به نام حق سلام، از همه كمي گله دارم؛ چرا سعي در تحميل عقايد به هم را داريد؟ چرا بجاي حركت بسوي رشد و كمال جدل پيشه كرديد؟ خوشبختانه اين عصر با تمام بدي هايي كه داره نكات مثبتي هم درش ديده ميشه و از اون جمله سهولت در تشخيص حقيقته! (كه البته اين سهولت به نسبت سختي و پيچيدگي امور اين عصر مطرح ميشه). اين همه منابع ناب، اين همه مرجع عالي چرا توهين؟ چرا تحقير؟ چرا حركت رو به پستي؟ عقايد، خصوصا عقايد مذهبي امري نيست كه به سادگي بشه راجع بهش با كسي حرف زد و مطرحش كرد، رعايت كنيد، همه ميدونيم، همه بلديم؛ فقط عمل نميكنيم! بيايد به عقايد هم احترام بذاريم. اگر مقصود شناساندن حقيقته قبل از هر چيز با انديشه باز جلو بيايد، چرا تعصب بخرج مي ديد؟ چه مخالف، چه موافق! اول با آغوش باز بشنويد، كمي تامل كنيد و بعد جواب بديد، موافق يا مخالف؛ فرقي نميكنه اما سعي كنيد فقط حق مطلب رو ادا كنيد خالي از هر نوع توهين يا تحميل عقيده اي. دوستان عقايد ريشه اي هستند و افكار پيچيده، سعي كنيم بيشتر همديگر رو درك كنيم خصوصا در مباحث! ابراز يك نظر شخصي با تشكر *ميم.ك.سياه*
درود بر شما
میگویند:همه درپیشگاه "پروردگار"برابرند
میگویند:"پروردگار"بسیارقوی،مهربان وعادل است
میگویند:"پروردگار"برهمه چیزوبرهمه کائنات تسلط دارد
فریدریش نیچه میگوید:تاکنون یاوه گویی ازاین بالاتربراین کره خاکی دیده نشده است
امام حسین یک جنایتکار بود
امام حسین نوجوان سیزده ساله امام حسن به نام قاسم را برای اهداف خودش به جنگ فرستاد و به کشتن داد.این کار امام حسین یک جنایت است. او از نوجوان نابلغ در جنگ استفاده کردهبا استفاده از همین نام قاسم بن حسن در جنگ ایران و عراق این معلمان بسیاری از دانش آموزان معصوم نا آگاه را به جبهه برده و به کشتن دادند و داغشان بر سینه خانواده هایشان نهادند.بی پروا باید به جنگ با این خرافات انسان کش یعنی کربلا پرداخت
و شما می خواهيد اين مردم را آزاد کنيد... با اين خرافات زده های مست و ديوانه و ماليخوليایی چه خواهيد کرد... ؟؟
در حاليکه ريشه اسلام وقرآن رو شده و افتضاح آن بيرون زده و در حاليکه داستان دروغ بودن حسين و کربلا بر ملا شده درحاکيله می دانيم حسين گفته بود((ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتراست. ایرانیهارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشانرا بفروش رسانید و مردانشانرا به بردگی و غلامی اعراب گماشت.
(حسین بن علی، امام سوم شیعیان، سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار، نوشته حاج شیخ عباسقمی، صفحه ۱۶۴)
باز هم به اين روز خود گريه نمی کنيم بلکه ميرويم ودر خيابان به حسينی که می گويند در «بهشت» است گريه می کنيم... حسين که در جهنم نيست بحالش گريه می کنيد چرا؟؟
مولایم مرا در این زمینه راهنمایی کرده
لطفا پاسخ دهید این چگونه مولاایست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسی که انسانها را معامله میکرده چه خرید و چه فروش و نگاهداری میتوان نام انسان بر او نهاد و مولایم نامید؟
چرا هیچ مسلمان شیعه از خودش نمی پرسد که یک آدم برده دار همانند علی چگونه میتوانسته است شایستگی باژنام (لقب) «سرورآزادگان» را داشته باشد؟ بیگمان با این رسم برده داری و داد و ستد بنده دا که او پایبندش بوده است، باژنام سرور بردگان برای او برازنده تر است
علی بن ابی طالب؛ سرور آزاده گان
ای حسن، همه کنیز کانی که از من حامله هستند، فرزاندشان را به خودشان بخشیدم
نهج البلاغه. بخش پنجم وصایای علی
علی زنی بنام «صهبا ثعلبیه» را به بهای 40 درهم خریداری کرده بود. زن دیگر او، «خوله» مادر محمد حنیفه بود که او را 50 درهم خریده بود.
کتاب. دفتر زنان پیامبر. هماد زاده اصفهانی
در اینجا باید گفت: سرور آزادگان اگر این است، به چنین سرور و آزادگیش باید ,,,,,
آدم عاقل نیازی به دین ندارد
دین انسان همان عقل و درک و فهم اوست
ديني كه بزور شمشير تحميل شود نه قانوني است - نه عرفي و از ديدگاه مذهبي هم مشروعيت ندارد
اسلام را به عربستان باز گردانيم
نه تنها اسلام بلكه تمام اديان از پايه دروغ و خرافاتند
مساجد - كليساها - كنيساها - محافل و خانقاه ها بتخانه هايي براي فريبكاران و فريب خوردگان اند
روزي خواهد آمد كه ساده ترين مردم ميهن من از روشنفكران اخته خود باز خواست خواهند كرد " روزي كه كشورتان همچون شعله اي كوچك و مهجور فرو ميمرد شما روشنفكران چه ميكرديد
كاستيلو شاعر گواتمالايي
سند جهنم
در قرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم مي فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولي قسمتي از بهشت را از آن خود مي کردند. فرد دانايي که از اين ناداني مردم رنج مي برد دست به هر عملي زد نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکري به سرش زد… به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:قيمت جهنم چقدره؟کشيش تعجب کرد و ...گفت: جهنم؟!مرد دانا گفت: بله جهنم.کشيش بدون هيچ فکري گفت: ۳ سکه. مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.کشيش روي کاغذ پاره اي نوشت: سند جهنم . مرد با خوشحالي آن را گرفت از کليسا خارج شد.به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن استديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمي دهم. اين شخص مارتين لوتر بود که با اين حرکت، نه تنها ضربه اي به کسب و کار کليسا زد، بلکه با پذيرشمشقات فراوان، خود را براي اينکه مردم را از گمراهي رها سازد، آماده کرد.
خرد گرا باشیم نه عقب گرا،که همان ارتجأع هستش
بدرود
From: sohila kakhaki <skakhaki@yahoo.com>
To: bahar naserabadi <bahar66_naseri@yahoo.com>
Cc: AndisheyeNik@yahoogroups.com
Sent: Thu, December 23, 2010 8:17:15 PM
Subject: Re: -- AndisheyeNik -- چرا رويداد كربلا حادث شد
بهار ناصر ابادی عزیزشما هیچ گونه مسئولیتی درقبال من انتخابم و راهم نداریدو این حق من است که از هرکه خواستم سوال بپرسم و خودم قضاوت کنم.و یک نکته مهم اینکه اقای منای عزیز بسیار با منطق وسند و مدرک صحبت میکنندومن خیلی کم دیدم فرد دیگری در گروه اینطور با مطالعه ومستند به سوالات جواب بدهندولی بسیار برای من جای شگفتی داشت که شما فقط در جواب مقاله اقای منا ایشان را به ناسزا بستید من این جور برخورد کردن را نمیپسندمشما اگر خیلی مایل هستید با منابع و با دلیل و نطق نظر ایشان را نقد کنیدموفق باشید
From: bahar naserabadi <bahar66_naseri@yahoo.com>
To: AndisheyeNik@yahoogroups.com
Cc: MARYAM TD <maryam135344@yahoo.com>; ali@haghjou.com; skakhaki@yahoo.com
Sent: Thu, December 23, 2010 12:02:44 AM
Subject: Re: -- AndisheyeNik -- چرا رويداد كربلا حادث شد
سلامی به آرامی طلوع
اول مانی حق جوی عزیز
متآسفانه شما از اون ور پشت بام افتادید این شما هستید که عقلتان به چشمتان است و با دیدن رفتار های نادرست از عده ای که مارک مسلمان داشتند بدون اندیشه راهتان را انتخاب میکنید همان قدر که جاه و مقام آدم را کور میکند کینه هم همین طور
مولایم مرا در این زمینه راهنمایی کرده
سخنان همه را بشنو فکر کن به تاریخ نگاه کن و تصمیم بگیر
اگر یک بار فقط یک بار نهج البلاغه را یا حتی گزیده سخنان امام علی علیه السلام را خوانده بودی یا کمی با زندگانی او آشنا بودی میدانستی که هیچ کس نمی تواند به یک پیرو علی چیزی را دیکته کند . اما من بر عکس شما آن زمان که باید انتخاب میکردم همه چیز را خواندم هنوز کتابخانه من پر است از کتاب های کسروی .پس این وصله ها به ما نمیچسبد .
من در خانواده ای بزرگ شدم که اگر قرار بود دیکته نویس باشم الان کنارتان بودم نه در مقابلتان
ما که مغزمان حقیر است اما شما که مغزتان کولاک است هنوز نمیدانید برای تحقیق در یک زمینه به متخصصان در آن زمینه استناد کرد در بحث های علمی هم اولین قدم ادبیات موضوع است
چه کسانی کی کجا با چه ادله ای چه کفته اند؟دکتر علمای شیعه و سنی یعنی کسانی که عمرشان را بر سر تحقیق در باره تاریخ دین و درستی تعالیم ان گذاشتند دکتر جان فکر کردی منابع آقای مانا از کجاست ؟ از غیر مسلمان!!!!!!!!
حالا سهیلا:
سهیلای عزیزوقتی داریم درباره تاریخ صحبت میکنیم منابع بسیار مهم است من منبع خودم را معرفی کردم (گه تاره یکی اش بود)خوب آقای مانا هم منبع خود را معرفی کنند شما آدم عاقل سندیت منابع را بررسی کنیدهر کدام را خواستید بپذیرید من وظیفه خود را انجام داده ام خواندن یک کتاب اینقدر هم سخت نیست لابد شما دنبال حقیقت رفتید و آن را اینگونه یافتید تصور کنیم هر دو تلاشمان را کردیم در نهایت چاره کار صبر است چون در نهایت حق مشخص خواهدشد چه من اشتباه کرده باشم چه شما مسئولیت اشتباهمان با خودمان است یکی از استاد ام همیشه میگفت مطمئن باش "کسی که دنبال حقیقت باشد آن را میابد تو فقط مطمئن شو روزنه نور را دیده " پس حرفی نمی ماند
و مریم عزیزم
مریم جان به قول آقای مانا چیزی که عوض داره گله نداره آقای مانا هر بار که حرفی میزدیم که از نظر ایشان درست نبود ایشان ما را یاوه گو و داستان سرا میخواندند ومن دقیقا همین سؤال را از ایشان کردم؟ ایشان هم برای کلمه "یاوه " تعریفی ارائه دادند و من هم طبق همان تعریف سخنان ایشان را یاوه و تحریف دانسته و نمیدانم این چه آزاد اندیشی است که عملی را برای کسی به حق و برای دیگری گناه میدانند!!!! کتاب هم معرفی کردم اگر زحمتتان نیست نگاهی بیاندازید
ایشان که نگفتند این جفنگیات را از لا به لای کدام تاریخ آوردند ؟
من بی دلیل به ایشان بدبین نیستم چون برام سخت است باور چنین کسی از روی ندانستن مینویسد گرچه اگر ادله علما را در کتاب ها میدیدند نمیگفتند " هیچ ماست بدی نمیکه ماستش ترشه " با این حرف نشان دادند چه کسی ظاهر بین و متعصب است
در دنیایی هستیم که تقریبا دسترسی به همه چیز ممکن است بحثی نمیماند مسلما همه میدانیم داریم چه میکنیم من تا آنجا که میتوانستم راهنمایی کردم
به نظر من حادثه کربلا اتفاق افتاد به همان دلیل که سر یهیی نبی را بریدند به همان دلیل که کمر به قتل عیسی بستند به همان دلیل که خود کوفیان گفتند "ما به دلیل دشمنی با پدرت خواهان خون تو هستیم" پیامبر اکرم(ص) به امام علی (ع) فرمود "علی جان علت دشمنی این قوم با تو این است که تو سر سوزنی از حق فاصله نمیگیری"
نه وقت آن را دارم که بیش از این با شما بحث کنم نه بیش از این خدایم بر من تکلیف کرده
شجاع باشید قبل از همه در برابر خودتان
یا علی
From: MARYAM TD <maryam135344@yahoo.com>
To: bahar naserabadi <bahar66_naseri@yahoo.com>
Cc: AndisheyeNik@yahoogroups.com
Sent: Wed, December 22, 2010 3:18:03 AM
Subject: Re: -- AndisheyeNik -- چرا رويداد كربلا حادث شد
درود بر شماآیا براستی اهانت بهترین نقطه نظر شما بر این مطلب است؟بهتر نبود بجای توهین و بی احترامی و وکالت از طرف "بچه های گروه" پاسخی علمی- تاریخی و شایسته تر ارائهمی کردید؟
هر کس با شما هم عقیده نیست یاوه گوست؟؟
From: bahar naserabadi <bahar66_naseri@yahoo.com>
To: AndisheyeNik@yahoogroups.com
Cc: AndisheyeNik@yahoogroups.com
Sent: Tue, December 21, 2010 11:03:32 AM
Subject: Re: -- AndisheyeNik -- چرا رويداد كربلا حادث شد
سلامتا حالا اینهمه دروغ و یاوه و داستان بی سر وته یکجا ندیده بودماین آقا فکر کرده با دسته کور ها طرفه که با این یاوه ها به شعور بچه های گروه توهین میکنهبچه ها اینقدر مطالعه دارند که بفهمند نصف بیشتر این متن تحریف و دروغ استآقای مانا جدا که شما در یاوه گویی همه قله ها را فتح کردینحتی علمای سنی هم به این سخنان خواهند خندیدیعنی دنیا اینقدر برای شما ارزش دارد که دست به چنین اعمالی میزنید؟گرچه غیر از این میکردید تعجب میکردم میتوانم تصور کنم از اول محرم تا الان چی کشیدید? به درخواست یکی از هموندان یا به درخواست اربابتان rf,g cplj ;vndn
From: MANAZADE <freeman4551@gmail.com>
To: andisheyenik <AndisheyeNik@yahoogroups.com>
Sent: Sun, December 19, 2010 5:17:15 PM
Subject: -- AndisheyeNik -- چرا رويداد كربلا حادث شد
درود
ما اين مقاله را به درخواست يكي از هموندان تدارك ديديم و بهتر ديديم كه براي همگان بفرستيم .در واقع تمام رویدادها و حوادثی كه پيرامون امامان شيعه است ناشي از مرگ محمد و عدم تعيين جانشين از طرف محمد و همچنين پول و ثروت زيادي كه از طريق كشورگشايي بدست ميامد ،ميباشد . در واقع تمام مشكلات بر سر ثروت و مقام بود . جنگي كه امروز هم در دنيا ادامه دارد و اساسا نسل بشر تنها براي آن جنگيده است . اين مقاله شايد اندكي بلند باشد اما براي اينكه بدانيد چه رويدادهاي پيچيده اي اتفاق افتاد كه در نهايت منجر به واقعه كربلا گرديد لازم است آنرا با حوصله بخوانيد . در اين نوشتارها از تاريخ طبري ، تاريخ اسلام ، تاريخ ابن خلدن ، ابن اثير سود جسته ام .
پس از مرگ محمد مسلمين هيچ نظام مدوني براي خلافت نداشتند . ابوبكر با آن داستان سقيفه بني ساعده ،خليفه شد ، عمر هم با وصيت ابوبكر خليفه شد و عمر هم تعيين خليفه پس از خود را به عهده يك شوراي 6 نفره گذاشت كه هر شش نفر از معتمدين و عزيزان محمد بودند براي همين مردم هيچ اعتراضي نداشتند.علي عضو اين شورا بود و هيچگاه پس از مرگ محمد عملي انجام نداد كه نشان دهد او خلافت را حق خود ميداند او با هر سه خليفه بيعت كرد . و با سه خليفه نخست هم خويشاند شد و دختر داد و دختر گرفت .
عثمان براي جانشين پس از خود هيچ عملي نكرد و حتي اگر وصيتي هم ميكرد مردم انرا نميپذيرفتند چون از رفتار او و حكامش ناراضي بودند.آنها عقيده داشتند كه عثمان پولي كه از مناطق جنگي به بيت المال ميرسد را درست خرج نميكند . هنگام قتل عثمان توسط شورشيان ،از آن كميته 6 نفره تنها علي و طلحه و زبير و سعد ابن ابي وقاص باقي مانده بودند .سعد هنگام شورش بيطرفي را انتخاب كرد و از شورش دور شد .پسر همين سعد كه روزي نور چشم محمد بود و محمد به او و اهل بيتش وعده بهشت داده بود سالها بعد فرمانده سپاهي ميشود كه حسين را ميكشد اين را اينجا داشته باشيد تا بعد . علي تا ميتوانست مردم را از انقلاب بر حذر ميداشت . زبير نه با شورشيان بود نه بر عليه آنها اما قلبا دوست داشت كه شورشيان پيروز شوند و طلحه از شورشيان آشكارا طرفداري ميكرد .علي طلحه را پند داد كه از شورشيان حمايت يا آنها را تحريك نكند اما طلحه گوش نميداد . علي به خزانه رفت و ميان شورشيان پول تقسيم كرد و به اين ترتيب شورشيان از گرد طلحه دور شدند. پيش از عثمان ،خليفه دوم عمر ،معاويه پسر عموي عثمان را به حكمراني شام منصوب كرده يود و او قويترين و زيرك ترين و سياستمدارترين حاكم بلاد اسلامي دست نشانده خليفه بود و عثمان تنها حاكمي را كه تغيير نداده بود معاويه بود . عثمان از او كمك خواست و معاويه ،افرادي براي حمايت از عثمان گسيل داشت . اما قبل از رسيدن كمك ، بناگاه شورشيان مدينه را تصرف كردند و خليفه را در ماه حرام كشتند .بنابراين جنگجويان به شام بازگشتند. دنياي اسلام چند روز بدون خليفه ماند و در اين چند روز فردي بنام " غافقي " از رهبران انقلاب مدينه را اداره ميكرد . شورشيان سر در گم بودند چون نياز به يك خليفه و رهبر داشتند تا به اموراتشان بپردازد و لشگرهاي مسلمين كه در مرزهاي اسلامي مشغول كشور گشايي بودند را خط و ربط دهد و از طرفي خود نيز ميدانستند كه هيچ كدامشان قادر به خليفه شدن نيستند . لذا از طلحه و زبير و علي درخواست كردند كه خليفه شوند . طلحه و زبير موافقت نكردند اما علي سرانجام پس از تحديد شدن به مرگ از سوي شورشيان خلافت را قبول كرد . شورشيان و صحابه محمد شامل انصار و مهاجرين و كوفه و مصر و حجاز با او بيعت كردند ،طلحه و زبير هم بيعت نكردند اما باز هم شورشيان آن دو را تحديد كردند و با زور اين دو نيز بيعت كردند . اما سعد ابن ابي وقاص و عبدالله بن عمر و در شام هم معاويه با او بيعت نكردند و علي هم تا اينجا سكوت كرد .معاويه پسر ابوسفيان و هند جگر خوار بود كه حتما دشمني بين محمد و آنها را ميدانيد. در انزمان بين قبايل عرب كينه توزي و خونخواهي ممكن بود تا نسلها ي بعد هم امتداد يابد و معاويه و علي نيزاز نسلهاي بني اميه و بني هاشم بودند كه كينه ديرينه از نسلهاي قبل از خود داشتند .
علي پس از خليفه شدن با بزرگترين چالش خود روبرو شد ، خونخواهي عثمان .
اگر عثمان ظالم بوده پس اجراي قصاص بر كشندگان او ساقط است اما اگر عادل بوده كشندگان او بايد طبق قوانين اسلامي قصاص شوند . صحابه محمد ايمان داشتند كه عثمان مظلوم كشته و قاتلين بايد قصاص گردند اما علي به آنها گفت كه درست است كه خليفه شده اما شهر هنوز در دست شورشيان است و بگذارند تا آبها از آسياب بيافتد تا بدانند كه چه بايد بكنند .در آنزمان صحابه محمد وزنه سنگيني بودند و نميشد كه سخن آنان را ناديده گرفت . از طرف ديگر ،علي بعد از مرگ ابوبكر يكي از زنان او را به همسري گرفته بود و او فرزندي داشت بنام محمد بن ابوبكر. او نيز متهم به قتل عثمان بود . يعين علي ميبايست ناپسري خود را هم مجازات ميكرد.شرايط خيلي سخت بود.
علي پس از خلافت نميتوانست حكام عثمان را سر كار باقي بگذارد چون بسياري از آنها را خود سرزنش كرده بود از جمله معاويه را . براي خلاصه شدن داستان ، سرنوشت مابقي حكام تعيين شده از سوي علي براي مناطق مصر و كوفه و بصره و حجاز را نميگويم . اما علي، سهل ابن حنيف را براي حكومت شام فرستاد .سهل به حدود شام كه رسيد سواران معاويه راه او بستند و گفتند كه كيست ؟ او گفت كه والي شام است . به او گفتند كه اگر از سوي عثمان والي شده به مسند خود جلوس كند در غير اينصورت به نزد همان كسي برگردد كه او را حاكم كرده . سهل به نزد علي برگشت و مردم فهميدند كه معاويه سر جنگ دارد . علي نامه اي به او نوشت كه براي بيعت با بزرگان شام به مدينه بيايد . اما معاويه دو ماه بعد پاسخ نامه علي را با نامه اي داد كه در آن فقط نوشته شده بود بسم الله الرحمن الرحيم . علي از آورنده نامه درباره چنين نامه اي توضيح خواست . آورنده نامه امان خواست و گفت كه مردم شام پيراهن خونين عثمان را اويخته و زاري ميكنند و ميگويند كه طالب خونخواهي عثمان هستند و چون علي در اين زمان ،كه قدرت دارد ، خونخواهي قاتلين عثمان را نكرده پس حامي و پشتيبان آنها است .رسم اعراب اين بود كه اگر خوني بريزد فرد قاتل يا يكي از هم قبيله ايهاي او ميبايست خونش ريخته شود ، در واقع خون در برابر خون و چشم در برابر چشم ، خون هيچ كس نميبايست پايمال شود .آن هم خوني كه در ماه حرام ريخته ميشد و بسيار زشت و نابخشودني بود. در جنگها هم افراد تلاش ميكردند تا حريف خود را از قاتلين يكي از فاميلها يا هم قبيله ايها پيدا كند و با او بجنگد تا انتقام خود را بگيرد .اگر ريختن خون از روي اشتباه بوده ميبايست بجاي آن شتر و ديه به خانواده قاتل داده ميشد بجاي جبران آن خون به نا حق ريخته شده . بعدها همين قانون جاهليت را محمد به صورت قصاص و خونبها در اسلام آورد .
معاويه نيز طلب خون پسر عموي خويش ميكرد . علي به طلحه و زبير گفت كه ميخواهد به جنگ معاويه برود. آنها تاييد كردند اما در واقع اين نخستين رويارويي مسلمانان در برابر خودشان بود و تمايلي به اينكار نداشتند. بلافاصله از علي اجازه خواستند كه براي حج عمره به مكه بروند . موضوع كشتن عثمان هر روز ابعاد تازه اي به خود ميگرفت ، چرا كشته شده بود ؟ چرا خلع نشده بود ؟او كه توبه كرده بود.او اولين خليفه بود كه بدست خود مسلمانان كشته شده بود و اين بسيار وهم انگيز بود . اوضاع آنقدر درهم برهم و پيچيده شده بود كه حتي روميان وسوسه شدند تا سرزمينهاي از دست رفته خود را باز ستانند ، اما معاويه تدبير كرد براي آنها باج و خراج سرزمينها را فرستاد و در مرزهاي آنسوي شام پيمان آتش بس برقرار كرد .
طلحه و زبير در مكه مشاهده كردند كه مكيان نيز از كشتن عثمان و عدم مجازات كشندگان او ناراحت هستند و در نهايت با حمايت عايشه افرادي براي خونخواهي عثمان بسمت بصره براه افتادند چون مكه و مدينه مكانهاي مقدسي بودند.مردم در جانبداري از عايشه ترديد نداشتند چون به هر حال عايشه كسي بود كه محمد بروي سينه او جان سپرده بود و او را بسيار دوست ميداشت.
در اين فاصله علي نيز لشگري براي جنگ با معاويه آماده كرده و براه افتاده بود اما وقتي كه چنين ديد لشگر را براي جنگ با طلحه و زبير و عايشه گسيل داشت كه به جنگ شتر معروف شد .بسياري از حاكمان بيعت كرده با علي منجمله ابوموسي اشعري قبل از جنگ ، بدليل مخالفت با علي خلع شدند . چون آنها باور نميكردند كه علي لشگري مسلمان به جنگ مسلمان بفرستند تا يكديگر را بكشند. در همين جنگ علي بدست جواني قرآني داد تا آنرا ميان سپاهيان بصره بگرداند و آنها را به كتاب خدا ارجاع دهد . همان حركتي كه بعدا معاويه در جنگ صفين پيش گرفت . پس اين عمل هم عمل نكوهيده اي نبود و چيزي كه عوض دارد جاي گله ندارد.
از اين فرصت معاويه نهايت استفاده را براي هماهنگي بين شام و مصر و دست اندازيهاي خود انجام داد
جنگ جمل به سود علي پايان يافت اما ديگر آن پرده نجابت بين مسلمين فرو ريخته بود ، آنها به روي هم شمشير كشيده بودند و از هر دو طرف مردان با تقوا و صحابه پيامبر كه نور چشم محمد بودند كشته شده بودند . علي بازگشت و نامه اي ديگر به معاويه نوشت و معاويه در پاسخ به او گفت كه تو از عثمان كه يك مسلمان بود دفاع نكردي و وقتي تو در مدينه حضور داشتي قاتلين او را كشتند و اكنون هم خونش را به هدر دادي و از او بد ميگويي در حاليكه اينگونه نيست و به علي گفت كه اگر قاتلين عثمان را تسليم كند با علي نه تنها بيعت ميكند بلكه در ركاب او خدمات خود به اسلام را ادامه خواهد داد در غير اينصورت شمشير بين آنها حاكم است .اين نامه معاويه بدستور علي در مسجد خوانده شد و پس از پايان مردم فرياد زدند كه همه ما عثمان را كشتيم . فرستاده معاويه فهميد كه اگر علي تمايلي به تحويل قاتلين هم داشته باشد توانايي انجام آنرا نخواهد داشت .
معاويه حاكم مقتدري بود و نميشد خدمات او را ناديده گرفت تمام كشورگشايي ها از سمت شمال حجاز و جنوب اروپا بدست معاويه صورت گرفته بود . علي پاسخ او را با نامه ديگري داد در جايي از اين نامه علي يك استدلال كودكانه و مغلطه اي عجيب براي معاويه نوشت و آن اين بود كه اگر عثمان نيكوكار بوده كه اكنون نزد پرورگار پاداش نيكوكاريش را ده برابر دريافت ميكند اگر هم گناهكار بوده كه باز هم نزد پروردگار بخشنده است .( از همين استدلال هم براي اعدامهاي يكي در مياني سال 57 استفاده ميشد !) و تلويحا با اين جمله گفت كه از خون عثمان درگذرد چون عثمان را يا به جزاي خود رساندند و به فرستادنش به جهنم كمك كردند كه صفت نكوهيده اي است و يا بهشت فرستاده شده و باز هم كار نيكي صورت گرفته است .علي گفت كه قاتلين عثمان را نميشناسد و اگر از لجاجت خود دست برندارد همانها كه معاويه قاتلين عثمان مينامد طالب معاويه هستند و با آنها روبرو خواهد شد .
ديگر جنگ اجتناب ناپذير بود . علي فرمان حركت سپاه را در ذيحجه سال 36 هجري صادر كرد . مردم شام هم كه با علي بيعت نكرده بودند و عقيده داشتند مردم عراق و حجاز با ميل و رغبت با علي بيعت نكردنده اند بنابراين جنگ با علي كه يكي از حدود الهي را زمين گذاشته است واجب است .
دو سپاه حركت كردند سپاه معاويه زودتر به صفين رسيد و در كنار فرات قرار گرفت . سپاه علي رسيد اما نتوانست از آب استفاده كنند . علي نفر فرستاد تا معاويه اجازه استفاده از آب را بدهد اما معاويه گفت همانگونه كه شما آب بر عثمان بستيد و او را تشنه نگاه داشتيد من نيز چنان ميكنم . بستن آب بروي دشمن يك رسم قديمي اعراب بود كه شكست طرف مقابل را تضمين ميكرد . در جنگ بدر، محمد نيز آب چاههاي بدر را بر لشگريان قريش بست و پيروز شد . در جنگ كربلا نيز همينگونه شد و دشمن آب بروي نوه محمد بستند ، پس باز هم چيزي كه عوض دارد جاي گله ندارد . اين شورشها و وامصيبتها براي تشنه كشتن حسين ،در واقع ادامه رسوم جاهليت بود كه محمد نيز آنرا برنتابيده بود .
جنگ آغاز شد و علي اندكي از فرات را براي نوشيدن اب آزاد ساخت . هر روز دسته اي به مصاف هم ميرفتند و باز ميگشتند . هيچ كدام علاقه نداشتند كه يك جنگ تمام عيار راه بياندازند . چون هر دو طرف مسلمان بودند و از كشتن يكديگر اكراه داشتند . علي اميد داشت كه با همين اندك خونريزي معاويه بر سر عقل آيد و صلح برقرار شود. ماه محرم رسيد و دو طرف دست از جنگ كشيدند اما پس از محرم دوباره نبرد آغاز شد و تا نيمه هاي صفر هم ادامه يافت . تا اينكه علي خود را براي حمله بزرگ آماده كرد . هر دو سپاه دو روز با هم جنگيدند تا اينكه آثار شكست در سپاه معاويه پديد آمد مردم شام قرآنها را بروي نيزه كردند و ندا دادند كه هر دو مسلمانيم و بين ما كتاب خدا حكم كند . اگر ما كشته شويم چه كسي از مرهاي شام پاسداري كند و اگر شما كشته شويد چه كسي از مرزهاي عراق . سپاهيان علي ديدند كه سخن آنان درست است و نهايتا بايد با هم صلح كنند و به قرآن رجوع كنند . علي ابتدا مخالفت كرد اما اصرار لشگريانش و تمايل قلبي خود علي به نريختن بيشتر خون مسلمين او را راضي كرد . پيمان متاركه جنگ بين عمرو عاص و عبدالله بن قيس و واگذاري نتيجه آن و نتيجه خلافت به عهده يك شورا نوشته و امضا شد و مقرر شد كه تا چند ماه بعد در جايي بين حجاز و شام و عراق اين شورا خليفه را مشخص كنند . علي و همراهانش پريشان و مغموم به كوفه بازگشتند و عده اي حدود ده هزار نفر كه مخالف داوري و اين راي علي بودند و بيشتر از شورشيان عثمان بودند براي اعتراض به كوفه نرفتند و در جايي به اسم "حرورا" مسكن كردند .و به آنها حروريه گفتند كه بعدا خوارج نام گرفتند. بين ياران علي دو دستگي ايجاد شده بود و يكديگر را دشنام ميدادند . اوضاع بدي بود . علي كسي را نزد خوارج فرستاد تا آنها را راضي به برگشت به كوفه كند . نماينده علي گفت چه اشكالي به علي ميگيريد . انها گفتند قبول حكميت و داوري را . نماينده علي گفت كه خدا در قرآن حكميت را بين زنان و شوهرانشان قرار داده همچنين حكم دو مرد عادل بين احرام كننده و همچنين مسائل جزيي و شخصي را امر به داوري كرده است . خوارج پاسخ دندان شكن دادند و گفتند كه خدا برخي احكام را صريحا بيان كرده و تخلف از آن جايز نيست و آنچه كه خدا براي مردم واگذار كرده ميتوانند خود در آن اجتهاد كنند و در اين اوامر ، امام اجازه مخالفت ندارد همانند احكام قاتل و زنا كار و دزد . بنابراين طبق قرآن ستمكاري معاويه آشكار است و امام حق نداشت جنگ عليه ستمكاران را متوقف سازد چون دستور صريح قرآن به ادامه جنگ با ستمكاران است . علي نيز چند بار به ديدارشان شتافت و اندكي آنها را با وعده جنگ مجدد ملايم ساخت اما خبر به گوش معاويه رسيد و نامه داد كه به عهد نامه جنگ صفين تن دردهد و خلف وعده نكند . علي نيز ابو موسي اشعري را به همراه 400 نفر به محل ملاقات فرستاد. فراموش نكنيد كه ابوموسي همان كسي است كه بخاطر عدم تمايل براي كشتن مسلمانان ،توسط علي از حكومت كوفه خلع شده بود .
همين زمان خوارج كينه علي را از اين رفتار دو پهلو بدل گرفتند كه در نهايت منجر به جنگي مابين آنها شد .
گروه اعزامي به ديدار نمايندگان معاويه رفتند و سخن بسيار براي تعيين جانشين گفتند هر بار كسي انتخاب ميشد اما ديگري مخالفت ميكرد حتي همان سعد ابن ابي وقاص كه در بالا نامش برديم و محمد به او مژده بهشت داده بود انتخاب شد اما عمر و عاص او را نپذيرفت . در نهايت اين شورا تصميم گرفت كه عثمان مظلوم كشته شده و خويشاوند او يعني معاويه حق دارد خون او را مطالبه كند . علي و معاويه از خلافت خلع شوند و خود مسلمين خليفه انتخاب كنند . اما عمر و عاص در هنگام سخنراني پس از ابوموسي كه سخنان خود را ايراد كرده بود گفت كه من هم مانند ابو موسي علي را خلع ميكنم اما معاويه را نصب ميكنم . چون كار خلافت به داوري گذاشته شده بود عده كثيري حكم را قبول كرده و به شام رفتند و به معاويه تبريك گفتند اما عده ديگر به كوفه برگشتند و گفتند كه عمرو عاص نيرنگ بكار برده و علي آماده پيكار با معاويه شد و به خوارج نامه داد كه براي جنگ با معاويه به او بپيوندند ولي خوارج گفتند آن هنگام كه ما جنگ ميخواستيم تو نميخواستي اما اكنون براي خودت و رسيدن به خلافت جنگ ميكني و اين بر خلاف قرآن است چون يك امر دنيوي است بنابر اين ما جنگ نميكنيم . رفتار خوارج بر علي گران آمد و به جنگ آنان شتافت و سه هزار نفرشان را كشت . در تمامي اين جنگها كه بين مسلمين روي داد بسياري از مسلمين بنام و معتبر زمان پيامبر روبروي هم قرار ميگرفته و كشته ميشدند .پس از جنگ نهروان مردم ديگر دل خوشي نداشتند چون در جنگ نهروان كه با خوارج بود آنها همشهريان و همسايگان خود را كشتند و بسيار دل آزرده بودند .پس از جنگ علي ديگر ضعيفتر از آن بود كه سپاهي تجهيز كند و به مقابله با معاويه كه كنون عطف به پيمان حكميت خليفه شده و قدرت خود را گسترش داده بود برخيزد چون مردم بصره و كوفه هر كدام به بهانه اي از اطراف او پراكنده شدند تا غم كشتن برادران و دوستان مسلمانشان را بكاهند و هيچ كدامشان را ياراي جنگي ديگر نبود. علي گمان كرد كه آنان پس از زدودن اندوه براي جنگ با معاويه ميايند اما اشتباه ميكرد .از طرف ديگر علي بر خلاف عمر كه پول را در بيت المال نگاه ميداشت هر چه از مرزها و غنايم به بيت المال ميرسيد بين تمام مردم به تساوي تقسيم ميكرد و مردم ديدند كه همينگونه كه در خانه نشسته اند پول و ثروت ميرسد بنابراين تمايلي هم به جنگيدن و بدست آوردن غنايم نداشتند.. معاويه نيز براي يكي كردن دنياي اسلام شروع به دست اندازي به نواحي تحت امر علي كرد و در نهايت با تنشهايي كه در مصر بوجود آمد بيعت مردم مصر را هم گرفت . از اين زمان دنياي اسلام به دو بخش بزرگ تحت امر معاويه و علي درآمد . شمال آفريقا ، شام و مصر تحت نظارت معاويه و ايران و عراق و حجاز تحت نظارت علي . معاويه تصميم گرفت كه عراق را به قلمرو خود ملحق كند . ابن عباس ، پسر عمو و نور چشم علي ،والي كوفه بود . او ديد كه چه خونها در جنگ ريخته شده و علي چگونه پول بيت المال را مصرف ميكند و در نهايت مجموع رفتارهاي علي را با سياست و پيشرفت معاويه و برخورد او با مسلمين و زيركي او مقايسه كرد و مهر از دل پسر عمويش علي برداشت . علي به او مشكوك شد و از او حساب بيت المال را خواست . ابن عباس حساب نداد و از علي خواست كه خود علي صورتحساب جزيه ها و اموالي را كه گرفته به او بدهد چون او طبق رسوم دوره عمر و ابوبكر هر گاه بعنوان فردي از عالم اسلام از خليفه مطالبه بكند خليفه ميبايست گزارش ارائه كند . در نامه هاي بعدي او به علي نوشت كه حاضر است ديون بيت المال بر گردنش باشد تا خون كشته شدگان جنگ جمل و نهروان و صفين . براي آنكه داستان كوتاهتر شود از اين قسمتها كه اشتباهات و بدگماني ها و حيله هاي معاويه و كشتار بد فرماندهان علي و نامه هاي تندي كه علي به حاكمان دست نشانده خود مينوشت و باعث شد تا در نهايت علي قلمروهاي خود را از دست بدهد ميگذرم . جنگهاي پارتيزاني معاويه در سرحد حجاز و عراق شروع شده بود و مردم تحت امر علي در بيم و ترس زندگي ميكردند . ديگر ريختن خون مسلمانان براي يكديگر كريه و زشت نبود . براحتي طرفداران علي و معاويه در واقع كشندگان عثمان و خونخواهان عثمان يكديگر را ميكشتند . از سوي ديگر خويشان خوارج و باقيمانده خوارج كه از نهروان زنده مانده بودند ريختن خون خويشان و دوستان خود را ناحق دانسته و در صدد خونبها و قصاص آن بودند. آنها عامل خونريزي بين مسلمين را معاويه و علي و عمرو عاص ميدانستند كه كنون والي مصر شده است . اين بود كه تصميم به قتل اين سه ميگيرند و باقي داستان را هم كه ميدانيد . علي در اين ميان بدست ابن ملجم كشته ميشود . مردم كوفه به دنبال همان كينه اي كه از معاويه براي خونخواهي عثمان داشتند با حسن بيعت ميكنند و مردم مكه و مدينه هم با نگريستن به اوضاع مردم كوفه چنين ميكنند . حسن فرد ارام و خوشرويي بود و هميشه علي را از پرداختن به جنگ بين مسلمين بر حذر ميكرد اما علي به سخنان او گوش نميداد و در عوض حسين عاشق كارزار و جنگ و جدال بود و علي را تشويق ميكرد . حسن نخست سخني از جنگ نبرد اما به اصرار مكيان دوازده هزار سرباز روانه شام كرد ولي با نزديكان خود تمايل خود را براي نريختن خون مسلمانان نشان ميداد . اين خبرها به گوش سپاهيان او رسيد و بر سپاه او ضعف و سستي چيره شد . معاويه از اين فرصت استفاده كرد و نماينده نزد حسن فرستاد كه با او سازش كند . به او پيشنهاد 5 ميليون درهم موجود در بيت المال و دو بخش خراج بصره رو وليعهدي خود را كرد . حسن نپذيرفت و گفت برخي از آنها در دست معاويه نيستند . خراج بصره هم اكنون در دست خود حسن است و وليعهدي معاويه هم دست معاويه نيست و ميبايست مسلمين خود تصميم بگيرند كه خليفه انها كه باشد . معاويه قبول كرد و برگ سفيدي را امضا كرد و به كسي داد تا نزد حسن ببرند و حسن هر چه را خواست در آن بنويسد . حسن در آن نامه نوشت كه حسن با معاويه صلح ميكند مشروط بر اينكه معاويه طبق كتاب خدا و روش پيغمبر و خلفا پيشين عمل ميكند و حق واگذاري خلافت به كسي پس از خود را ندارد و خليفه پس از او را شوراي مردمي مشخص ميكند . همچنين معاويه حق تعقيب و دستگيري هيچ كس را ندارد . و آنرا براي معاويه فرستاد . صلح عملي شد اما اختلاف مالي كوچكي بين حسن و معاويه پيش آمد كه معاويه آنرا بر طرف كرد . آنچه مسلم است معاويه حسن را راضي نمود و حسن مانند اشخاص غني زندگي ميكرد و همانند قبل با زنان بسيار ازدواج ميكرد و طلاق ميداد . معاويه با استقبال حسن وارد كوفه شد و حسن با او بيعت كرد .باز هم عده اي از جمله حسين مخالف حسن شدند اما حسن اهميتي نداد و خانواده خود را گرد آورد و به سوي مدينه روان شد تا معاويه هرگونه كه خواست مملكت اسلامي را بگرداند . هنوز از كوفه دور نشده بود كه معاويه پيغام داد بازگردد تا با خوارج كه دوباره سر بلند كرده بودند بجنگد و حسن پيام داد اگر من طالب ريختن خون مسلمانان بودم كه با تو صلح نميكردم و به مدينه آمد . معاويه به مردم كوفه فشار آورد كه گرد شوند تا با خوارج بجنگند و مردم ديدند كه اي دل غافل در زمان علي هم نميخواستند با دوستان و برادران خود بجنگند اما حال به زور بايد براي جنگ با همانها بروند . معاويه دو والي سخت گير بر بصره و كوفه گماشت و خود به شام بازگشت تا ممالك مسلمين را اداره كند . كوفيان كه ديدند شرايط زندگي بيخيالي آنها كه در زمان علي داشتند دستخوش دگرگوني و دشواري شده ،و جيره بيت المال هم قطع شده ، دسته اي به مدينه فرستادند و به حسن گفتند كه چرا صلح كرده در حاليكه 40 هزار نفر از مردم با او هستند . حسن بدانها گفت كه مايل به ريختن خون نبوده اما وقتي مصمم بودن آنها را ديد به آنها گفت كه پيرو دستورات او باشند و همچنان در صلح به سر ببرند تا زمان حمله برسد و به دستور او به معاويه بتازند . اينجا اولين دستور و نقطه آغاز و پيدايش دسته شيعه در اسلام بود و تا پيش از آن شيعيان به پيروان هر دو گروه گفته ميشد . دسته كوفيان به كوفه بازگشتند و خبر اين نقشه پنهاني را به كوفيان دادند . كوفيان هم براي پيدا كردن ياران همراه به نشر و تبليغ حسن پرداختند و پايه هاي شيعه گري را تقويت كردند . خبر اين توافق شوم به معاويه رسيد و معاويه كه بوي خيانت به مشامش خورد دشمن حسن شد . اينجا شيعيان عقيده دارند كه حسن را يكي از زنانش به وعده معاويه مسموم كرد اما معاويه منكر شد هر چند كه با قرارداد پنهاني كه پيش آمد حتما از مرگ حسن خوشحال هم شده بود . پس از حسن معاويه به فكر افتاد كه خلافت را در خاندان خود موروثي كند چون ديگر به خاندان محمد هم نميتوان اعتماد كرد و كس ديگري را براي پيشرفت و عدم زوال دنياي اسلام به اندازه كافي زيرك و سياستمدار نميديد . براي همين هدف ،از حسين هم زياد خشنود نبود . از آنسو، مردم كه ديدند حسن از بين رفته با حسين بيعت كردند . رفتار حسين مانند علي بود او مانند حسن ثروت و خوشي را دوست نداشت و بدنبال هيچ كدام نرفته بود . اما حسين در زمان صلح حسن با معاويه بيعت كرده بود نميتوانست آنرا بشكند . لذا صبر نمود تا ببيند چه پيش ميايد . معاويه پس از مرگ حسن ، ديگر به شيعيان ترحم نميكرد و هر كس كه تبليغ خاندان محمد را ميكرد را سخت تنبيه ميكرد. او برخي از مردم كوفه ( كه احتمالا از كشندگان عثمان بودند ) را كشت و براي خلافت يزيد از سايرين بيعت گرفت . حسين و حتي عايشه با اينكه از كشتن مردم و بيعت زوري ،ناراحت شدند اما ترسيدند كه قيام كنند و بلواي جنگ جمل راه بيافتد . در اين هنگام معاويه كاملا بر اوضاع ممالك مسلمين واقف و به اصطلاح امروزي ها سوار كار شده بود و مقتدر و محكم شده بود . اين بود كه اينان سكوت كردند اما در پشت پرده حسين به پيروانش پيغام ميداد كه معاويه را همه جا سرزنش و مذمت كنند كه بر خلاف پيمان صلح اقدام كرده . در سال 45 هجري زياد والي بصره شد . زياد همان كسي بود كه علي در ابتداي خلافتش او را به سمت منشي حاكم كوفه و سپس حاكم كوفه كرد . او در زمان علي به درستكاري و تقوي مشهور بود و رياضي را خوب ميدانست . پس از مرگ علي او به فارس رفت و بخاطر رفتارش تنها جايي از ايران بود كه مردم او را دوست داشتند او با معاويه دشمن بود . به هر حال رابطه بين زياد و معاويه با وساطت گرم شد و معاويه چند شاهد آورد كه ابوسفيان سالها قبل گفته است كه پدر زياد است و با سميه ، مادر زياد كه كنيز بوده ، همبستر شده و زياد برادر او يعني برادر معاويه است زياد از اينكه ميديد يكشبه برادر خليفه شده در پوست خود نميگنجيد و هر چه در توان داشت را از ان روز براي معاويه گذاشت . رسم همخوابگي با كنيزان چيز بد و ننگيني نبوده ، و در قران هم اين امر مجاز و حلال است براي همين ننگي شمرده نميشد. معاويه تا آن زمان توانسته بود كه از مردم بيعت بگيرد تنها 4 نفر از قدرتمندان را تنوانسته بود راضي كند . حسين بن علي – عبدالرحمن بن ابوبكر – عبدالله بن عمر – و عبدالله بن زبير . معاويه براي حج به مكه رفت و با آنان گفتگو كرد اما فايده نداشت . در اين زمان زياد مرد و معاويه پسرش عبيداله بن زياد را جانشين او كرد . عبيد الله در كوفه همچنان با خوارج در جنگ بود . او روزي دختري ايراني را دست و پاي بريد . ابو بلال كه مردي از خوارج بود و دست از دنيا شسته و گوشه عزلت اختيار كرده بود و كاري با هيچ جرياني نداشت از اين ظلم زياد به خروش آمد و خوارج در اطرافش گرد آمدند و از كوفه خروج كردند . ابو بلال مردي با تقوي و بينهايت درستكار بود كه دوست و دشمن در آزاد مردي او شك نداشتند تا جاييكه زندانبان به او اجازه رفتن شبانگاه به منزل را ميداد و او سپيده دم بازميگشت. زياد در پي او دو سپاه ميفرستد كه اولي شكست ميخورد اما دومي با نيرنگ بر او پيروز ميشودو آنها را ميكشند اينجا بود كه مردم اندوهگين از مردن فردي باتقوي و مهربان با هم يكداستان ميشوند كه بر ضد زياد قيام كنند. در اين اثنا معاويه هم ميميرد و يزيد بر تخت مينشيند .
ننگين ترين كاري كه معاويه كرد ، بدعت گذاشت همين موروثي بودن ولايت مسلمين و عدم دخالت مسلمين در تعيين رهبر و پيشواي خود است كه جامعه را به انحطاط و زوال ميكشاند و پس از 1400 سال هنوز هم در برخي كشورهاي اسلامي چنين امر سخيفي را مشاهده ميكنيم . همين جنگ جدلها پس از اين همه سال بر سر تصاحب سروري مسلمين پس از 1400 سال همچنان قرباني ميگيرد و خون ميخواهد .
به هر حال وقتي يزيد خليفه شد تنها افراد باقيمانده از آن 4 تن حسين بن علي و زبير بودند . مردم كوفه اندكي پس از مردن ابو بلال، گروه گروه به حسين نامه نوشتند و پيمان بين خودشان و حسن را ياد آوري كردند و گفتند كه حاضر هستند ولايت حسين را بپذيرند و همانگونه كه حسن وعده داده بود بر عليه معاويه بشورند .خاطرتان هست كه يك پيمان پنهاني بين كوفيان و حسن گذاشته شده بود . حسين هم پسر عمه خود ابو مسلم را به كوفه ميفرستد تا تحقيق كند .ابو مسلم به حسين نامه مينويسد كه به كوفه برود و تعجيل كند چون از هشت هزار نفر بيعت گرفته است . نعمان حاكم كوفه بر شيعيان سخت نميگرفت اما اوضاع درهم و برهم و مشكوك را براي يزيد نوشت . يزيد هم كوفه را به بصره الحاق كرد و به زياد دستور داد والي كوفه هم بشود و غائله را بخواباند . از زمان معاويه خاندان بني اميه خبر از قرارهاي پنهاني حسن و كوفيان داشتند بنابراين كاملا مراقب حركات خاندان بني هاشم بودند . وقتي يزيد فهميد كه اكنون زمان انجام همان پيمان بين بني هاشم و كوفيان است دستور داد كه با شديدترين وجهي با افراد خاطي برخورد شود . حسين بر خلاف نظر نزديكانش به سوي كوفه حركت كرده بود و عده اي نيز براي يافتن سودي با او حركت كردند. هشت هزار نفر از مردم به همراه ابو مسلم قيام كردند اما از ترس مجازات خليفه يكي يكي غيب شدند و وقتي به مسجد رسيدند جز عده اندكي باقي نماندند و آن عده هم گريختند و ابو مسلم تنها را جلوي مسجد حيران باقي گذاشتند . ابو مسلم دستگير و اعدام شد و غائله خوابيد . حسين نزديك شده بود. ابن زياد كمينهايي بر سر راه او قرار داد و بالاخره سواران حر بن يزيد قافله حسين را يافتند . حسين از كشته شدن ابو مسلم با خبر شد و فهميد كه ديگر نه راه پس دارد نه راه پيش . قيام بر عليه حكومت مركزي و خليفه نابخشودني بود .كساني كه به اميد گرفتن سود با او همراه شده بودند تا بوي جنگ به مشامشان خورد قافله حسين را ترك كردند. سپاه حر به حسين اجازه حركت نداد تا دستور برسد . ابن زياد ، عمر ابن سعد ابي وقاص را با 4 هزار سپاهي به سوي حسين فرستاد . عمر از حسين پرسيد كه براي چه آمده و حسين نامه هاي كوفيان را نشان عمر داد و گفت كه آنان مرا دعوت كرده و به من وعده ياري دادند . حسين پيشنهاد كرد كه يا اجازه دهند كه به حجاز برگردد يا به شام نزد يزيد بروند و مشكلشان را حل كنند و يا به حسين اجازه دهند كه به مرزهاي اسلامي برود و در آنجا مقرري بگيرد و مانند ساير مسلمين جهاد كند. عمر قبول كرد و شروط حسين را براي ابن زياد نوشت . ابن زياد به عمر پاسخ داد كه چون حسين بر عليه خليفه خروج كرده و پيمان صلح را شكسته بايد بدون قيد و شرط تسليم شود و نامه را به شمر داد و به او گفت اگر عمر اطاعت كرد كه هيچ وگرنه گردنش را بزن و فرمانده سپاه شو . در واقع اينجا نميتوان گفت كه كدام بر حق است كدام ناحق هر دو سوي ماجرا مفاد پيمان صلح را نقص كرده بودند .
عمر نامه ابن زياد را خواند و به حسين گفت كه تسليم شود اما حسين تسليم نشد و جنگ در گرفت . تاكيتيك اشتباه حسين در فرستادن تك تك افرادش به جنگ سبب شد كه تا ظهر همه عمو زاده ها و خويشان و ياران حسين كشته شوند . پيشتر ابو بلال توانسته بود با چهل نفر سپاه دو هزار نفري ابن زياد را شكست فاحشي دهد .اما به هر روي سپاهي به رياست يك نفر از قريش و فرزند يكي از مهاجرين و نخستين پرتاب كننده تير به سوي دشمن ، كسي كه محمد به او وعده بهشت را ميدهد يعني عمر ابن سعد ابي وقاص حسين را به قتل ميرسانند . سرهاي آنها را از تن جدا ميكنند . رسم جدا كردن سر از تن از قديم از رسوم اعراب بود . علي نيز در جنگ سر عمرو با نيرنگ بريد . آن زمان وقتي جنگجويي سر كسي را ميبريد علاوه بر افزايش يافتن قدرت معنوي بين ساير جنگجويان و همشهريان با در دست داشتن سر مقتول ،تمام اموال شخص مقتول به وي ميرسيد و در جنگ حسين هم چيزي از اين قاعده بيرون نبود . تمام مردان بجز زين العابدين كه نحيف و بيمار بود كشته شدند و باقيمانده همانند اسراي جنگي غارت شدند و تمام زيور آلات آنها ستانده شد و به شام و نزد يزيد برده شدند . يزيد از خانواده حسين استقبال كرد و دستور داد كه استراحت كنند و سپس آنها را با عزت و احترام روانه مدينه كرد و تمام زيورآلات آنها را جبران خسارت كرد. به هر حال شورشي كه منجر به قتل عثمان شد طي سي سال خونهاي زيادي را طلبيد . و ريختن اين خونها خود خواهندگان بعدي را پديد مياورد . بني اميه از بني هاشم و خوارج خونخواهي ميكردند و بني هاشم از آنها و قريش نيز در اين ميان حتي بدنبال خون كشته شدگان جنگ بدر هم بود . پنجاه سال از مرگ محمد نگذشته بود كه دنياي اسلام به چنين سرانجامي رسيد و پس از آن هم انقدر خون ريخته شده كه اثرات آن هنوز هم در دنياي شيعه و سني محسوس و اشكار است
بدرود
--

Mim.K.Siyah
اجتماعی، فرهنگی، علمی و هنری از شخصی به شخصی دیگر و از نسلی به
نسل دیگر، راه اندازی شده است.
baraye didane in email be surate farsi mitavanid az yeki
az do rahe zir estefade konin:
1-Right clik>Encoding>More>Unicode (UTF-8)
2-Right clik>Encoding>More>Arabic (windows)
اگر این مطلب از طرف دوستان برای شما بازفرست شده است
می توانید در صورت تمایل در این یاهوگروه به نشانی اینترنتی
http://groups.yahoo.com/group/AndisheyeNik
وآدرس ایمیل andisheyenik@yahoogroups.com
،عضو شوید تا همه مطالب فرهنگی و اندیشه ای گروه را دریافت نمایید
لطفا در نظر داشته باشید که مطالب ارسالی از طرف صاحبان اندیشه با نگرشها
و سلیقه های گوناگون را به معنای خط مشی این یاهوگروه قلمداد نکنیم.
شاگردی دقیق، آموزگاری شریف و پرستاری مهربان برای (اندیشه) هم باشیم و بمانیم
مدیریت اندیشه نیک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر