http://www.youtube.com/watch?v=9Lzqzsy3K0Y&feature=PlayList&p=1879E90F291DDFAB&playnext_from=PL&index=0&playnext=1
تهنيت روز كارگر به كارگران و زحمتكشان قيام فراخوان به خيزش و اعتراض
در آستانه 30 خرداد و سالروز قيام سراسري از 20 تا 30 خرداد 1389 مسعود
رجوي 7 ارديبهشت 1389
درود و تهنيت به كارگران و زحمتكشان به پاخاستة ايران در آستانة روز
جهاني كارگر،
سلام و درود به كارگران و زحمتكشان قيام، بهويژه دانشجويان و جوانان
مبارز و مجاهدي كه در اين هفته براي احقاق حقوق كارگران در پاسخ به
فراخوان سازمان مجاهدين خلق ايران در همه جا به جانفشاني پرداخته اند،
سخن گفتن از ستم و سركوب و سبعيت، همچنانكه روايت چپاول و يغما در رژيم
ولايت تازگي ندارد.
اكنون در مرحلة پاياني عمر اين رژيم و جنگ گرگها با يكديگر، خود آنها، هر
آنچه را كه ساليان دربارة غارت دسترنج كارگران و لگدمال كردن حقوق
مستضعفان مي گفتيم، بر ملا مي كنند. اين هم از علايم پاياني است.
آنچه تازگي دارد و اكنون همه به چشم مي بينند، در هم شكستن درمان ناپذير
طلسم ولايت و امواج بي وقفة حركت و خيزش و مرحلة ريزش و اضمحلال و
سرنگوني اين نظام نامشروع و ضدمردمي است.
آنچه تازگي دارد اجماع جهاني در مورد بي ثباتي و شكنندگي رژيمي است كه از
مدتها پيش به تاريخ ايران اضافه تحميل شده است. تا ديروز تنها مقاومت
ايران بود كه از شرايط عيني و مرحلة ريزش و اضمحلال و دوران پاياني سخن
ميگفت اما امروز اين يك گواهي بين المللي است.
به جد ميگويم اگر قيامي كه از يكسال پيش در جريان انتخابات رياست جمهوري
رژيم آغاز شد از يك هدايت و رهبري ذيصلاح ملّي و بهدور از سازش و تسليم
طلبي و بهدور از آلودگي ارتجاعي به خميني و ولايت فقيه، برخوردار بود،
امروز وضعيت بهكلي متفاوت بود.
اما به گفتة قرآن، ملتها، خود احوال خويش را تغيير ميدهند.
كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من . يعني كه بايد خود بهپا خيزيم و
وضعيت و موقعيت و حاكميت را تغيير بدهيم و بهاي آن را هم به تمام و كمال
بپردازيم. با رود خروشان خون شهيدان و درد و رنج اسيران و با رزم جانان
در نبرد آزاديبخش...
پس بر كارگران و زحمتكشان قيام است كه نقش و مسئوليت خود را دريابند، از
گرگهاي عمامه دار كه اكنون در مرحلة پاياني به گرگهاي كاغذي تبديل شده
اند، و از مزدوران آنها نهراسند، اشرف نشان ايستادگي پيشه كنند و به جاي
پشت كردن، به دشمن « بيا، بيا» بگويند.
×××
جاي خوشوقتي است كه آقاي عزت الله سحابي هم به گفته خودش «در سنين آخر
عمر» به برخي حقايق چشم گشوده و اكنون توان ملي كشور را « به سان قالبي
يخ در دست دولت بي كفايت در حال ذوب شدن» مي بيند. او همچنين از «غم
جانكاه ديگري» سخن ميگويد كه « در خيابانها و زندانها بر فرزندان حقگو
و حقطلب اين آب و خاک گذشته است». از آنچه در زندانهاي ولي امر مسلمين
جهان! بر دختران وزنان زنداني مي گذرد. با « بازجويي مضاعف و مکرر و
برخوردهاي مملو از توهين و افترا» براي اينكه «روحيهشان را بشکنند و
پشت سرشان جهنمي بسازند که ديگر هيچ وقت هوس بازگشت به آن را نکنند.».
مهندس سحابي سه هفته قبل نوشت: « اين برخوردها تا آن حد بوده است که برخي
از اين بانوان از خدا طلب مرگ کردهاند... من نميدانم بر حاکمان ما چه
رفته است که براي حفظ قدرت دو روزة دنيايي اين طور قيد هرگونه اخلاق و
مذهب را زدهاند و از هر روش وابزاري براي ادامة قدرت خود استفاده
ميکنند...، وقيحانهترين کلمات را براي بانوان به کار ميبرند و
اعترافات دروغ از آنها ميخواهند. وا اسفا «دروغ» که در فرهنگ ملي و
مذهبي ما بزرگترين گناه است، امروزه به سنت غالب زمانه تبديل شده،
دولتمردان با لاف و گزاف به راحتي به مردم دروغ ميگويند و خيالات واهي
داخلي و بينالملليشان را صبح و شب با تکرار و تکرار ميخواهند به خورد
مردم فهيم اين مملکت بدهند...متأسفانه همچنان در زندانها ميخواهند
زندانيان زن و مرد را به دروغگويي وادارند والا يا تبعيد ميشوند و يا
زير فشارهاي مضاعف ميروند».
سحابي مي افزايد: « خدايا تو شاهدي وعدهيي که انقلاب به ملت ما ميداد
حکومت عدل عليوار بود...در حالي که آنچه حاکميت ما به نام دين علي انجام
ميدهد، آسانگيري و گذشت از هر فساد و تباهي سياسي و اقتصادي و قتل و
غارتي است که بعضي از خوديها در بانک و شرکت و بازار و يا کوي دانشگاه و
زندان اوين و کهريزک انجام ميدهند و سختگيري و فشار، آن هم با به
کارگيري انواع فشارها عليه زنان و مردان دستبسته و چشمبسته و بيگناهي
است که اهداف و آمال و وعدههاي همان انقلاب را مطالبه ميکنند. اي خداي
بزرگ، اي تغيير دهنده قلبها و فکرها، يا حال و روز ما را دگرگون کن يا
مرگ مرا برسان».
حالا جالبتر اينكه سحابي رنجنامه 21 فروردين 1389 خود را بهدرستي با
بخشي از آية 75 سوره نساء بهپايان مي برد كه كامل آن به قرار زير است و
آقاي سحابي خوب ميداند كه مجاهدين در برابر شاه و شيخ از همين جا آغاز
كردند:
وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ
مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ
رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا
وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ
نَصِيرًا
و شما را چه ميشود كه در راه خدا و مردان و زنان و كودكان مستضعف به
نبرد و پيكار بر نمي خيزيد؛ آنان كه زبان حالشان اين است كه بار خدايا ما
را از اين ديار ستمگران خارج كن و از جانب خودت براي ما راهبري و ياوري
قرار بده.
×××
وضعيت رژيم غاصب و نامشروع ولايت فقيه به آنجا رسيده كه آخوند محمد يزدي
كه يك دهه سردژخيم و رئيس قضائية خامنه اي بود و هنوز هم براي خامنه اي
سينه مي زند و تيغ مي كشد، ميگويد كه در داخل رژيم «برخي به منظور تضعيف
جايگاه رهبري قصد محدود كردن اختيارات ايشان را دارند».
آخوند مزبور كه رياست دبيرخانه خبرگان ارتجاع و رياست جامعة مدرسين قم را
بر عهده دارد، 10 روز پيش آشكارا اعلام كرد:« اصطلاحاتي نظير فتواي
شورايي ، اجتهاد شورايي ، حق حاكميت ، سازمانهاي بينالمللي وحقوق بشر از
جمله كلماتي هستند كه بر اساس آن عده يي براي محدود كردن اختيارات رهبري
از آنها استقاده ميكنند. آنها ميگويند براي كار ولي امر بايد مدت زمان
تعيين كرد يا مجلس خبرگان مدت زمان هريك از رهبران را تعيين نمايد».
بله، اينها همان علايم دوران پاياني و نشانه هاي غير قابل انكار در هم
شكستن هيمنه و طلسم ولايت است. به همين خاطر، شيخ محمد يزدي هشدار داد:«
همگان بايد توجه داشته باشند كه فقط نظر رهبري ملاك است و بايد آن را مد
نظر قرار دهند و فريب اين افراد را نخورند».
×××
در آستانة تصويب قطعنامه تحريم در شوراي امنيت ملل متحد عليه ديكتاتوري
آخوندي معاون وزارت خارجه آمريكا از تحريمهاي «حيرت آور» سخن گفت.
اخطارهاي آمريكا و جامعة بين المللي به رژيم در مقوله هسته اي و بمب
اتمي، سراپاي رژيم را به لرزه در آورده است. ترس و وحشت از آينده را به
وضوح ميتوان از حرفهاي خامنهاي و احمدي نژاد دريافت. ولي فقيه فرتوت برون
رفت را در افزايش فشار و سركوب در اشرف از يك سو، و مصادرة بي دنده و
ترمز انتخابات عراق با همان الگوي احمدي نژادي از سوي ديگر، يافته است.
بگذريم كه بالمآل، بر سر خودش خراب خواهد شد.
در چنين شرايطي موسوي و كروبي هم، با موقعيت شناسي، فرصت را براي درخواست
اجازة تظاهرات در سالگرد انتخابات رياست جمهوري رژيم مغتنم ديده اند ما
از آن بسيار استقبال ميكنيم و باند غالب را به جد به مراعات حقوق و
سهميه و درخواست آنها در چارچوب همين نظام فرا ميخوانيم و بر ضرورت
حفاظت و حراست از آنان در همين رژيم تاكيد ميكنيم.
-هر چند كه آقاي موسوي اشتباه محاسبه دارد و ميخواهد تحت عنوان « نخست
وزير امام» هنوز نان بيات دوران سياه خميني را در تنور ولايت گرم و قابل
خوردن كند.
-هر چند كماكان خود را به استخوانهاي قربانيان جنگ ضد ميهني آويخته و
ميخواهد پتو پيچ كردن 450 هزار دانش آموز با شعار « فتح قدس از طريق
كربلا» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» را «دفاع مقدس» جلوه بدهد.
- هر چند به عمد فراموش كرده است كه اغلب سران رژيم از قبيل رفسنجاني در
بحثهاي كشاف «6+2»، اذعان كرده اند كه دست كم 6 سال ادامة جنگ، بيهوده و
براي هيچ بوده و فقط خميني بر آن اصرار داشته است.
- هر چند كه بسيار بسيار، نگرانِ روي آوردن جوانان به اقدامات خشن عليه
رژيم است، و مكرر در مكرر، خاطر نشان ميكند « راه حلهاي اسلامي مسالمت
آميز خداي ناكرده در اين جريانات فراموش نشود وجوانان هرگز به راه حلهاي
خشن روي نياورند» و « بايد مراقب باشيم اتفاق نيفتد».
- هر چند كه از كيسةملت ايران حاتم بخشي ميكند و ميگويد «حكومت مال
همان كساني باشد كه الان هست اما اين معيارهايي كه مطابق اسلام و فطرت
است رعايت كنند...» (آخر ذات نايافته از هستي بخش، كي تواند كه شود هستي
بخش!).
آقاي موسوي سخاوتمندانه و مثل هميشه، قيمت حفظ خود درچارچوب ولايت فقيه
را با پنجه كشيدن به روي مجاهدين مي پردازد؛ با پايبندي به مهم ترين خط
قرمز ولايت فقيه عليه نيروي خواهان سرنگوني رژيم، به خامنه اي لبيك
ميگويد و مي فرمايد: « منافقين با اين جنايت هايي که در داخل کشور داشته
اند ، با اين همکاري هايي که با صدام داشتند مرده يي شده بودند که ننگ
ابدي بر پيشاني انها مانده است».
آنگاه با هشداري مشفقانه، از موضع داية مهربانتر از مادر براي نظام
ولايت. به ولي فقيه قاتل و باطل اندرز ميدهد: « شما وقتي فرزندان اين
ملت که دو سه ميليونشان در يک روز يک خيابان را پر مي کنند به منافقين
نسبت مي دهيد ، آيا شما منافقين را تضعيف مي کنيد؟ يا نفاق را تقويت مي
کنيد؟». « اين تقويت محارب و منافق است...».
در اينجا هم اشتباه محاسبه دارد و گمان مي كند باند غالب كه او را اين
چنين به تسليم و كرنش واداشته و به قول خودش « از كشتي نظام پياده» كرده
است، منافع خود را نمي فهمد و گوئيا كه نيازمند رهنمود ها و نصايح اوست!
( اينجاست كه بايد گفت: كَل اگر طبيب بودي...، ).
تا آنجا كه به ما مربوط مي شودبه آقاي موسوي ميگوييم براي حفظ خويشتن،
تا هر كجا كه ميخواهد ميتواند به مجاهدين و به تمامي مقاومت ايران« بي
دنده و ترمز» بتازد و در اين زمينه براي باند غالب كاسة داغتر از آش هم
بشود!
اما «نخست وزير امام» دچار اشتباه محاسبه اساسي است. اودر گذشته سير مي
كند.گمان ميكند در شرايطي كه درعراق شكنجه گاههاي مخفي مالكي يكي پس از
ديگري برملا ميشود؛ در شرايطي كه اشتباه استراتژيكي آمريكا در حمله به
عراق بر همگان روشن شده و سياستمداران آمريكايي از جمله رئيس جمهور كنوني
اين كشور هم به آن اذعان ميكنند؛ و در شرايطي كه دنيا به چشم مي بيند كه
«ريشه كني بعث» چماق رژيم ايران براي بلعيدن عراق است؛ كماكان ميتوان در
تنور جنگ غير عادلانه و ضد ميهني، نان «دفاع مقدس» پخت و در عين حال
ماجراي ايران گيت و دريافت كلت و كيك از « استكبار جهاني» و دريافت سلاح
از اسرائيل را كه ايشان شخصاً دست اندركار بودند، به باد فراموشي سپرد.
خميني و خامنه اي و موسوي در همان زمان مجاهدين و مقاومت ايران را به «
استكبار جهاني» و «صهيونيسم بين الملل» نسبت مي دادند.
آقاي منتظري پس از آتش بس تحميلي، دربارة همين جنگ ضد ميهني گفت:
« بايد حساب کنيم در ظرف اين دهسال...آيا جنگ را خوب طي کرديم يا نه؟...
چقدر نيرو از ايران و از دست ما رفت، و چقدر جوانهائي از دست داديم که هر
کدام يک دنيا ارزش داشتند و چه شهرهايي از ما خراب شد.
بايد اينها بررسي شود و ببينيم اگر اشتباهي کرده ايم، اينها توبه دارد، و
اقلا متنبه شويم که بعدا تکرار نکنيم . چقدر در اين مدت شعارهايي داديم
که غلط بود و خيلي از آنها ما را در دنيا منزوي کرد و مردم دنيا را به ما
بدبين کرد و هيچ لزومي هم براي اين شعارها نداشتيم.
اينها راه عاقلانه تري داشته و ما سرمان را پايين انداختيم و گفتيم همين
است که ما مي گوييم بعد هم فهميديم که اشتباه کرده ايم.
بايد بفهميم که اشتباه کرده ايم و بعد بگوييم: خدايا، و اي ملت ايران، ما
اينجا اشتباه کرده ايم ...
ما در جنگ خيلي اشتباه کرديم و خيلي جاها لجبازي کرديم و شعارهايي داديم
که مي دانستيم نمي توانيم آنرا انجام دهيم» (کيهان- 23/11/ 1367 ).
×××
موسوي البته اين را درست ميگويد كه در سركوب پاك ترين و فداكارترين و
آگاه ترين فرزندان رشيد اين ميهن تحت عنوان «منافق»، چه قبل از قتل عام
زندانيان سياسي و چه در اثناي آن، چيزي كم نگذاشته است. اگر اين «افتخار
ابدي» است ارزاني ايشان باد و ما را تا به ابد همان آلوده نشدن به عباي
چركين و ننگين ولايت و مقاومت تمام عيار در برابرآن كفايت است. از اصرار
و الحاح او براي «تضعيف منافقين» هم باكي نيست و قبلاً آزموده ايم
بهخصوص كه باند غالب در اين زمينه چيزي كم ندارد كه نيازمند راهنمايي او
باشد.
به عكس، امروز صورت مسئلة ما اين است كه چگونه ميتوان همين موسوي و
كروبي را در برابر باند غالب و همين خامنه اي و احمدي نژاد تقويت كرد.
چگونه ميتوان از يك سو باند غالب را به مراعات حقوق و حفاظت اينان در
چارچوب همين نظام ننگين و نامشروع وادار نمود و از سوي ديگر چگونه
ميتوان موسوي را به جلو و اندكي ايستادگي بيشتر و جدي تر هُل داد. مهمتر
اينكه چگونه ميتوان بساط ولايت مطلقه استبدادي را از بيخ و بن برانداخت
و حاكميت مردم ايران را جايگزين حاكميت رجالگان و سفلگان عمامه دار نمود.
روزگاري مدعي حكومت الهي و ديني بودند. كار به آنجا رسيده است كه از
عزت سحابي تا ژنرال آمريكايي(پترائوس) و مسلمان و مسيحي و كليمي هر يك به
زباني، فرياد برداشته اند كه اين، نه حكومت ديني، بلكه حكومت اراذل و
اوباش واقعي است.
به همين خاطر است كه از دعوت موسوي و كروبي براي تظاهرات در 22 خرداد به
غايت استقبال ميكنيم. جسارتاً، نه فقط آن « دو سه ميليون جوان» مورد
اشارة آقاي موسوي، بلكه تمام ملت ايران را هم با استدعا و خضوع فرا
ميخوانيم، همانطور كه آقاي موسوي خواسته است در تظاهرات شركت كنند.
خواستة ما فقط يك چيز است: آزادي بيان در شعارِ «مرگ بر اصل ولايت فقيه»
در هر زمان و در هر مكان...
به شرط اينكه آقاي موسوي، با مجوّز يا بدون صدور مجوز از سوي باند غالب،
از انجام تظاهرات به هيچ بهانه يي كوتاه نيايد. در برابر توپ و تشر ولي
فقيه فرتوت، عقب ننشيند و رنگ نبازد تا 22 بهمن تكرار نشود.
در اينصورت «خداي ناكرده» همين جوانان « محارب » قيل و قال راه مي
اندازند كه:
«كشته نداديم كه سازش كنيم
رهبر قاتل رو ستايش كنيم ».
بعدش هم «خداي ناكرده» خواهند گفت نقش موسوي خشكاندن و به عقب بردن جنبش
و جوانان و مردمي است كه قصد دارند در خرداد ماه امسال خاطرة سهرابها و
نداها را زنده كنند. از اين رو آقاي موسوي مجدداً نبايد به بهانة اينكه
اهل خشونت نيستند، ميدان را به سود خامنه اي و رئيس جمهور قلابي او خالي
كند.
يادتان هست حتي كروبي هم درمناظره تلويزيوني 18 خرداد سال گذشته از همين
بيم داشت و ميگفت: « مي گويم والله بالله اگر مهندس موسوي فردا بگويد من
نيستم به ضرر است. بايد هم بمانيم هر دويمان هم بايد بمانيم هرچي هم از
تويش در آمد اما آقاي مهندس موسوي آيا خودش را براي آن دشواريها و مشكلات
كاملا آماده كرده كه معلوم نيست بسرمان مي آيد و ادامه راه اصلاحات
را ...»
×××
در پايان همين پيام، براي تضمين اين كه آقاي موسوي در تظاهرات اعلام شدة
22 خرداد دچار سستي و فتور نشود، من خواهم گفت كه چه بايد كرد. اما قبل
از آن، از ذكر يك نكته مثبت و قابل توجه در رويكرد كروبي و موسوي با
خاتمي نبايد فروگذار كرد.
سركردة پيشين سپاه پاسداران (سبزوار رضايي) خبر داده است: « در پي دعوت
اخير مجمع روحانيون مبارز از كروبي و موسوي براي شركت در جلسه مجمع و
بيان ديدگاه هايشان، شيخ اصلاحات به تندي به اين دعوت پاسخ داده است. وي
ضمن رد اين دعوت، گفته است كه: "اگر از تشنگي در حال مردن باشم و زنده
ماندنم جز با گرفتن جرعه آبي از خويينيها و خاتمي ميسر نباشد، آن جرعه آب
را هم نخواهم خواست!"»
كروبي همچنين از « فرصت طلبي و معامله گري خاتمي نيز گله مي كند». از طرف
ديگر«موسوي هم در پاسخ به اين دعوت، ضمن رد آن، ابراز مي دارد كه: مواضع
من روشن است، نيازي به بيان آن در جلسه نيست؛ من از آقاي خاتمي گله دارم؛
مجمع بيانيه مي دهد اما يك بار و يك جا نامي از جنبش سبز نمي آورد...»
نميدانم كه اين خبر چه اندازه درست است. اما اگر صحت داشته باشد شايان
تقدير است كه موسوي و كروبي سرانجام دست خاتمي را خوانده و از او به همين
ميزان فاصله گرفته اند. هشيار باشيد كه خاتمي به طمع رياست جمهوري در دور
بعدي، تنها يك شياد و نفوذي خامنه اي براي توبه و تسليم و تخطئه و تخريب
شمايان است.
×××
در آستانة 30 خرداد 1389 كه سرآغاز سي امين سال مقاومت آزاديبخش با
فاشيسم ديني و رژيم غاصب ولايت فقيه است، جوانان، دانشجويان، كارگران و
زحمتكشان و زنان و مردان « محارب» با نظام ننگين ولايت فقيه و همة
نيروهاي انقلاب دموكراتيك مردم ايران را فرا مي خوانم از بيستم تا سي ام
خرداد امسال، بهپا خيزند و براي تداوم و تضمين قيام سراسري، تا آنجا كه
در توان و امكان دارند، شعله هاي اعتراض و قيام و مقاومت آزاديبخش عليه
ديكتاتوري را در سراسر ميهن اشغال شده برافروزند.
مرگ بر اصل ولايت فقيه
سلام بر خلق- سلام بر آزادي
رود خروشان خون شهيدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادي مردم ايران
ضامن پيروزي محتوم خلق ماست.
مسعود رجوي
7 ارديبهشت 1389
--
شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده اید که در گروه Google Groups "azadit" مشترک شده اید.
جهت پست کردن مطلب به این گروه، ایمیلی به azadit@googlegroups.com ارسال کنید.
جهت لغو اشتراک از این گروه، ایمیلی به azadit+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینه های دیگر، از این گروه در http://groups.google.com/group/azadit?hl=fa دیدن کنید.





هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر