428The_Godfather_II_2The%20Godfather273TheGodfather2020305The_Godfather_II_1

Go English

سه‌شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۰

[aghalyat] چرا باید اقدام دولت لیبی، اپوزیسیون آن و دولت های غربی را محکوم کرد!

 

چرا باید اقدام دولت لیبی، اپوزیسیون آن و دولت های غربی را محکوم کرد!

 

بهرام رحمانی

bahram.rehamani@gamil.com

 

پس از خیزش مردمی و تحولات انقلابی در تونس و مصر، با شعارهایی چون نان و آزادی، تاثیر خود را بر بسیاری از کشورهای آفریقایی - عربی گذاشت.

اما نمونه لیبی، بسیار متفاوت از تونس و حتی مصر است. در تونس کارگران و مردم انقلابی تا حدودی دستاوردهایی از جمله آزادی زندانیان سیاسی، آزادی احزاب سیاسی، بازگشت تبعیدیان به کشور، آزادی رسانه های مستقل و غیره داشته اند. حزب حاکم و بقایای آن از حاکمیت کنار گذاشته شده اند و به طور کلی خواست های مردم در عرصه آزادی بیان، قلم، اندیشه و تشکل تا حدودی متحقق شده است و این که پس از این تحولات، نیروهای طبقه کارگر و گرایش چپ جامعه تا چه حدی توان و ظرفیت گسترش و تعمیق تحولات انقلابی را در افق و چشم انداز سیاسی - طبقاتی خود قرار داده اند، بحث دیگری است.

در مصر، هنوز این اتفاقات به اندازه تونس رخ نداده است. ارتش که در همه جای دنیا وظیفه تامین امنیت سرمایه و حاکمیت را به عهده دارد فعلا وظیفه «دموکراتیزه» کردن جامعه را به عهده گرفته و وعده داده است در آینده نزدیک خواست های مردم را تامین کند. تاکنون ارتش چندین اطلاعیه علیه کارگران اعتصابی صادر کرده است که به اعتصاب خود پایان دهند. به قول مارکس، تاریخ دو بار تکرار می شود یک بار به صورت تراژدی و یک بار به صورت طنز. اما به نظر می رسد این طنز در مصر، بسیار حزن انگیز است و ارتش پرچمدار تحولات شده است؟! بنابراین، به نظرم هنوز نمی توان گفت که انقلاب مردمی در تونس و مصر، پیروز شده است.

اما واقعه لیبی، نوع دیگری پیش رفته است به طوری که باید اقدامات دولت لیبی، اپوزیسیون رسمی آن و هم چنین عملیات نظامی دولت های غربی در این کشور را باید صریح و محکم محکوم کرد. آن چه که در لیبی در جریان است از یک سو، ترس و نرگانی دولت های سرمایه داری از خیزش های مردمی و از سوی دیگر راه حل آن ها را در رابطه با تحولات کشورهای آفریقایی و خاورمیانه ای به نمایش می گذارد. چرا که همگان می دانند تحولات انقلابی و خیزش کارگران و محرومان و آزادی خواهان در سطح جهان، عمدتا بر علیه منافع و مصالح بورژوازی است.

در لیبی، نخست مردم جان به لب رسیده سلسله اعتراضاتی را علیه سرهنگ قذافی که چون خمینی، خامنه ای، احمدی نژاد و غیره جنون آدم کشی دارد آغاز کردند و به پیشرفت هایی نیز نائل آمدند دولت های غربی را نگران کرد. در همان روزهای نخست اعتراضات مردم لیبی، قدرت مردمی به حدی بود که بحث از فرار قذافی بود. اما چند روزی طول نکشید که گفته شد برخی از مقامات و وزرای دولت قذافی در داخل و خارج کشور، به صف اپوزیسیون پیوسته اند. تا این جا مشکلی دیده نمی شود و همه تحولات اعتراضی بر علیه دولت حقانیت خود را دارد. در چنین روندی روشن است که هر انسان آزادی خواه و چپ باید به حمایت از آن برخیزد. اما سپس اعلام می شود که در شهر بنغازی دولت موقت اپوزیسیون به ریاست وزیر دادگستری دولت قذافی که از پست خود کناره گیری کرده، تشکیل شده است. در سطح بین المللی نیز به ویژه هیئت نمایندگی لیبی در سازمان ملل و سفیر آن در هند، از پست های خود کناره گیری کرده اند و به نمایندگی از دولت موقت بنغازی با دولت ها و سازمان ملل و غیره در حال گفتگو هستند. در این جا، اولین سئوال این است که در لیبی هم چون هر کشور دیگری براساس قوانین آن کشور، حکم تعقیب و دستگیری و زندان و شکنجه و اعدام، زیر نظر مسئولیت های دستگاه قضایی است پس وزیر دادگستری در سازمان دهی زندان و شکنجه و اعدام مخالفین، نقش هدایت کننده و مهمی به عهده داشته است پس، چرا ایشان در راس دولت موقت مخالفین قرار گرفته و تازه بسیاری از اعضای آن نیز مخفی هستند. تا حدودی می توان این مخفی کار را درک کرد اما تا این حد، جای سئوال دارد و کجا هستند آن چهره های اپوزیسیون که به تازگی از زندان های قدافی، دست کم در شهر بنغازی از زندان آزاد شده اند؟ آن ها که خود را از مردم و رسانه ها مخفی نمی کنند؟!

مهم ترین سوال این است که این دولت موقت، چرا در شهر هفت صد هزار نفری بنغازی و شهرهای دیگر، اعتراضت مردمی را سازمان نداد؟ چرا صرفا به میلیتاریسم روی آورد؟ چرا به دولت های امپریالیستی و در راس همه به دولت فرانسه متوسل شد و از شورای امنیت سازمان ملل نیز خواست تا اقدامات نظامی را بر علیه دولت قذافی انجام دهد؟

در این میان دولت قذافی نیز بی رحمانه مردم را کشتار می کرد و هنوز هم می کند. اما سئوال این است مردمی که در روزهای نخست اعتراض خود را حتی در طرابلس پایتخت این کشور نیز با جرات و شهامت بی نظیری سازامن داده و پیش می بردند و در درگیری با نیروهای طرفدار قذافی مقاومت می کردند سریعا خاموش شدند؟ دولت چگونه توانست بار دیگر در بیش تر شهرها غیر از بنغازی دست بالا را بگیرد؟ چرا بخش عظیمی از مردم جان به لب رسیده به خانه هایشان برگشتند و تنها دولتیان و نظامیانی که از دولت جدا شده اند به جای سازمان دهی اعتراضات مردمی به میلیتاریسم و بده و بستان با دولت های غربی روی آورده اند؟!

کاری که اکنون دولت های غربی و ناتو انجام می دهند در واقع به نوعی ادامه همان سیاست هایی است که سال های پیش در عراق و افغانستان پیاده کرده اند و نتیجه آن نیز جز ادامه جنگ و کشتار و ترور و حشت، قحطی و گرسنگی چیز دیگری نبوده است. منتها در مورد لیبی، طنز تاریخ این است که گویا ارتش های وابسته به دولت های غربی و ناتو، موشک پرانی و بمباران های هولناک و ریختن هزاران تن بمب بر سر شهرهای لیبی، در حال برقراری «دموکراسی» و «امنیت: برای مردم این کشور هستند؟ این چه نوع دمکراسی است که توسط موشک ها و جنگده های نظامی بر سر مردم پرتاب می شود؟ آن هایی که شعار می دهند: «زنده باد سارکوزی»؛ چه کسانی هستند؟ در حالی که سارکوزی، مورد نفرت میلیون ها کارگر و مردم محروم فرانسه به دلیل سیاست های غیرانسانی اش است.

بدین ترتیب، روشن است که برای دولت های غربی، لیبی با تونس و مصر و غیره تفاوت بزرگی دارد و آن هم تونس و مصر، در عرصه اقتصادی جایگاه چندان شاخصی ندارند که توجه و حساسیت دولت های غربی را برانگیزند. اما لیبی، هم به لحاظ جغرافیایی در شاخ آفریقا و نقشی که به عنوان پل ارتباطی بین کشورهای آفریقا و خاورمیانه دارد و هم این که از یک موقعیت مهم استراتژیک برخوردار است و هم چنین نفت این کشور مرغوب تر و گران تر و استخراج آن هم کم هزینه تر است.

قبل از این ماجراها دولت قذافی، رابطه بسیار نزدیکی با دولت های فرانسه، ایتالیا، آلمان و حتی آمریکا داشت. بنابراین، این خصوصیات لیبی، برای دولت های پیشرفته سرمایه داری و امپریالیستی حائز اهمیتی ویژه و حیاتی است. از این رو، دخالت نظامی آن ها در لیبی، نه برای دمکراسی و آزادی و دل سوزی برای مردم ستم دیده این کشور، بلکه دقیقا در راستای حفظ منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی شان است؛ دولتی هم که به عنوان اپوزیسیون خودش را در بنغازی مستقر کرده است نه از سوی مردم معترض، بلکه در معامله با دولت های متجاوز خود را آرایش داده است. به همین دلایل و در عین حالی که باید محکم از مبارزه بر حق مردم لیبی بر علیه قذافی دیوانه و آدم کش دفاع کرد اما سیاست های دولت موقت مستقر در بنغازی و عملیات نظامی دولت های غربی و ناتو در لیبی را نیز باید شدیدا محکوم کرد و خواهان قطع فوری جنگ در این کشور شد و به فضایی کمک کرد و از راه های دیگری چون تشدید بایکوت سیاسی دولت قذافی را تحت فشار گذاشت تا مردم با مبارزه پیگیر خود، دولت قذافی را سرنگون کنند.

هم اکنون در بنغازی، «دولت موقت» یا «شورای ملی» مخالفان و دولت انتقالی به رهبری محمود جبرئیل درصدد ایجاد واحد‌های نظامی کارآمد برای مقابله با ارتش قذافی هستند. شبکه خبری العربیه، با پخش تصاویری از یک قرارگاه نظامی در بنغازی، از آموزش نظامی داوطلبان جوان گزارش می ‌دهد. 

«شورای ملی» مخالفان مدعی است که در حال حاضر حدود هزار شبه نظامی سازمان دهی‌ شده در اختیار دارد. این تعداد به جز مخالفان یا شورشیانی هستند که در شهرهای مختلف لیبی علیه ارتش قذافی مشغول نبرد هستند. سئوال این است که چرا شورای ملی مخالفان، به اعتراضت مردیم کم بها می دهد. به نظرم صریح جواب این است که این شورا، نمی خواهد مردم عمیقا مناسبات و ساختارهای سیاسی و اجتماعی موجود را زیر سئوال ببرند چون که دولت موقت به آن ها نیاز دارد. بازرگان، نخست وزیر دولت موقت پس از سرنگونی حومت پهلوی، در یکی از مصاحبه هایش گفته بود من باران می خواتسیم سیل آمد. یعنی الان شورا ملی مخالفان لیبی، برای این که تلاش می کند مسائل کشور را تا حد ممکن در بالا حل و فصل نماید و نمی خواهد وضعیت موجود به حدی رادیکالیزه شود که در آینده قادر به مهار آن نباشد.

در این میان، بی جهت نیست که اتحادیه کشورهای آفریقایی نیز اعلام کرده است برای حل بحران لیبی، باید دوره‌ ای انتقالی را به وجود آورد تا زمینه انتخابات آزاد فراهم شود. در آدیس ‌آبابا، پایتخت اتیوپی، نمایندگان دولت قذافی با نمایندگان پنج کشور آفریقایی سرگرم مذاکره برای رسیدن به راه حلی برای انجام اصلاحات از بالا در این کشور هستند.

 

هم اکنون نبردهای خونین در لیبی، هم چنان ادامه دارد. ارتش آمریکا با پرتاب موشک های ‌«توماهاوک»، اهدافی را که گفته می شود نظامی است منهدم می کند. به گفته مقامات آمریکایی، این موشک‌ ها از کشتی و زیردریایی ‌های آمریکایی مستقر در سواحل لیبی شلیک شده ‌اند. ظاهرا هدف این حملات، انهدام موشک‌ های «اسکاد» حکومت قذافی عنوان شده است. هم چنین گفته می شود کماندوهای دریایی آمریکایی، در برخی از سواحل لیبی پیاده شده و سنگر گرفته اند. 

وزارت دفاع آمریکا، اعلام کرده است که در آستانه واگذاری فرماندهی ماموریت نظامی در لیبی به ناتو، تعداد عملیات جنگنده ‌‌های آمریکایی کاهش یافته و در روزهای پنج‌ شنبه و جمعه ۲۴ و ۲۵ مارس 2011 - ۴ و ۵ فروردین 1390، تنها ۵۰ عملیات نظامی صورت گرفته است. جنگنده‌ های فرانسوی و بریتانیایی، مواضع ارتش لیبی در شهرها را زیر آتش خود دارند.

یکی از مسئولان ناتو در بروکسل، اعلام کرده که این پیمان نظامی خود را نخست برای ماموریتی ۹۰ روزه در لیبی آماده می‌ کند. ناتو، مسئولیت اجرای قطعنامه شورای امنیت مبنی بر ممنوعیت پرواز در حریم هوایی لیبی را برعهده دارد.

ترکیه نیز که عضو پیمان ناتوست، به قطعنامه‌ شورای امنیت برای ايجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز آسمان لیبی رای ممتنع داده است. این کشور با این حال در برنامه محاصره‌ دریایی لیبی، شرکت کرده است. از سوی دیگر، به گزارش خبرگزاری‌ ها، سران این کشور می ‌کوشند، میان نمایندگان دولت قذافی و نیروهای مخالف او، نقش میانجی را ایفا کنند. رجب طیب اردوغان، نخست ‌وزیر ترکیه، خبر برقراری تماس تلفنی با معمر قذافی را در روزهای گذشته، رد نکرده است. بنابراین، سران دولت ترکیه از هر طرف نفع بیش تری برسد به سادگی سیاست هایشان را به آن سو می چرخانند. در حال حاضر 28 کشور، عضو ناتو هستند.

امارات متحده عربی نیز با اعزام ۱۲ تا ۱۶ جنگنده پس از قطر دومین کشور عربی است که عملا در ماموریت لیبی با نیروهای ائتلافی مشارکت دارد. هواپیماهای جنگنده قطر نیز از روز شنبه ۲۶ مارس 2011 - ۶ فروردین 1390، در نظارت بر آسمان لیبی با نیروهای بین ‌المللی همکاری دارند.

در حقیقت ایجاد منطقه پرواز ممنوع، اسم رمز اشغال کشورها، پس از فروپاشی شوروی، نخستین حمله هوایی پدر بوش به عراق را با هدف برقراری «نظم نوین جهانی»، در پی داشت. از آن تاریخ، سیاست پرواز ممنوع نیز به سیاست ها و وظایف شورای امنیت سازمان ملل افزوده شد و اکنون نیز در رابطه با لیبی مطرح شده است. در واقع شورای امنیت سازمان ملل، به ویژه پس از فروپاشی شوروی، نه شورایی برای برای بحث و تبادل نظر در جهت برقراری صلح و آرامش در جهان و بین «ملت» ها، بلکه به مثابه ابزاری در دست دولت های امپریالیستی و در راس همه دولت آمریکا برای سازمان دهی لشکرکشی به این و یا آن کشور تبدیل شده است و قطعنامه هایش نیز چون «تحریم اقتصادی» و «منطقه پرواز ممنوع»، عمدتا در راستای تامین منافع و رقابت های جهانی دولت های پیشرفته صنعتی به تصویب می رسند.

عملیات نظامی علیه لیبی، از شنبه 19 مارس 2011 -  ۲۸ اسفند 1389 آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. در لحظاتی که موشک های آمریکایی و هواپیماهای جنگی دولت های غربی به عمليات نظامی در ليبی مشغولند، حکومت اسلامی در ایران، بشار اسد در سوریه، خليفه بحرين، ديکتاتور يمن و... با وحشی گری تمام، صف معترضين را به گلوله می بندند و به خاک و خون می کشند. زندانیان سیاسی را در زیر شدیدترین شکنجه ها قرار داده و جوخه های مرگ شان نیز فعال تر است. پادشاه عربستان که خود به شدت نگران آینده حاکمیتش است، بخشی از نیروهای ارتش خود را با توپ و تانک برای سرکوب معترضين به بحرين اعزام کرده است. بنابراین، دولت های غربی و منطقه ای، احساسات انسان دوستانه خود را با لشکرکشی هایشان ابراز کرده اند؟

همان طور که در بالا بررسی کردیم موقعیت لیبی و رهبر دیوانه آن معمر قذافی، با موقعیت بن علی در تونس و مبارک در مصر تفاوت زیادی دارد. تحولات در ليبی، به دلایل مختلف به سرعت شکل تقابل مسلحانه ميان مردم و حکومت را به خود گرفت و سازمان دهی مردمی چندان مورد توجه قرار نگرفت. در چنین شرایطی، رهبری تحولات و سازمان دهی آن نیز به دست وزرا و نظامیان جدا شده از دولت قذافی افتاد که هدف آن ها نه سازمان دهی مردم در راستای خواسته های مردمی، بلکه مراجعه به دولت های غربی برای حفظ خود بود. بر این اساس، دولت قدافی مردم را قتل عام می کند؛ دولت موقت مخالفین در بنغازی هم به فکر سارمان دهی عملیات نظامی در مقابله با دولت قذافی را در دستور خود گذاشته اند، هنگامی که امکانات و توانایی رودررویی نظامی با قذافی را ندارند به دولت های غربی مراجعه کرده اند تا ان ها را در پیش برد سیاست هایشان کمک کنند. دولت های غربی نیز منتظر چنین فرصتی بودند نخست قطعنامه پرواز ممنوع در شورای امنیت سازمان ملل را به تصویب رساندند و بلافاصله حملات موشکی و بمباران های هوایی خود به لیبی را با شعارهای فریبنده «دفاع از مردم» و «برقراری دموکراسی» در این کشور، آغاز کردند. اما آن چه که در این میان هم چون مردم عراق و افغانستان بازنده خواهد بود مردم آزادی خواه و تحت ستم لیبی است. چون که همه قرائن و شواهد نشان می دهند که واقعه لیبی سه مرحله سخت و دشواری را پیش روی خود دارد: ادامه جنگ داخلی؛ تقسیم کشور بین قبیله ها، یعنی دولتی در بنغازی و دولتی در طرابلس؛ و سوم آشتی بین دولت بنغازی و طرابلس با میانجی گری سازمان ملل و دولت های غربی و منطقه. در هر سه روند، بیش ترین قربانیان آن، مردم عادی لیبی هستند. در چنین شرایطی، به نظرم شانس این که مردم لیبی، به خواسته ها و مطالبات واقعی خود برسند در حال حاضر بسیار تیره و تار شده است.

ليبی، هفتمين توليد کننده نفت اوپک است. سهم ليبی، از توليد نفت اوپک نزديک به يک ميليون و ششصد هزار بشکه است. بنابراین، جنگ داخلی ليبی قيمت نفت را تا حد بالای صد دلار افزايش داده است. پر کردن اين خلا در بازارهای جهانی انرژی، چندان ساده نیست.

ویژگی های لیبی، ایجاب می کند که دولت های غربی و حامیان منطقه ای آن ها، بحران سرمایه داری جهانی در آفريقا و آسيا را با استراتژی و روش های خود حل و فصل کنند. این مساله مهمی است که قاعدتا باید نیروهای کارگری کمونیستی به آن توجه ویزه داشته باشند تا در این مورد عمیقا دست به روشنگری سیاسی - اجتماعی بزنند.

اما طوفان انقلاب، همه کشورهای حساس منطقه خاورمیانه را یکی پس از دیگری در هم می نوردد و هیچ جریانی و دولتی و جنگی هم نمی تواند مانع پیشروی آن شود. استراتژی عمومی غرب تاکنون، حفظ دولت های مستبد به هر قيمتی، حتی کودتاگران بوده است هر چند که اين استراتژی، بسته به موقعيت کشورها و دوری و نزدیکی شان با حاکمان وقت، دارای اتخاذ تاکتيک های متفاوتی است. اما اساس استراتژی آن ها، جلوگیری از انقلاب، به خصوص انقلابی که کارگران، نیروهای چپ و مردم آزاده، پیشتاز آن باشند به هر ترتیبی باید مهار کنند و اجازه ندهند منافع سرمایه داری در معرض خطر قرار گیرد.

با وجود این که مردم هر کشوری در پیش برد امر مبارزاتی خود دارای ویژگی های مخصوص به خود را دارند اما، مهم ترين مساله ای که هم اکنون در همه کشورهایی که مردم شان به پا خاسته اند مشترک است اعتراض به سرکوب های خونین و وحشیانه دولت های مستبد و مادام العمر، اعتراض به عدم آزادی و فقر و بی کاری فزاینده است.

سرانجام حضور غرب در لیبی، برای جلوگیری از پیشروی انقلابات در منطقه، با اهداف و سیاست های مختلفی چون حمله نظامی، راه انداختن جنگ داخلی، مهار آن ها، جلوگیری از رادیکالیزه شدن و در بهترین حالت به وجود آوردن تغییراتی از بالاست بدون این که لطمه ای به عمق مناسبات سرمایه داری وارد شود. اما خود دولت های غربی نیز دچار بحران های ساختاری سرمایه داری و با اعتراضات و اعتصابات فزاینده کارگری و مردمی روبرو هستند. بنابراین، در مقابل این نگرش سرمایه داری، نگرش سوسیالیستی جنبش های قوی کارگری و مردمی قرار دارد که با اتکا به قدرت مردمی و سازمان دهی مبارزه طبقاتی قادر است همه معادلات و سیاست های دولت های غربی و حامیان منطقه ای آن را در خاورمیانه بر هم بزند و سرنوشت جامعه شان را مستقیما به دست خویش رقم بزنند.

 

- فروردین 1390 - بیست و نهم مارس 2011

__._,_.___
Recent Activity:
MARKETPLACE

Get great advice about dogs and cats. Visit the Dog & Cat Answers Center.


Stay on top of your group activity without leaving the page you're on - Get the Yahoo! Toolbar now.

.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All Rights Reserved