"مسلما شرایط برای اصلاح طلبان بدتر از اینکه امروز هست نخواهد شد ولی برای کشور، هزینههای بسیار سنگینی دارد که علیرغم وجود سلایق گوناگون، به بخشی از این سلیقهها مجال ورود در عرصه را ندهند و بگویند که بخشی از مردم حق مشارکت در تعیین سرنوشت خودشان را نداشته باشند. این هم مغایر نص صریح قانون اساسی است و هم خلاف خردمندی و عقلانیت و ما آرزو می کنیم که این حق قانونی و میراث گرانقدر انقلاب و امام خمینی (ره) برای همه مردم پاس داشته شود و در پای مطامع طالبان قدرت ذبح نشود ."
به گزارش نوروز سایت خبر آنلاین مصاحبه ای با جمشید انصاری رئیس کمیته سیاسی فراکسیون اصلاح طلب مجلس انجام داده است که متن کامل آن به شرح ذیل است:
خبر آنلاین-در حالی که اصولگرایان فعالیتهای انتخاباتی خود را برای حضور در رقابت برای ورود به مجلس نهم آغاز کردهاند، اصلاحطلبان هنوز در این ابهام به سرمیبرند که اصلا امکان حضور در این انتخابات را خواهند یافت یا نه؟
«فراهم بودن زمینه حضور اصلاحطلبان در انتخابات آتی، پیش شرط آغاز تلاشهای انتخاباتی آنهاست». این را جمشید انصاری نماینده زنجان و رئیس کمیته سیاسی فراکسیون اقلیت مجلس میگوید که روزگاری استاندار زنجان و مشاور رئیس دولت اصلاحات نیز بوده است.
در حالیکه این روزها عمده مباحث بر سر این است که آیا نامزدهای اصلاح طلبان از فیلتر شورای نگهبان عبور خواهند کرد یا نه و پس از شروطی که برخی چهرههای این جناح مطرح کرده و با پاسخ صریح دبیر شورای نگهبان مواجه شد، برخی این احتمال را در حد صفر میدانند؛ او نگاه کلانتری به این مساله دارد. به گفته وی شورای نگهبان بخشی از فرآیند انتخابات است و ابتدا باید تصمیم نظام در مورد ورود اصلاحطلبان به عرصه مشخص شود.
فارغ از اینکه چنین برآوردی تا چه میزان صحت دارد، اصلاحطلبان به دلیل مسائل پس از انتخابات با اما و اگرها و شروط مختلفی برای ورود به عرصه انتخابات آتی مواجهاند. شروطی نظیر اعلام برائت از برخی پیشینیان هم جناحی، مرزبندی با رهبران حاشیه ساز انتخابات گذشته، باز سازی درونی و .... علاوه بر این اصلاحطلبان در معرض اتهامات زیادی هم هستند. اتهاماتی که از ساختارشکنی و محاربه با نظام تا ارتباط با ایادی ضدنظام در خارج از کشور را شامل میشود.
فراکسیون اقلیت مجلس، مجموعهای از نمایندگانی است که صلاحیتشان را ولو اینکه اصلاح طلب بودهاند، شورای نگهبان تایید کرده و از معدود نمایندگان این طیف سیاسی (به جز اصلاحطلبان عضو مجمع تشخیص و مجلس خبرگان و شوراها) در مجموعه حاکمیت هستند. پاسخهای رئیس کمیته سیاسی فراکسیون به مجموعه شروط و اتهامات فوقالذکر را در گفت و گو با خبرآنلاین در ادامه میخوانید؛ پاسخهایی که از «پدرخوانده» خواندن اصولگرایانی که شرط تعیین میکنند تا پیشنهاد برای ارائه مدارک اتهامات رسانهای به مجامع قضایی را در بر میگیرد:
***
اگرچه تا انتخابات مجلس نهم نزدیک یکسال زمان باقی است، اما برخی فعالیتهای انتخاباتی از هماکنون کلید خورده است. این فعالیتها عموما با دو پیشفرض همراه است. یکی دال بر حضور دوباره اصلاحطلبان در عرصه انتخابات و دیگری مبنی بر حذف آنها از عرصه رقابت است. با توجه به تمام انتقاداتی که به عملکرد اصلاحطلبان در انتخابات گذشته وارد می شود، برخی بر این باورند که این طیف، حیات سیاسی خود را از دست داده و نمودی در انتخابات آینده نخواهد داشت. نظر شما در این باره چیست؟
همانطور که دیگر دوستان و بزرگان اصلاحطلب نیز گفتهاند، این نوع اظهارنظرها از سوی کسانی است که جایگاه خودشان بین مردم مشخص نیست. از این رو این اظهارنظرها، قابل اعتنا نیستند. آنچه مسلم است، اینکه این مردم هستند که می توانند نظرشان را راجع به یک گرایش سیاسی و اهداف و برنامههای آن بیان کنند. برای اینکه ببینیم مردم دیدگاهی را قبول دارند یا نه، منطقی ترین راه این است که بگذاریم خود مردم اظهارنظر کنند. وگرنه اینکه برخی به مردم اجازه اظهارنظر و اعمال رای ندهند و به جای آنها اظهارنظر و نتیجه گیری کنند که چندان معتبر نیست. اگر فرصتی برای مردم فراهم شود که با دیدگاههای همه جریانات آشنا شوند، مطمئنا با توجه به پایگاهی که اصلاحطلبان در میان مردم دارند، میتوانند در یک رقابت سیاسی سالم، جایگاه خوبی را در عرصه های مختلف به خودشان اختصاص دهند.
شما از پایگاه مردمیای سخن میگویید که به زعم منتقدانتان دیگر چیزی از آن نمانده و به سبب مسائلی که پس از انتخابات رخ داد، دچار ریزش شدید شده است. چطور روی چنین پایگاه مردمیای حساب میکنید؟
همانطور که گفتم، این اظهارنظرها راجع به پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان، منتسب به تعداد معدودی از جریانات افراطی است. در حالیکه این افراد اجازه ندارند که به جای مردم، اظهارنظر هستند. اگر این افراد خیلی به گفته خودشان مطمئن هستند، این فضا را فراهم کنند تا مردم خودشان در میان کاندیداهای دو طیف قضاوت کنند. چرا که مردم نیاز به قیم ندارند و می توانند با رای خود نظراتشان را ابراز کنند و اینگونه معلوم میشود که حرف آنها تا چه میزان صحیح است.
چطور چنین فضایی شکل خواهد گرفت، آن هم در شرایطی که اغلب چهرههای اصلاح طلب به دلیل مسائل پس از انتخابات در مظان اتهام هستند، یا محکوم شدهاند و به این ترتیب دیگر شانسی برای عبور از کانال شورای نگهبان را ندارند؟
مجددا تکرار می کنم اگر آقایان معتقدند که مردم به این جریان اعتماد ندارند، خب، پس بگذارند که مردم خودشان این را اعلام کنند و به نامزدهای اصلاحطلب رای ندهند. اما اگر بخواهند بگویند که این افراد صلاحیت ندارند و اصرار کنند که صلاحیت آنان با استفاده از ابزارهایی که در اختیار جریان رقیب است رد شود، دیگر مجالی برای اظهارنظر مردم باقی نخواهد ماند و قضاوت عمومی از طرف مردم شکل نخواهد گرفت تا این ادعا راستی آزمائی شود . این در حالی است که تمام شواهد و قرائن خلاف این ادعاها را نشان میدهد و بدنه جامعه و نخبگان به دیدگاهها و برنامه های موجود اعتماد چندانی ندارند و دنبال آلترناتیوهائی برای خروج از شرایط بحرانی و دشوار کنونی هستند. این آقایان میتوانند بگویند که ما دوست نداریم یا به صلاح نمیدانیم که برخی افراد در رقابتها حضور داشته باشند و به همین دلیل تمهیداتی میاندیشیم که امکان حضور در عرصه رقابت را پیدا نکنند. مثلا تلاش کنند تا صلاحیت انان تایید نگردد، یا فضایی برای طرح و ارائه برنامههایشان به جامعه فراهم نشود و یا فضای تبلیغات انتخاباتی را محدود کنند تا به این ترتیب یا اصلا اصلاحطلبان در عرصه رقابت حضور نیابند و یا با فرض حضور اندک آنها، امکان شنیدن برنامههایشان از سوی مردم فراهم نشود. در چنین شرایطی نمیتوان گفت که این مردم بودند که اصلاحطلبان را کنار گذاشتند بلکه باید گفت که این بخشی از جریان حاکم بود که با تمهیدات مختلف مانع از حضور اصلاح طلبان در عرصه رقابت آزاد انتخاباتی شد. اینجا دیگر نباید از مردم مایه گذاشت و تمایلات و اقدامات یک جریان افراطی و موقعیت طلب را به عنوان خواست و گرایش مردم به حساب آورد .
در اینجا ما با دو قرائت از قانون اساسی مواجهیم. نخست قرائتی که با اتکا به جایگاه شورای نگهبان در قانون اساسی، عدم تایید صلاحیت برخی نامزها را حق قانونی شورای نگهبان میداند و در نهایت نظر شورای نگهبان است که فصل الخطاب قرار می گیرد. قرائت دوم به برگزاری انتخابات سالم و رقابتی در قانون اساسی تاکید دارد که عموما از سوی صاحبان قرائت اول به ساختار شکنی متهم میشود. به نظر شما مرز بین پایبندی به قانون اساسی و ساختارشکنی چیست؟
من فکر نمیکنم گروهی که انتخابات آزاد را مطالبه می کنند، ساختار شکنی میکنند. چون انتخابات آزاد در قانون اساسی مورد تاکید قرار گرفته است. قانون اساسی برای همه مردم حق انتخاب شدن قائل شده است و چارچوب و شرایط کاندیداها را هم قانون مشخص کرده است. اگر شورای نگهبان طبق قانون عمل کند، کسی به آن معترض نمی شود. معمولا اعتراضات و اختلاف نظرها زمانی بروز میکند که برخی از تصمیمات سلیقه ای جایگزین شرایط و معیارهای قانونی میشود.
بحث انتخابات آزاد یک مقوله جداست و صرفا به نحوه بررسی تایید صلاحیتها محدود نمیشود هرچند مقوله بررسی و اعلام نظر در مورد صلاحیت کاندیداها مسئله مهمی است. ولی علاوه بر آن، شرایطی که باید در فرایند برگزاری انتخابات محقق شود از جمله: تشکیل هیاتهای اجرایی و نظارتی بیطرف و انتخاب عوامل اجرائی و نظارتی متشکل از همه گرایشات موجود در جامعه، تضمین عدم مداخله افراد و سازمان ها و نهادهای غیر مسئول در فرایند برگزاری انتخابات، برخورداری طرفین رقابت از امکانات برابر تبلیغاتی و در مجموع کل فرایند برگزاری انتخابات است که میزان آزاد بودن انتخابات را تعیین میکند.
با وضعیت موجود و فاصلهای که تا انتخابات مجلس نهم داریم، چه چشماندازی از رویکرد شورای نگهبان در نظارت بر این انتخابات دارید؟ به نظرتان اگر شرایط به همین منوال ادامه یابد اصلا اصلاحطلبان امکان عبور از فیلترهای نظارتی شورای نگهبان را دارند؟
باید منتظر شد و دید که روند کلی انتخابات در کشور، چگونه شکل میگیرد. طبعا اقدامات و رفتارهای شورای نگهبان، بخشی از این روند کلی است. فکر میکنم قبل از اینکه به نقش تعیین کننده شورای نگهبان در انتخابات آتی برسیم باید اول رویکرد نظام به این انتخابات مشخص شود. اگر آنطور که برخی جریانات افراطی داخل حاکیمت از هم اکنون فشار می اورند که رقبای آنها ولو در میان خود اصولگرایان، امکان رقابت در انتخابات آتی را نداشته باشند، با فرآیند معیوبی مواجه خواهیم بود و نباید مساله را منحصر به نوع تصمیمات شورای نگهبان کرد. این یک رویکرد انحرافی است که بخشهایی از حاکمیت به دنبال برگزاری انتخابات مطابق سلیقه خود باشد و اصرار کند که همه هزینه سیاسی آن را بر دوش شورای نگهبان بگذارند. شورای نگهبان بخشی از کل این کار را عهده دار است و اگر ارادهای در حاکمیت دال بر عدم حضور اصلاح طلبان وجود داشته باشد، آن زمان دیگر شورای نگهبان یک عامل در این روند است.
فارغ از اینکه چنین تصمیم و ارادهای که میفرمایید وجود داشته باشد یا نه، باز هم مرجع انتقادات اصلاحطلبان، شورای نگهبان خواهد بود. به این ترتیب ما شاهد برگزاری چندین انتخابات پیاپی هستیم که اصلاحطلبان در آنها شکست خورده و هربار هم به رویکرد شورای نگهبان گلایه کردهاند. فکر نمیکنید به این ترتیب تصویری از اصلاحطلبان در فضای عمومی کشور نمایانده میشود که یک گروه همیشه شکست خورده و غرغرو هستد؟
فکر نمیکنم اصلاحطلبان در مقاطعی که بواقع شکست خوردهاند، اعتراض کرده باشند، همانند انتخابات دور دوم شوراها که اصلاح طلبان در شهرهای بزرگ موفق نشدند و شکست خود را هم پذیرفتند. ولی در مواقعی که به دلیل نوع رویکرد و اقدام شورای نگهبان و یا دیگر عوامل اجرائی انتخابات امکان رقابت را نیافته اند و یا در حدی که صلاحیت کاندیداهای آنها تایید شده است با تمهیدات و یا اقدامات خلاف قانون برخی عوامل اجرائی و یا نظارتی امکان رقابت برابر را از دست داده اند به این روندها معترض بوده اند. روشنتر بگویم اعتراض اصلاحطلبان هیچگاه به شکست در انتخابات نبوده است، بلکه اعتراضشان به این بوده که چرا اجازه داده نشده که با تمام توانشان در رقابتهای انتخاباتی شرکت کنند و یا چرا مجریان و ناظران انتخابات اصل بی طرفی را در جریان انتخابات رعایت نکرده اند.
اما از منظر شورای نگهبان و جناح مقابل اصلاحطلبان، رویکرد این شورا کاملا قانونی بوده و حق رد صلاحیت برخی نامزدها را با هر گرایش سیاسیای داشته است و اصلاحطلبان هم همیشه چون بازنده بودهاند، اعتراض میکنند.
اولا اینکه می فرمائید «از هر گرایش سیاسی» تعبیر درست و مبتنی بر واقعیت عملکرد شورای نگهبان نیست، چرا که تعداد رد صلاحیت شدگان از بین اصلاح طلبان اصلا قابل مقایسه با دیگر گرایشات سیاسی نیست. ثانیا قانون را از منظر یک گروه تفسیر نمیکنند. قوانین روشن هستند و اگر هم نیازمند تفسیر باشند باید قانون گذار و مجلس شورای اسلامی آنها را تفسیر کند. اما متاسفانه خیلیها خودشان را در جایگاه تفسیر قانون میگذارند. ضمن اینکه بخشی از قوانین ما در عرصه انتخابات خالی از اشکال نیست و همین اشکالات موجود در قوانین است که زمینه برگزاری ناسالم انتخابات را فراهم میکند، اما این یک بحث ثانویه است و این وظیفه مجلس است که در خصوص رفع ابهامات و اشکالات قانون انتخابات اقدام کند. ولی اگر فرصتی فراهم شود که اصلاحطلبان نیز همانند اصولگرایان، با تمام نیروی خودشان در انتخابات شرکت کنند، چنانچه منجر به شکست اصلاحطلبان شود، آنها باید شکست را بپذیرند و به بازسازی درونی خود و تجدید نظر در برنامههایشان بپردازند. ولی اگر این امکان فراهم نشود، انتخابات به مثابه برگزای مسابقه فوتبالی خواهد بود که علی رغم اینکه به یک تیم اجازه حضور در مسابقات را داده اند ولی از صدور ویزا برای ترکیب اصلی تیم خودداری کنند و این تیم با نفرات ذخیره در مسابقه حضور یابد تا تیم مقابل به راحتی پیروز شود و بعد هم مدعی شوند که تیم شکست خورده است. اگر بناست رقابت عادلانه و سالمی باشد باید اجازه حضور هر دو گروه سیاسی و حتی چهرههای مستقل داده شود و قانون تفسیر به رای نشود و با برداشتهای سلیقهای افراد و گرایش های سیاسی از حقوق اساسی و قانونی خود محروم نشوند. من بر این باورم که برگزاری انتخابات با این شرایط و رعایت کامل موازین قانونی، به هر نتیجهای که منتج شود برای کشور مبارک خواهد بود. ما مدعی نیستیم که در صورت حضور در رقابتها پیروز خواهیم بود فقط میگوییم که اجازه داده شود تا مردم در انتخابات تصمیم گیرنده باشند.
برخی حضور دوباره اصلاحطلبان در عرصه انتخابات آتی را مشروط به نقد رفتارهای گذشتهشان، توبه آنها و مرزبندی با چهرههای تندرو این جریان میدانند. خود شما به این تند رویها اذعان دارید؟
در یک جبهه سیاسی، همیشه گرایشات مختلفی حضور دارند که در کلیاتی با هم تفاهم می کنند اما در جزئیات با یکدیگر اختلاف نظر دارند. این موضوع در جبهه اصولگرایان هم صادق است که طیف وسیعی از اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی تا اصولگرایان منتقد دولت را در مجلس شامل میشود. مسلما اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی با آنها که به عنوان اصولگرایان منتقد شناخته میشوند، در جزئیات با یکدیگر هم نظر نیستند و نقدهای جدی به یکدیگر دارند و اصولگرایان منتقد هم از تندرویهای بخشی از این نیروها راضی نیستند. همین روند در میان اصلاح طلبان هم وجود دارد و اختلاف نظرهایی در جزئیات میان آنها هست. اما اینکه عدهای خودشان را پدرخوانده جریانات سیاسی بدانند و مدعی شوند و متقاضی باشند که اصلاحطلبان در عرصه رقابت سیاسی چه بکنند یا نکنند و چه کسی را به جمع خودشان راه بدهند یا از جمع خود طرد کنند، خیلی عجیب است و این افراد قطعا در چارچوب قانون حرف نمی زنند. در قوانین کشور مراجع ذیصلاح برای اعلام اینکه چه کسان یا تشکلهایی نمی توانند در عرصه فعالیت های سیاسی حضور یابند مشخص شده اند و کسانی که مسئولیتی در این موارد ندارند نباید در این زمینه ها تعیین تکلیف کنند. در نهایت هم این مردم هستند که میتوانند اصلاحطلبان را به دلیل آنکه برخی افراد را درون جبهه خودشان راه دادهاند یا ندادهاند، تایید یا تکذیب کنند و به آنها رای بدهند یا ندهند. اینکه عدهای خودشان را در جایگاه پدرخواندگی جامعه بدانند و برای جریانهای سیاسی تعیین تکلیف کنند، با معیارهای دموکراسی سازگار نیست.
فارغ از این نسخههایی که برای اصلاحطلبان پیچیده میشود، خود شما به عنوان یک عضو جبهه اصلاحطلبی، قائل به بازسازی دوباره این جریان، نقد رفتارهای گذشته و کنار گذاشتن چهرههای تندور هستید یا نه؟
اینکه هر جریان سیاسی باید عملکرد و گذشتهاش را نقد کند تا قدمهای صحیحتری را برای آینده بردارد، یک امر الزامی است. اما این نمیتواند شرط کار دیگری باشد. اگر این کار شود، به تصحیح برنامهها و جلب و جذب رای بیشتر مردم منجر خواهد شد. اگر جریانی این ضرورت را درک نکرده و خودش را بازسازی نکند و برنامه جذاب و به روزی برای جامعه نداشته باشد با اقبال عمومی در رقابت های سیاسی مواجه نمی شود و هزینه عدم بازسازی خود را خواهدداد. ولی اینکه عدهای شرط تعیین کنند که یک جریان چه باید بکند یا نکند، همانطور که گفتم این از موضع پدرخواندگی جامعه است و یک رویکرد قانونمدارانه نیست.
در حال حاضر اصلاح طلبان با یکسری اتهامات مشخص روبرو هستند. از جمله اینکه در حادثه 18 تیر، تحصن نمایندگان مجلس ششم و حوادث پس از انتخابات 88، تا مرز محاربه با نظام پیش رفتهاند. چه دفاعی در این زمینه دارید؟
البته من چندان ربطی بین این موارد نمیبینم! در 18 تیر یک خطایی را نیروی انتظامی کشور در نوع برخورد با تعدادی از دانشجویان مرتکب شد. کسانی از این فضا استفاده کردند و اعتراضاتی شکل گرفت. همانطور که طبیعت اینگونه حوادث است برخی کسانی که ممکن است اصلا نظام را قبول نداشتند به این بهانه تحرکاتی داشتند که توسط دولت وقت که اصلاح طلبان در راس آن بودند مدیریت شد. این چه ربطی به اصلاحطلبان و محاربه و این قبیل موارد دارد؟ اینکه عدهای فکر کنند که میشود آسمان و زمین را به هم بافت و هر نتیجه ای را گرفت و همه را هم به پای رقیب گذاشت که خیلی خندهدار است! در آن زمان مسئولیت دولت با اصلاحطلبان بود. وزیر کشور و رئیس جمهور اصلاحطلب بودند و مسئولیت تامین امنیت نیز با اصلاحطلبان بود. اگر آن زمان با تندرویهایی برخورد شده و امنیت در کشور برقرار شد هم کار اصلاحطلبان بود. حالا اگر کسانی بخواهند هرچه در دوره اصلاحطلبان ولو از سوی هر جریانی رخ داده را به پای آن دولت بنویسند، مثل این است که هرچه در حال حاضر رخ میدهد را هم به پای اصولگرایان بنویسیم! مسلما این درست نیست.
اینکه تعدادی از نمایندگان مجلس ششم تصمیم گرفتند در اعتراض به رفتاری از شورای نگهبان، تحصن کنند، به آن نمایندههای اصلاحطلب برمیگردد که اگر استدلالی برای این کارشان دارند باید در کنار نقدی که به آنها وارد میشود، شنیده شود. من نمی دانم اینها چه ربطی به آینده حضور اصلاحطلبان در عرصه رقابتهای سیاسی دارد.
این موارد را آقای عسگراولادی اخیرا به عنوان پیشنهاداتی برای بازگشت اصلاح طلبان به عرصه سیاست کشور مطرح کردهاند.
آقای عسگراولادی خیلی از شرایط سیاسی جامعه عقب است و شاید بهتر باشد که راجع به خیلی مسائل اظهارنظر نکند. ولی اگر این دوستان ادعاهایی از این دست دارند که نوعی جرم تلقی می شود بهتر است آنها را با مدارک و مستندات به مراجع قضایی ارائه دهند و یا اگر بر این باورند که این موارد از جنس جرائم نیستند و صرفا رفتارهای سیاسی هستند که باید نقد شوند فضای پاسخگوئی متهمان و استماع دلایل و مدارک آنان را نیز فراهم کنند وگرنه این یک طرفه به قاضی رفتن است و جامعه هیچگاه با ادعاهای یکسویه اقناع نمی شود.
نگفتید که قائل به ساختارشکنی اصلاحطلبان تا مرز محاربه با نظام هستید یا نه؟
آقایان اظهارنظرهای شخصی خودشان را میگویند. اصلاح طلبان بارها بر این نکته تاکید کرده اند که در چارچوب نظام و قانون اساسی فعالیت می کنند و اصلاحات در روشهای اداره کشور را در چارچوب نظام دنبال می کنند. ولی بنظر می رسد ایران آنطور که رئیس دولت ادعا می کند کشور آزادی است؛ ولی بنظر میرسد این آزادی برای همه نیست! جریان اصولگرا برای هرنوع اظهارنظری آزاد است و در فضایی که دوستان اصلاحطلب ما حداقل امکانات و آزادی را برای بیان نظراتشان و دفاع از اتهامات وارده ندارند، آقایان اصولگرا آزادند و متاسفانه از این آزادی به درستی و منصفانه استفاده نمیکنند. من بر این باورم که دوستان اصولگرای ما دچار یک اشتباه استراتژیک هستند که فکر میکنند اگر این نوع اظهارنظرها باب شود، فقط رقیب است که مورد هجمه این اظهارنظرها قرار میگیرد. اگر این اظهارنظرها باب شود، یک روزی همین مطالب به خود این افراد از سوی مخالفانشان نسبت داده میشود. به نظر من این نوع اظهار نظرها درست نیست و اگر کسی کاری کرده است، به استناد مدارک آن را بیان کنند و اگر کسی هم مرتکب جرمی شده است، در محاکم قانونی باید به آن پرداخته شود.
در مورد اتهاماتی که به اصلاحطلبان در رابطه با ارتباطشان با کسانی در خارج از نظام مطرح است، چه پاسخی دارید؟ از ارتباط با تئوریسینهای انقلابهای مخملی و سوروس گرفته تا ارتباط با ایادی اپوزیسیون خارج از کشور از منافقین گرفته تا سلطنت طلبها و غیره.
یکی از اشکالاتی که با آن مواجهیم آن است که بر خلاف آنچه که گفته میشد سیاست ما عین دیانت ماست، بخشی از سیاست ما با بیدینی و بیاخلاقی آمیخته شده و خیلی از این اظهار نظرها هیچ نوع مبنای قانونی، شرعی و حتی اخلاقی ندارد. اگر کسی ادعایی دارد، بیاید ثابت کند. وظیفه یک جریان سیاسی این نیست که مدام به اتهاماتی که دیگران بدون هیچ احساس مسئولیتی مطرح میکنند، پاسخگو باشد و خلاف آن را ثابت کند. هرکسی که حرفی میزند، او باید مستنداتش را در مراجع قانونی و ذیصلاح ثابت کند. متاسفانه باب شده که هرکس هر اتهامی را خواست در این کشور می زند و تازه متهم که معمولا دستش از هرنوع امکان رسانه ای هم کوتاه است باید بدود و خلافش را ثابت کند. روزنامهها جای طرح اتهامات است نه جای اثبات آن و به صرف درج در روزنامه، اتهامی به دیگران قابل انتساب نیست، مخصوصا وقتی که اتهام زنندگان هیچ سابقه روشنی از صداقت و راستگوئی ندارن و بلکه به دروغ گوئی اشتهار دارند .
راجع به لزوم بازتعریف هویت اصلاحطلبی و انتخاب رهبران جدید در میان این طیف چه نظری دارید؟
اصلاح طلبی یعنی اینکه ما معتقد هستیم، نظام توانایی اداره کشور را در چارچوبهای خودش که همان قانون اساسی است را دارد ولی برای پاسخگویی به نیازهای روز کشور باید دائما در مشی اداره کشور و روشها، اصلاحاتی صورت دهد. ممکن است امری 10 سال قبل اصلاحی تلقی میشده اما الان دیگر چنین معنایی نداشته باشد. جریان اصلاحطلبی اصولا هر روز باید با نوآوری همراه بوده و خودش را به روز کند تا متناسب با خواست و نیازهای مردم، در چارچوب قانون اساسی، اداره کشور را اصلاح کند. طبیعی که این اصلاح مداوم و مستمر هم در برنامه ها و افکار مطرح هستند وهم در اشخاص و آنچه که شما به عنوان رهبران تلقی می کنید. من هیچ ابهامی در اصلاح طلبی و الزامات آن نمی بینم و اتفاقا فکر می کنم این دوستان اصولگرا هستند که باید اصولگرایی را تعریف کنند و تعریف روشنی از آن به جامعه ارائه دهند .
اتفاقا اصولگراها مشغول تدوین منشور اصولگرایی هستند و در قالب جامعتین به دنبال اتحاد داخلی در آستانه انتخابات آتی مجلس هستند. ما به ازای این تلاشها در میان اصلاحطلبان چیست؟ اصلاحطلبها چه تلاشی را برای انتخابات آتی خواهند داشت؟
این را باید از سران اصلاح طلب پرسید. من یکی از اعضای این جریان هستم. اما دوستان اصولگرا چون خیلی از دغدغههای ما را ندارند، به اقداماتی روی آوردهاند که در سطح توقعات آنهاست. آنها انتخابات را با شکلی که تا کنون برگزار شده، قبول دارند و دغدغهای برای اینکه با آنها رفتار خلاف قانونی صورت بگیرد، ندارند. در نتیجه فکر می کنند تنها مشکلشان، سامان دهی اختلافات داخلی و دستیابی به حداکثر وفاق بین گرایشات مختلف خودشان است تا برای دستیابی به قدرت، با کمترین تشتت روبرو باشد و این کار را با محوریت گروههای با تجربه و قدیمیشان انجام میدهند. دغدغه ما متفاوت با آنهاست و به جای تدوین منشوری برای ایجاد اجماع در میان خودمان باید ببینیم که اصلا در این آوردگاه امکان حضور مییابیم یا نه و بعد اگر این مساله قطعی شد برای کاهش اختلافات داخلی، می توانیم برنامه ریزی کنیم. .
اگر شرایط به سمتی پیش رود که اصلاحطلبان امکان حضور در رقابتهای انتخاباتی را نیابند، برای آینده این جریان چه اتفاقی خواهد افتاد؟
خب در انتخابات شرکت نمیکنند. اتفاق خاصی هم نمیافتد. فعالیت سیاسی و اجتماعی، عرصهای برای عمل به یک تکلیف اجتماعی است که همانا خدمت به مردم و ارائه توانمندیهاست. اگر نتوانیم این تکلیف را انجام دهیم، در عرصههای دیگر برای تحقق اهداف و پیشبرد برنامههایمان ورود پیدا می کنیم. مسلما شرایط برای اصلاح طلبان بدتر از اینکه امروز هست نخواهد شد. ولی برای کشور، هزینههای بسیار سنگینی دارد که علیرغم وجود سلایق گوناگون، به بخشی از این سلیقهها مجال ورود در عرصه را ندهند و بگویند که بخشی از مردم حق مشارکت در تعیین سرنوشت خودشان را نداشته باشند. این هم مغایر نص صریح قانون اساسی است و هم خلاف خردمندی و عقلانیت و ما آرزو می کنیم که این حق قانونی و میراث گرانقدر انقلاب و امام خمینی (ره) برای همه مردم پاس داشته شود و در پای مطامع طالبان قدرت ذبح نشود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر