| دکتر شریعتی | وصیت شریعتی به حکیمی درباره آثارش | مطلب 2 | |
وصیت شریعتی به حکیمی درباره آثارش Posted: 31 Mar 2011 05:19 AM PDT علی شریعتی از دیر باز بر طبق عادت خویش انتقادهای صادقانه را می پذیرفت و در عین حال برای خنثی کردن حرکات ارتجاعی و افشای سیاست امپریالیسم از کسانی که به هر حال دلشان برای اسلام می سوخت خودش شخصا می خواست که کتابهایش را بخوانند و اگر مطالبی به نظرشان غیر مستدل و نادرست می آید دست به یک نقد علمی بزنند و احیانا هر کاستی که به چشم می خورد تصحیح نمایند و درست ان را بنویسند تا مغرضشان از این اب گل آلود ماهی نگیرند و بدیهی است که پدرم چنین نظریاتی را هم اگر درست بود و صحت داشت می پذیرفت۲ . ۱٫ مانند بررسی چند مسئه اجتماعی نوشته علی اکبر اکبری مجله نگین نقد کویر تحقیقی در دعای ندبه دکتر چه می گوید ؟ اسلام شناسی در ترازوی علم و عقل نوشته ابراهیم انصاری زنجانی دفاع از اسلام و روحانیت نوشته انصاری سخنی چند با دکتر شریعتی نوشته شیخ قاسم اسلامی ، پدر مادر پوزش می طلبیم نوشته قاسم اسلامی ، تشیع یا مکتب نهایی انسان افسانه یا بررسی نوشته عطایی خراسانی چاپ مشهد فیروزیان تاراج گران * هرج و مرج نوشته محمد مقیمی روحانیت در شیعه هفته نامه چهار راه مقاله مفصل آقای دکتر بدیع شرح حال آقای دکتر و نقد کتاب کویر چاپ فرانسه مجله مکتب اسلام ، نقد و بررسی رجال شرق الاوسط اصول تشیع نوشته ابراهیم انصاری زنجانی مجله ۱۵ خرداد سال ۱۳۷۱ شماره های ۷و۸و۹ . ۲٫ آقای دکتر عبدالرحیم گواهی از نویسندگان و مترجمان آثار دینی و … درباره دیدار دکتر شریعتی با استاد محمدتقی جعفری خاطراتی دارند که از قضا در آن دیدار بحث انتقادات و ایرادات بر برخی نوشته ها و آثار شریعتی می شود که شریعتی هم در کمال فروتنی آمادگی خود را برای پذیرش و تصحیح اشتباهات اعلام می دارد : دکتر علی شریعتی را در سالهای ۱۳۴۰ به بعد زیاد می دیدم و در حسینیه ارشاد در سخنرانیهای ایشان حضور داشتم یک بار ایشان که می دانست من شاگرد استاد محمدتقی جعفری هستم به من گفت مرا به خانه استاد ببر . برای روز جمعه قرار گذاشتیم یک ماشین فولکس داشتم گه در ان موقع ماشین کوچکی بود با این ماشین با دکتر به منزل استاد رفتیم . دکتر بسیار به استاد جعفری احترام کرد و به ایشان گفت واقعا دین را اساتید پرمایه و بی مدعایی مثل شما حفظ کرده اند . استاد به دکتر شریعتی گفتند : بعضی افراد از برخی مطالب کتابهای شما ناراحت هستند و ایراد می گیرند دکتر گفت آقا نظریه در دین عرضه کردن کار شما و تخصص شماست من یک جامعه شناس هستم و بلد هستم مردم و جوانها را به حرکت درآورم . این ماشین را من روشن می کنم و به حرکت درمی آورم اما اینکه به کدام سمت برود شما باید جهت آن را بگویید دکتر شریعتی سپس مطلب عجیب تری گفت و افزود استاد شما همه آثار مرا وکالتا و نیابتا از سوی من بخوانید و هر کجا را که مایل باشید با مداد قرمز خط بکشید اصلا من نمی خواهم بدانم کجاها را خط می زنید من در چاپهای بعد می دهم آن مطالب را از نوشته هایم حذف کنند . این کمال تواضع دکتر شریعتی بود و استاد بسیار به ایشان محبت کرد و گفت چشم و پذیرفت . اما این که این مطلب عملی شد یا نشد ظاهرا قضایا طور دیگر پیش آمد و دکتر شریعتی زندانی شد و کار ان طور که دکتر می خواست پیش نرفت ولی شاهد بودم که ایشان در حضور من به استاد گفت از الف تا یای تمام مجموعه ها را هر کجا که مایلید خط بزنید . کتاب سیره استاد علامه محمدتقی جعفری به نقل از آقای عبدالرحیم گواهی در یکی از شبهایی که در منزل یکی از اعضای حسینیه ارشاد سخنرانی داشت و آقای محمدرضا حکیمی هم در ان مجلس بود علی در مورد کتابهایش با ایشان صحبت می نماید و ضمنا از آقای محمدرضا حکیمی می خواهد که کتابهای او را دوباره خوانی نمایند و اگر اشتباهاتی که در نظریات او وجود دارد آن را اصلاح نموده و نظریات درست خود را ابراز نمایند و پس از گذشت مدت کوتاهی مسئله هجرت شریعتی پیش امد و بعد هم مسئله شهادت و چندی نگذشت که دوستداران علی و اعضای حسینیه ارشاد مرحوم محمد همایون و میانچی در یک گردهمایی تصمیم گرفتند که برای نشر آثار دکتر چند جلسه با حضور پدر دکتر و نگارنده و شخصیت های ذیصلاح مذهبی مانند شهید مطهری و شهید بهشتی جلسه ای در خانه آقای همایون تشکیل دهند و راجع به چگونگی چاپ و نشر کتب دکتر و احیانا نقد و بررسی آنها صحبت شود ۱ .
منابع : کتاب : طرحی از یک زندگی، پوران شریعت رضوی – (همسر دکتر علی شریعتی) نشر الکترونیکی : وب سایت شریعتی در نیمه حرف.کام، اِنی کاظمی – (Shariati.Nimeharf.Com) وقتی عشق فرمان می دهد ، محال سر تسلیم فرو می آورد. - از دکتر علی شریعتی + Shariati.Nimeharf.com در همین راستا :«دکتر شریعتی» در فیس بوک خوراک «دکتر شریعتی» © اِنی کاظمی برای دکتر علی شریعتی, | Permalink | |
دکتر کاظم سامی از شریعتی می گوید Posted: 31 Mar 2011 05:15 AM PDT در مورد اتهاماتی که موسسه حسینیه ارشاد و سخنران آن دکتر شریعتی می زدند . و جواب دکتر در مورد این اتهامات و دفاع از خود . سال آخر فعالیت حسینیه ارشاد بود ، گفته ها و نوشته های دکتر شریعتی مشتاقان خود را یافته بود ، در دانشگاه ها و مدارس ، در ادارات و موسسات و در خانه ها و مساجد و در همه جا صحبت از ((ارشاد )) بود و شریعتی . حرکت ایجاد شده بود و امواج آن یکی بعد از دیگری فرا می رسید و دستگاه حاکم از یک سو و واپس گرایان و بازدارندگان حرکت از سوی دیگر ، درصدد توقف حرکت بودند به هر وسیله دست می زدند و از هر فرصت برای گل آلود کردن آب استفاده می کردند . بازار شایعات رواج داشت و اتهامات ناجوانمردانه یکی بعد از دیگری وارد می شد . حسینیه تحت الحمایه دستگاه و شریعتی آلت دست گردانندگان حسینیه معرفی می گردید و بازار شایعه و اتهام وقتی داغ تر می شد که برخی از دست اندرکاران اداره حسینیه دست در دست ماموران شناخته شده دستگاه حاکم روزها در بازار رژه می رفتند و شبها در داخل حسینیه سینه سپر می کردند و خود را می نمایاندند و در حقیقت از هر فرصت متناسب با آن استفاده می کردند و این رفتارها به همراه شایعاتی که دستگاه حاکم و عوامل قشری و واپسگرا دامن می زدند امر را بر خواص هم متشبه می کرد و کار آن قدر بالا گرفت که شبی از شب های تنگ و تاریک آن زمان که وقت با ارزش او باید صرف نوشتن مقاله و جزوه جدیدی می شد به خواهش تنی چند از همین بزرگواران دلسوز و در عین حال دست از دور بر آتش نگاهدار در مطب من جمع شدند و ظاهرا این دوستان صدیق و پاک نهاد می خواستند تکلیف خودشان را معین کنند و شاید هم نوعی محاکمه و پرس و جوی محرمانه ولی در قالب اعتراض و ارشاد از کسی که خود مظهر ارشاد بود و سرانجام در تاریکی شب و در خلوت کوچه هلالی۲ ، هلال وجود این قمر پیدا شد و از آستینش زوار در رفته و نیمداری که آن روزها بار وجود او را می کشید و خود هدایتش را به عهده داشت پیاده و دفتر تاریک و ساده من را روشن کرد . اولین سیگار دود نشده بود که بحث و بهتر است بگویم محاکمه آغاز شد که ما به عنوان همراهان و علاقه مندان تو می خواهیم بدانیم که حسینیه چگونه اداره می شود و چه کسانی در پس پرده این سناریو را کارگردانی می کنند و خلاصه فکر نمی کنید که زیر کاسه نیم کاسه ای باشد ؟! و شرح مبسوطی از گفته های این و آن و سرانجام قرائت ادعانامه !! و این مختصر بیش از سه ساعت به طول انجامید . پاسی از نیمه شب گذشته بود و من نیز به سان همیشه سنگ صبور و گوش به فرمایشات حضرات ( که کار اول روانپزشکان همین گوش دادن است ) و سیگارها یکی پس از دیگری دود شد جاسیگاری انباشته از ته سیگارهای دود شده و قوری چای هم چندین بار پر و خالی شد و سکوت نیمه شب و حالا کسانی که او را به محاکمه کشیده بودند خود به محاکمه کشیده می شدند چرا که او صحبت را آغاز می کرد و مثل هر شب و همه شب های سیاه و تاریک سکوت را می شکست و راهگشای دیگران می شد و چراغ راه خلایق می گشت :
۱٫ نقل از روزنامه کیهان پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ ص ۷ . آقای کاظم سامی یکی از شخصیت های مبارز مذهبی متعهد بود . ۲٫ یکی از کوچه های کاخ جنوبی سابق و خیابان فلسطین فعلی که مطب دکتر کاظم سامی در آنجا واقع شده بود . وضع خاصی که ما و من در ان به سر می بریم ایجاب می کند که اول حرف آخر را بزنیم و کتاب را از آخر بخوانیم . از آنجا که فرصت نیست آنچه را که طی چندین جلسه باید گفت در یک جلسه می گویم و انچه را که در آخرین حرفم باید می گفتم در اولین حرفم می گویم و این اساسی ترین و اصلی ترین حرف من با شما است و احتیاجی به توضیح و تفسیر هم ندارد و ان این که اگر من مسلمانم و شما هم خود را مسلمان می دانید در رابطه با هم و در رابطه با جامعه اسلامی باید این مسئله را روشن کنیم که اگر راه من غلط است شما و امثال شما چرا من را که دوست خود می دانید از ادامه رفتن در این راه باز نمی دارید . مگر نه این که شما در برابر من مسئولید و مگر نه اینکه شرط دوستی این است و اگر راه من درست است شما و امثال شما چگونه من را تنها گذاشته اید تا سپر بلای همه تهمت ها و شایعات این روزها باشم و خود در لباس عافیت به محاکمه نشسته اید و این لحظات پرقدر را که می توانست شب قدری باشد این چنین بیهوده می گذرانید و به جای آنکه درباره این و آن صحبت کنید بهتر نیست تکلیف خودتان را مشخص کنید و از کنار گود به میان گود بیایید و با هم و با کمک هم این راه را دنبال کنیم و یا اگر راه را بیراهه می دانید به عنوان یک مسلمان و یک انسان نگذارید دوست و برادر مسلمان و نوع شما به بیراهه بیفتد . او را هم هدایت کنید که این است معنای دوستی ، رفاقت ، مسلمانی و انسانیت ! مثل اینکه حرفی برای گفتن باقی نمانده بود و همان لحظه باید تصمیم ها گرفته می شد و من این تصمیم را گرفتم و در روزها و شب هایی که در آخرین ماههای فعالیت حسینیه ( قبل از بستن آن ) باقی بود به عنوان برادر کوچکی در کنار او ماندم و وظایفی که به عهده من گذاشته بود انجام دادم . شهید دکتر سامی در ادامه خاطراتش می افزاید : … در این گفتگوهای شبانه بحث دیگری که مطرح شد رعایت نظم و ترتیب در ساعات سخنرانی و مدت آن بود که بارها به وسیله دیگران هم گفته شده بود ولی عملا به نظمی نینجامیده بود . ( همان طور که می دانیم دکتر سخنرانی هایش را در حسینیه دیر شروع می کرد و خیلی دیتر هم تمام می کرد و در شب های رمضان گاه نزدیک سحر ! آخر او شب زنده دار بود و بیدار در شب ! و دیدیم که چگونه نور در ظلمت شد و شبهای ما را به صبح روشن نزدیک کرد ) . جوابی که آن شب به این ایراد وارد ( به قول خودش ) داد این بود که سرگذشت ما و جامعه ما و کشور و مردم ما به سان محتضری می ماند که دژخیمان بر روی دست و پای او نشسته اند و قابض ارواح متکایی بر دهانشان گذاشته است تا جانش را بگیرد و خفه شود ! و در این میان بالضروره و به خاطر قضای حاجت ! این جلاد و مامور خفه کردن نفس ها مجبور است چند لحظه ماموریتش را زمین بگذارد و به دنبال حاجت ! خود برود ولی حتما باز خواهد گشت و دیگر مراقبین و محافظین این موجود همچنان در صحنه حاضرند و فرصتی پیدا شده است که این محکوم به مرگ باید حرف بزند و می تواند حرف بزند . آن وقت به نظر شما باید چه بگوید و چقدر بگوید و از فرصت چگونه استفاده کند ؟ به نظر من باید هر چه بیشتر بگوید و بیشترین و بهترین حرفهایش را بزند . وقت را به هدر ندهد . مهم نیست که چه کسی گوش می دهد مهم این است که این صدا طنین افکند چرا که (( تنها صدا است که می ماند ))۱ و باید حرف بزند و همه حرفها را بزند . لحظه ها را نه ساعت ها را نه روزها را و شب ها را دریابد و بگوید و باز هم و هر چه بیشتر ، و چنین است که گوینده ای به سان ما وقت نمی شناسد و عبور زمان را احساس نمی کند . ۱٫ عنوان شعری از فروغ فرخزاد شاعر فقید معاصر آنچه را که برایش مهم است استفاده از لحظه است و من با این احساس و به عنوان یک شاهد و یک شهید دریافته ام که این فرصت کوتاه است و ما باید هر چه بیشتر بگوییم و بنویسیم . بنابراین از من نخواهید که خودم را در قالب نظامات کلاسیک محدود کنم و مثل معلمی که با زنگ مدرسه درس را آغاز می کند و با زنگ دیگری کلاس را و حرف را تمام می کند و یا نیمه تمام می گذارد ، حرفها را و رسالت را ، وظیفه را به خاطر حفظ نظم ! کوتاه کنم و به اندازه ای که می خواهند حرف بزنم نه به اندازه ای که باید . و خلاصه خیلی ماستی ! هر چقدر پول می دهند دوغ بخورند که من هیچ گاه ماست کیسه ای نفروخته ام و نخواهم فروخت۱ .
منابع : کتاب : طرحی از یک زندگی، پوران شریعت رضوی – (همسر دکتر علی شریعتی) نشر الکترونیکی : وب سایت شریعتی در نیمه حرف.کام، اِنی کاظمی – (Shariati.Nimeharf.Com)
وقتی عشق فرمان می دهد ، محال سر تسلیم فرو می آورد. - از دکتر علی شریعتی + Shariati.Nimeharf.com در همین راستا :«دکتر شریعتی» در فیس بوک خوراک «دکتر شریعتی» © اِنی کاظمی برای دکتر علی شریعتی, | Permalink | |
You are subscribed to email updates from دکتر علی شریعتی To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر