال پیش از زبان خود با تعابیر «ترکی آذربایجان» یا «آذری» یاد میکردند، ولی حالا مدتی است که با اصرار فقط «آذربایجانی» (آذربایجانجا) و «زبان آذربایجان» (آذربایجان دیلی) نام میبرند و عنوان ترکی را از زبان خود حذف نمودهاند. شاید علت این اصرار در آن است که میخواهند استقلال زبان خود را از ترکیِ ترکیه تصریح کنند. این حساسیت چندان هم بیدلیل نیست، زیرا بین ترکی آذربایجانی و ترکی ترکیه شاید همانقدر فرق هست که بین آلمانی و هلندی، سوئدی و دانمارکی؛ ولی با این وجود این دو زبان نه که از هم بیگانه و دور نیستند، بلکه حتی چه از نظر… به همدیگر خیلی نزدیکاند.»۲۵
نویسنده محترم در مواردی نیز زیرکانه افراد ترکیزبان ایران را «ترک» خوانده و بدینسان ملیت ایرانی را از آنان سلب کرده است؛ مانند: «اینگونه تبلیغات، آذربایجانیان را که اغلب خود را ایرانی و در عین حال ترک و ترکزبان میدانند به زور و به صورتی مصنوعی به یک دو راهی هل میدهد.» و در جای دیگر به نقل از روزنامه کشکول چاپ قفقاز در زیر عنوان «بحران شخصیت» نقل میکند: «زبان تو ترکی است، یعنی تو ترک هستی؟… حالا به جای ترک بیجانیبودن، چرا به خودت ترک آذربایجانی گفته و مشکلت را حل نمیکنی.»۲۶ بر خوانندگان گرامی پوشیده نیست که تفاوت بسیار است میان آذربایجانیِ ترکزبان یا ترکیزبان و ترک آذربایجانی. چه، در عبارت دوم نفی ایرانیبودن آشکارا به چشم میخورد، همان طوری که دولت عراق و طرفدارانِ پانعربیسم نیز از عربهای خوزستان سخن میگویند نه از خوزستانیان عربزبان.
اینک برای آنکه نشان بدهیم هرگز در شمال و جنوب رودخانه ارس مملکت یا ایالتی یکپارچه به نام آذربایجان وجود نداشته است که با امضای عهدنامههای گلستان و ترکمانچای به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده باشد، راهی جز مراجعه به اسناد تاریخی از قدیمترین زمان تا دوران تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وجود ندارد. نگارنده این سطور چند سال پیش در مقالهی «از آذربایجان تا خلیج فارس»۲۷ بخشی از این اسناد را همراه چند نقشه به چاپ رسانید و اکنون بار دیگر آنها را به همراه اسناد معتبر دیگر از نظر خوانندگان مجلهی ایرانشناسی میگذراند.
از سده دوم پیش از میلاد مسیح مورخان و جغرافیادانان یونانی و رومی: پولیپوس۲۸ (تولد ۲۰۵ ق.م.)، استرابو-استرابون۲۹ (تولد ۶۳ ق.م.)، دیودور سیسیلی۳۰ و پلینیوس۳۱ (سده اول میلادی)، آریان۳۲ یوسف فلاویوس۳۳ و دیونیس۳۴ (سده دوم میلادی) در آثار خود بخشی از سرزمین واقع در شمال رود ارس را آلبانیا و سرزمین واقع در جنوب آن رود را مادآتروپاتن، آتروپاتن نام بردهاند. در نوشتههای ارمنی نیز آلبانیا با ضبطهای «آغوان» -آغوانک- و «آلوان» -آلوانک- آمده است۳۵ و در کتیبه شاپور یکم ساسانی (۲۴۱-۲۷۰ م) از آتورپاتکان و آلبانیا جداگانه یاد شده است۳۶ و نیز آنانیا شیراکاتسی۳۷ (سده هفتم) و موسی کاگان کاتواتسی۳۸ (سدهی دهم) به ترتیب از آلبانیا و آلبانیای قفقاز یاد کردهاست و حد آن را شمال رود ارس نوشتهاند.
مؤلفان دوره اسلامی نیز دقیقا از این دو منطقه با دو نام یاد کردهاند: ابن خردادبه۳۹ (متوفی ۳۰۰ هـ.ق) در المسالک و الممالک، ابن فقیه۴۰ (پایان سده سوم) در کتاب البلدان، ابن حوقل۴۱ در صوره الارض، مقدسی۴۲ (نیمه دوم سدهی چهارم) در کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، اصطخری۴۳ (متوفی ۳۴۶) در مسالک و ممالک، یاقوت حموی۴۴ (سده هفتم) در معجم البلدان، ابو الفدا۴۵ (متوفی ۷۳۲) در تقویم البلدان، حمدالله مستوفی۴۶ (سدهی هشتم) در نزهه القلوب، اسکندر بیگ منشی۴۷ (در عهد صفویه) در عالم آرای عباسی و نیز مؤلف برهان قاطع۴۸ (تألیف ۱۰۶۲) همه اران (=آلبانیا) را کاملا جدا از آذربایگان (آذربایجان) ذکر کرده و رود ارس را مرز میان اران و آذربایجان خواندهاند.
دانشمندان روسی نیز تا پیش از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی و رواج انواع تحریفات در عهد استالین همه آلبانیا و آذربایجان را دو سرزمین جدا خواندهاند که از آن جملهاند یانوفسکی۴۹ (مورخ سدهی ۱۹)، دورن۵۰، علییف قفقازی۵۱، برخوداریان مورخ ارمنی۵۲، بارتولد۵۳، کریمسکی۵۴ و یامپولسکی۵۵ در «دایره المعارف روسی»(چاپ ۱۸۹۰ در سنپترزبورگ پایتخت روسیه و لایپزیگ آلمان) نیز حدود آلبانیا و آذربایجان با دقت کامل به شرح زیرین ذکر شده است:
«آلبانیا نام باستانی سرزمینی است در شرق و جنوب قفقاز میان دریایسیاه (Euxinus Pontus) و دریای خزر، در شمال ارمنستان که رود کیروس (کر) مرز آن بود. ساکنان این سرزمین همان مردم شیروان کنونی و جنوب داغستان هستند»۵۶ در جلد سیزدهم همین «دایره المعارف»، طول و عرض جغرافیایی قفقاز به دقت از ۴۶/۵ تا ۳۸/۵ درجه عرض شمالی قید شده و تصریح شده است که «این سرزمین[قفقاز] از جنوب به رود ارس منتهی میگردد»۵۷ در زیر عنوان آلبانیا به هیچوجه از منطقهای به نام آذربایجان و از مردمی به نام آذربایجانیان یاد نشده است، بلکه در سراسر این مجموعه، ترکیزبانان قفقاز «تاتار» نامیده شدهاند. در جلد اول این «دایره المعارف» در زیر عنوان «آذربایجان» اینچنین آمده است: «آذربایجان یا ادربیجان (سرزمین آذر -آتش،به زبان پهلوی اتورپاتکان، به زبان ارمنی ادربادکان) استان شمالغربی ثروتمند و صنعتی ایران است. آذربایجان از جنوب محدود است به کردستان ایران (استان اردیال) و عراق عجم (ماد)، از غرب به کردستان ترکیه و ارمنستان ترکیه، از شمال به ارمنستان روس و جنوب قفقاز که رود ارس آن را قطع میکند، از شرق به استان گیلان در کرانه دریایخزر… مساحت آذربایجان ۱۰۴۸۴۰ کیلومتر مربع است… آذربایجان به عنوان استان مرزی و جایگاه ولیعهد ایران (چون عباس میرزا) از اهمیت فراوان برخوردار است.»۵۸
عنایتالله رضا که همه این اسناد گرانبها را به دقت گردآورده و به صورت علمی و بدون هرگونه تعصبی آنها را با شرح و بسط کامل مورد بررسی قرار دادهاست از آنچه در «دایرهالمعارف روسی» (چاپ ۱۸۹۰ روسیه تزاری) درباره آلبانیا و آذربایجان آمده است، این چنین نتیجهگیری میکند:
۱- طول و عرض جغرافیایی قفقاز از طول و عرض جغرافیایی آذربایجان جداست و هرگاه به «دایرة المعارف جدید شوروی» به نقشه سرزمین «آذربایجان شوروی» مراجعه کنیم میبینیم «جنوب این سرزمین در همان حد ۳۸/۵ درجه عرض شمالی است که با عرض جغرافیایی ارائه شده از سوی دایره المعارف امپراتوری روسیه یکی است. با این تفاوت که در دوران روسیه تزاری سرزمین شمال ارس و جنوب قفقاز نام آذربایجان نداشت.»
۲- در «دایره المعارف روسیه تزاری» از دو ارمنستان (ارمنستان ترکیه و ارمنستان روسیه) نام برده شده، ولی فقط از یک آذربایجان سخن رفته است و آن هم آذربایجان ایران واقع در جنوب رود ارس است.
۳- بنا به نوشته همین دایره المعارف، سرزمین آذربایجان از شمال به رود ارس محدود میگردد. پس معلوم میشود که سرزمین واقع در شمال این رود، آذربایجان نبوده است.
۴-در «دایره المعارف روسیه تزاری» مساحت آذربایجان ۱۰۴۸۴۰ کیلومتر مربع ذکر شده است و در «دایره المعارف جغرافیایی شوروی» (چاپ ۱۹۶۰ مسکو) مساحت سرزمینی که اینک «آذربایجان شوروی» یا «آذربایجان شمالی» نامیده میشود ۸۶۶۰۰ کیلومترمربع است و در همان صفحه مساحت آذربایجان ایران بیش از صدهزار کیلومترمربع نوشته شده است. «هرگاه شمال رود ارس «آذربایجان» نام داشت، آنگاه در«دایره المعارف روسیه تزاری» که اواخر سده نوزدهم میلادی انتشار یافت، باید مجموع مساحت آذربایجان حدود ۱۹۰ هزار کیلومترمربع میبود.»۵۹
از سوی دیگر اظهار نظر بارتولد دانشمند و محقق سرشناس روسیه نیز درباره مرز اران و آذربایجان و زبان و نژاد ساکنان این دو منطقه قابل توجه است: «رود ارس که اکنون آذربایجان ایران را از قفقاز جدا میکند در روزگاران کهن مرز قومی و نژادی قاطعی بود میان سرزمین ایرانی ماد و سرزمین آلبانیا که بنا به نوشته ن.یامار اقوام آن یافتنی بودهاند»، «تفاوتهای قومی و نژادی میان آذربایجان و آلبانیای قفقاز حتی در دوره اسلام نیز برطرف نشد.»۶۰ موضوع قابل توجه در این زمینه آن است که استرابو نیز مردم مادآتروپاتن (آذربایجان واقع در جنوب رود ارس) را ایرانی و زبانشان را پارسی خوانده است.۶۱ بدین ترتیب آشکار میشود که براساس این اسناد و نیز با توجه به اسناد موجود در وزارت خارجه ایران و روسیه تزاری که مهمترین آنها به نظر نگارنده این سطور، متن قراردادهای گلستان و ترکمانچای است، هرگز از تمام یا بخشی از سرزمین واقع در شمال رود ارس با نام «آذربایجان» یاد نشده است.
پرسشی که پیش میآید آن است که باوجود این همه اسناد معتبر به چه سبب در اتحاد جماهیر شوروی، نام آذربایجان برای سرزمین اران برگزیده شد و اران را آذربایجان شوروی نامیدند و اینک سالهاست که از آن منطقه با عبارت «آذربایجان شمالی» نیز یاد میکنند. اظهار نظر آکادمیسین بارتولد که خود سیاستمدار بوده و مدتی از عمرش را در وزارت خارجه روسیه گذرانیده، جالب توجه است. او مینویسد:
«نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان [=آذربایجان شوروی] از آن جهت انتخاب شد که گمان میرفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند… نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد.»۶۲ وی سپس درباره نام صحیح آذربایجان شوروی میافزاید: «هرگاه لازم باشد نامی برگزید که سراسر جمهوری آذربایجان [=آذربایجان شوروی] را شامل شود، در آن صورت میتوان نام اران را برگزید.»۶۳
پیش از این نیز گفتیم که هواداران و مأموران دولت اتحاد جماهیر شوروی حتی در دوران حکومت یکساله «فرقه دموکرات آذربایجان» هرگز از دو آذربایجان شمالی و جنوبی و یا ضرورت الحاق آن دو سخن نگفتند، ولی پس از آنکه بساط فرقه دموکرات آذربایجان با بازگشت ارتش سرخ از ایران برچیده شد و گروهی از پیشقراولان آن حزب نیز به خاک اتحاد جماهیر شوروی پناهنده شدند در آنجا بنا به روایت عنایتالله رضا که خود حاضر و ناظر بوده است، مسائلی که در دوران حاکمیت فرقه دموکرات آذربایجان صورت مخفی داشت پس از مهاجرت به اتحاد جماهیر شوروی صورتی علنی یافت و جایی برای تردید باقی نگذاشت که قصد آن فرقه چیزی جز الحاق آذربایجان ایران به «آذربایجان شمالی» نبوده است.
دو تلگرام و یک قطعنامه که از طرف سران فراری فرقه دموکرات آذربایجان ساکن در خاک اتحاد جماهیر شوروی در فاصله سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ صادر شده است، بیهرگونه پردهپوشی نشان میدهد که این فرقه مأموریتی جز تجزیه آذربایجان و الحاق آن به اتحاد جماهیر شوروی نداشتهاست و عنوانکردن آذربایجان شمالی و جنوبی تنها برای توجیه این اقدام بوده است. اینک، آن اسناد:
۱-از سوی کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان تلگرامی به میرجعفر باقراف نخستوزیر و دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان و عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (که پس از مرگ استالین به جرم همکاری و همدستی با بریا رئیس پلیس مخفی شوروی محاکمه و اعدام شد) مخابره شده است بدین مضمون (تأکید در هر سه قسمت از عنایتالله رضا و نویسنده این سطور است:
«رهبر عزیز و پدر مهربان رفیق میرجعفر باقراف!
از تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان که رهبری پیکار مقدس خلق آذربایجان در راه آزادی ملی و نجات قسمت جنوبی سرزمین زاد و بومی وطن عزیز ما آذربایجان را که سالهاست در زیر پنجههای سیاه شوونیستهای فارس دست و پا میزنند، بر عهده دارد، سه سال تمام میگذرد… سومین سال تأسیس این فرقه مبارز را به کلیه علاقهمندان خلق آذربایجان و به شما که رهبر عزیز و پدر مهربان ما هستید، شادباش میگوییم. عدهای از اعضای فرقه، حکومت ملی و سازمان فداییها… به قسمت شمالی و آزاد وطن خود مهاجرت کردهاند.»۶۴
در جلسه عمومی فعالان «فرقه دموکرات آذربایجان» به مناسبت پنجمین سالگرد تأسیس فرقه مذکور، قطعنامهای به تصویب رسید که در آن چنین آمده است:
«از کمیته مرکزی فرقه خواستاریم که در مقابل توجه و کمکهایی که برادران همخون ما به ویژه رهبر حزب کمونیست آذربایجان رفیق میرجعفر باقراف پس از مهاجرت به میهن خود آذربایجان شمالی نسبت به ما مبذول داشتهاند، سپاسگزاری کند.»۶۵
همین سران فراری فرقه دموکرات آذربایجان تلگرام دیگری نیز به همان میرجعفر باقراف مخابره کردهاند؛ بدین شرح:
«پدر عزیز و مهربان میرجعفر باقراف!
خلق آذربایجان جنوبی که جزء لاینفک آذربایجان شمالی است، مانند همه خلقهای جهان، چشم امید خود را به خلق بزرگ شوروی و دولت شوروی دوخته است.»۶۶
هرگونه اظهارنظر و تجزیه و تحلیلی را درباره این سه سند، زائد میدانم و آن را به عهده خوانندگان گرامی میگذارم.
حاصل سخن
نظریه وجود آذربایجان یکپارچه در دو سوی رود ارس و تقسیم آن در اوایل قرن نوزدهم میلادی به دو بخش آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی مطلبی است دروغ که بیقید و شرط محصول کارگاه تاریخنگاران دروغپرداز شوروی در دوران استالین است.
به این موضوع بسیار مهم نیز همواره باید توجه داشت که این نظریه را تنها بدین منظور بر سر زبانها انداختهاند تا در درجه اول اذهان ایرانیان ساده و بیخبر را (که در چند دهه اخیر با موضوع تقسیم کشورهای کره و آلمان به دو قسمت شمالی و جنوبی و شرقی و غربی آشنایی دارند)، ناخودآگاه برای الحاق آذربایجان به «آذربایجان شمالی» آماده سازند و لاغیر.
تاکنون افرادی که در بحث درباره آذربایجان، به نظریه یادشده تکیه کردهاند یا خود روسها بودهاند یا «شمالی»ها! و یا معدود ایرانیانی نظیر سران فرقه دموکرات آذربایجان. البته حساب برخی از هموطنان شریف ما اعم از آذربایجانی و غیرآذربایجانی که بیخبر از بازیهای پشت پرده در سخنان خود از آذربایجان شمالی و جنوبی یاد میکنند، به کلی از سه دستهی اول جداست و روی سخن ما دقیقا با ایشان است که آگاه باشند و از به کاربردن این عبارت نادرست نیز بپرهیزند؛ زیرا امید دشمن چیزی جز این نیست که با طرح نظریه وجود آذربایجان یکپارچه و سپس تقسیم آن به دو بخش، اذهان را در ایران و دیگر کشورهای جهان برای الحاق آذربایجان به «آذربایجان شوروی» آماده سازد.
یادداشتها
(۱۷)-عباسعلی جوادی، آذربایجان و زبان آن، اوضاع و مشکلات ترکی آذری در ایران، ناشر: شرکت کتاب جهان، سری خاورمیانه، پیدمن، کالیفرنیا، سال ۱۳۶۷، به ترتیب ص ۷،۸.
(۱۸)-همان کتاب، ص ۱۰.
(۱۹)-همان کتاب، ص ۲۰.
(۲۰)-همان کتاب، ص ۱۰.
(۲۱)-عنایتالله رضا، آذربایجان و اران، ص ۶-۷، پیشگفتار. نشانی دقیق منابع اصلی در این کتاب ذکر شده است که خوانندگان گرامی میتوانند به آنجا بنگرند.
(۲۲)-آذربایجان و زبان آن، …، به ترتیب ص ۱۴، ۱۲، ۱۸ و ۲۵.
(۲۳)-همان کتاب، ص ۱۳.
(۲۴)-همان کتاب، ص ۲۴-۲۵.
(۲۵)-همان کتاب، ص ۳.
(۲۶)-همان کتاب، ص ۳۷.
(۲۷)-جلال متینی، «از آذربایجان تا خلیج فارس»، ص ۱۹۷-۲۳۲.
(۲۸)- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۱۶.
(۲۹)- همان، ص ۱۸.
(۳۰)-همان، ص ۱۷.
(۳۱)- همان، ص ۱۹.
(۳۲)- همان، ص ۱۸.
(۳۳)- همان، ص ۱۶.
(۳۴)- همان، ص ۱۸.
(۳۵)- همان، ص ۲۱.
(۳۶)- همان، ص ۲۳.
(۳۷)-همان، ص ۳۴.
(۳۸)- همان، ص ۳۵.
(۳۹)-ابن خردادبه، المسالک و الممالک، ص ۱۱۸-۱۲۰ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۳۵).
(۴۰)-ابن فقیه، ترجمه مختصر «البلدان» بخش مربوط به ایران، ترجمه ح.مسعود، تهران، ۱۳۴۹، ص ۱۲۹-۱۳۰ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۳۶-۳۷).
(۴۱)-ابن حوقل، صوره الارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران ۱۳۴۵، ص ۱۲۸،۸۲،۹۵. (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۳۷-۴۰).
(۴۲)-مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، لیدن،۱۹۰۶، ص ۲۵۹ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۰-۴۱).
(۴۳)-اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمه فارسی (المسالک و الممالک) از قرن ۵-۶ هجری، به کوشش ایرج افشار، تهران ۱۳۴۷، ص ۱۵۸ (به نقل از آذربایجان و اران،ص ۴۱-۴۲).
(۴۴)-یاقوت حموی، معجم البلدان، جلد اول، لایپزیگ، ۱۸۶۶، ص ۱۸۳ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۳).
(۴۵)-ابو الفدا، تقویم البلدان، ص ۳۸۶ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۳).
(۴۶)-حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، به اهتمام دکتر محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۶، ص ۸۵، ۹۲-۹۱ و ۱۰۲(به نقل از آذربایجان و اران،ص ۴۴).
(۴۷)-اسکندر بیگ منشی، تاریخ عالمآرای عباسی، ص ۱-۱۶ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۵).
(۴۸)-محمد حسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، به اهتمام دکتر محمد معین، جلد اول، چاپ دوم، تهران ۱۳۴۲، ص ۴۱ (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۵).
(۴۹)- به نقل از آذربایجان و اران، ص ۴۶.
(۵۰)-همان، ص ۴۷.
(۵۱)- همان، ص ۴۷.
(۵۲)- همان، ص ۴۸.
(۵۳)- همان، ص ۴۹.
(۵۴)- همان، ص ۴۹.
(۵۵)- همان، ص ۵۰-۵۱.
(۵۶)- همان، ص ۵۲.
(۵۷)- همان، ص ۵۲.
(۵۸)- همان، ص ۵۳-۵۶.
(۵۹)- همان، ص ۵۷-۵۸.
(۶۰)- همان، ص ۴۹-۵۰.
(۶۱)- همان، ص ۱۷-۱۸.
(۶۲)- همان، ص ۲۱۷.
(۶۳)-همان، ص ۲۱۸.
(۶۴)-روزنامه آذربایجان، شمارهی ۸۱، ۱۷ شهریور ۱۳۲۷، باکو، (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۲۶۶).
(۶۵)-همان روزنامه، شماره ۱۸۶، ۱۹ شهریور ۱۳۲۸، باکو (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۲۶۶).
(۶۶)-همان روزنامه، شماره ۲۱۳، ۲۳ آذر ۱۳۲۹، باکو (به نقل از آذربایجان و اران، ص ۲۲۴).
--
--
شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده اید که در گروه Google Groups "Persian Green Movement" مشترک شده اید.
جهت پست کردن مطلب به این گروه، ایمیلی به newourvotes@googlegroups.com ارسال کنید.
جهت لغو اشتراک از این گروه، ایمیلی به newourvotes+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینه های دیگر، از این گروه در http://groups.google.com/group/newourvotes?hl=fa دیدن کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر