Agar Tasavir Ra Nemibinid Rooye Gozineye "Show images" ya "Display images below" click konid. Agar Nemitavanid Matnha Ra Bekhanid Marahele Zir Ra Donbal Konid : Right click (click rast) >> Encoding >> Unicode (UTF-8) |
به نام خدایی که همین نزدیکی ست
كسي كه نمي تواند حرف بزند، نمي تواند ساكت بنشيند (مثل لاتینی) |

|
لـــــیــنــک هــای جـــذاب امـــروز: |
|
عکس های جدید فقیه سلطانی ! ... (برای مشاهده ی عکس های بیشتر کلیک کنید!)

فقیه سلطانی از بازیگران تلویزیون ایران است. وی متولد 1353 در تهران است و كارشناسی ادبيات نمايشي دارد. یکی از فیلمهای او به نام کابوس به همراه بازیگرهای به نامی مانند شهاب حسینی، محمود صادقی و بوده است. فقيهه سلطاني در بيست و يكمين جشنواره فيلم فجر با 3 فيلم پركارترين بازيگر بود و بازي اش در صورتي اوج هنرنمايي او بود.

برای مشاهده ی عکس های جدید از فقیه سلطانی کـــــــلــیـــک کــــــنـیــد! |

|

|
|
من کی هستم؟ !!!! ... (ارسال توسط دوست خوبمون حمید) من« دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود.
من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم
من «والده مکرمه» هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خودشیرینی 20 آگهی تسلیت در 20 روزنامه معتبر چاپ می کنند
من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند
من «زوجه» هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه فقط بیست و پنج هزار تومان ، بدهد
من «سرپرست خانوار» هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من «خوشگله» هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهودهمی گذرانند.
من «مجید» هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.
من «ضعیفه» هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من «بی بی» هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند.
من «مامی» هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند.
من «مادر» هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.
من «زنیکه» هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود.
من «مامانی» هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.
من «ننه» هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم... به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.
من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا می کند.
من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند.
من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی،عزیزم،عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و.....» هستم.
من در فریادهای شبانه شوهرم، وق دیر به خانه می آید، چند تار موی زنانه روی یقه کتش است و دهانش بوی سگ مرده می دهد، «سلیطه» هستم.
من در محاوره ی دیرپای این کهن بوم ؛ «دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار،ابلیس،شجره مثمره، اثیری، لکاته و....» هستم.
دامادم به من «وروره جادو» می گوید.
حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفی صدا می زند.
من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.
مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی می کند.
واقعا من کیستم؟
|
تفاوت عشق و ازدواج !!!! ... (ارسال توسط دوست خوبمون حمید) یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده.
من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت، همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش، به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه میمونه، یک اطمینان برات درست میکنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه میتونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو میکنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری میکنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه! این تفاوت عشق و ازدواجه!
|
مــجـــلــه موفقیت از فان ایران: |
|
شیوه های زندگی : مد و لباس | آرایش و پیرایش | خانه داری و آشپزی | دکوراسیون | روابط اجتماعی | راه های موفقیت سرگرمی ، سرگرمی : فقط برای خنده | فال و طالع بینی | معما و چیستان | اس ام اس | دانستنیها | داستان های جالب بهداشت و سلامت : پوست ، مو ، زیبائی | توصیه های پزشکی | دانستنیها | سلامت جنسی | سلامت روان |
     
|
|
دوستان فیگو بهتر از دوستان کاسیاس! در دیداری خیریه !!! ... (برای مشاهده ی عکس های بیشتر کلیک کنید!)

تیم دوستان فیگو موفق شد تا با نتیجه 4-5 مقابل دوستان ایکر کاسیاس به برتری برسد. در این دیدار تعدادی از بازیکنانی که از دنیای فوتبال خداحافظی کرده اند در کنار بازیکنانی که هنوز در زمین چمن به فعالیت مشغولند به میدان رفتند. گلهای تیم «دوستان فیگو» را امیلیو بوتراگنیو، استبان گرانرو (دو گل)، پائولو فوتره و لوئیس فیگو به ثمر رساندند و اسوالدو (بازیکنان اسپانیول)، گوتی(2 گل) برای تیم «دوستان کاسیاس» گلزنی کردند.

برای مشاهده ی عکس های دیدار خیریه تیم های دوستان فیگو و دوستان کاسیاس کـــــــلــیـــک کــــــنـیــد! |

| 
| 
|
طرح هم زوج هم فرد !!! ... (عنوان، کاریکاتور و منبع از خبرآنلاین)
استانداری تهران می گوید از شهروندان نظرسنجی کرده و نتایج نشان می دهد مردم هم موافق ادامه طرح زوج و فرد هستند، ولی هنوز تصمیمی در این مورد گرفته نشده است!
 طرح از حسین صافی |
شعر - ای عشق !!!! ... (ارسال توسط دوست خوبمون می زا) دل روشـــــنی دارم ای عشـــق مرا می شناسی تو ای عشق من از آشنایان احساس آبم و همسایه ام مهربانی است و توفان یک گل مرا زیر و رو کرد پرم از عبور پرستو صدای صنوبر سلام سپیدار مرا می شناسی تو ای عشق که در من گره خورده احساس رویش گره خورده ام من به پرهای پرواز گره خورده ام من به معنای فردا دل تشنه ای دارم ای عشق مرا خنده کن بر لبانی که شب را نگفتند مرا آشنا کن به گلهای شوقی که این سو شکستند و آنسو شکفتند دل نورسی دارم ای عشق مرا پل بزن تا نسیم نوازش مرا پل بزن تا تکاپوی خورشید دل عاشقی دارم ای عشق صدایم کن از صبر سجاده ی شب صدایم کن از سمت بیداری کوه تورا میشناسم من ای عشق شبی عظر گام تو در کوچه پیچید من از شعر، پیراهنی بر تنم بود به دستم چراغ دلم را گرفتم ودر کوچه عطر عبور تو پر بود و در کوچه باران چه یکریز و سرشار گرفتم به سر چتر باران کسی در نگاهم نفس زد و سرتاسر شب پر از جستجوی تو بودم و سرتاسر روز پر از جسجوی تو هستم صدایم کن ای عشق صدایم کن از پشت این جستجوی همیشه
|
حــکــیــم عـــمـــر خـــیـــام !!! ... ( رباعی 53 از رباعیات حکیم عمرخیام)

چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ / پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ می نوش که بعد از من و تو ماه بسی / از سَلخ به غٌرّه آید از غره به سلخ |

|
بگذاريد اين ايميل به حيات خود ادامه دهد و براي دوستان خود Forward كنيد ... لطفا این داستانهای کوتاه را برای دوستان خود ارسال نمایید، کسانی که برایتان ارزشمند هستند، اما اگر این کار را انجام ندادید، نگران نباشید، هیچ حادثه ناخوشایندی برای شما رخ نخواهد داد، شما تنها این فرصت را که به دنیای شخص دیگری با این مطلب روشنایی بیشتری ببخشید، از دست خواهید داد، کسی چه می داند، شاید یکی از دوستان شما هم اکنون بیشترین نیاز را به خواندن این مطلب داشته باشد. خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت |

|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر