428The_Godfather_II_2The%20Godfather273TheGodfather2020305The_Godfather_II_1

Go English

جمعه، مهر ۰۲، ۱۳۸۹

[Persian Green Movement] حاکمان فعلی دنباله همان جریانی است که باکری را از سپاه اخراج کرد

تاریخ انتشار: ۰۱ مهر ۱۳۸۹, ساعت ۷:۰۹

آسیه باکری: حاکمان فعلی دنباله همان جریانی است که باکری را از سپاه اخراج کرد

ایران فروهر

جرس: آسیه همان دختری است که در یازده ماهگی پدرش به جبهه ها رفت و دیگر باز نگشت. از همان زمان بود که فقط خاطرات پدر را از زبان مادر شنید. حالا او بعد از بیست و چند سال دختر شهید باکری لقب گرفته . همان دخترکی که به یاد نمی اورد که پدرش او را روی پا می خوابانیده و داستان پدر را از زبان مادر و عمه هایش شنیده است. آسیه امروز بر این باور است که اگر پدرش زنده بود مانند نیروهای اصیل و اصلی انقلاب هم اکنون در بازداشت بود. او می گوید:"مادرم بارها به ما گفته است که پدرتان اگر بود نمی ایستاد تا دختری در روز روشن در خیابان تیر بخورد."می دانم  اگر پدرم بود دربرابر ظلم ایستادگی می کرد. در این یک ساله خیلی ها به ما بهتان زدند، دروغ بستند اما ما چیزی از نظام از اول نخواستیم.طلب ما رو 27 سال پیش نظام داد روزی که پدرم شهید شد 62/12/6.  

 

با توجه به سی امین سالگرد جنگ عراق علیه ایران، جرس با دختر شهید باکری گفت و گویی داشته  که در ادامه می آید:

 

به عنوان فرزند شهید، تعریف شما از جنگ چیست؟

 

من از جنگ یک تصویر سیاه در ذهن دارم. هر چند که به جنگ ایران و عراق قداست داده اند. من بیشتر با اتفاقات بعد از جنگ و عواقبش آشنایی دارم.فرزندانی که بی پدر شدند.افرادی که سالم به جبهه ها رفتند و جانباز برگشتند.البته  این بعد احساسی قضیه است و آنها باید می رفتند و چاره ای جز این نداشتند.

 

خاطراتی از زمان قبل از شهید شدن ازشهید باکری (پدرت)داری؟

 

من یازده ماهه بودم که پدرم شهید شد .هیچ چیز یادم نیست. از عمویم هم که یک سال بعد از پدرم شهید شد، خاطره چندانی به یاد ندارم .تصویر من بیشتر خاطراتی است که مادرم برایم تعریف کرده است. مادرم بیشتر درباره بابا حرف می زند.من فکر می کنم،  پدرم یک انسان واقعی بود. راستگویی و احترام گذاشتن به دیگران و محبت به هم نوع از جمله شاخصه های اصلی او بود. پدرم از مرگ و شهادت حرف نمی زد. انگار سالهای سال در آینده و در بزرگ کردن ما با مادرم سهیم است.او خیلی به عقاید دیگران احترام می گذاشت. با اینکه نامادریش از لحاظ اعتقادی با عمه ها و عموهام متفاوت بود، پدرم پس از بازگشت از جبهه به اولین کسی که سر می زد ایشان بود.مادرم تعریف می کند، پدرم وقتی از جبهه برمی گشت من را می خواباند و برایم لالایی می خواند.چون من در بچگی خیلی لاغر بودم، پدرم با دقت پتو را چند لایه می کرد تا نرم باشد و زیر سر من می گذاشت.مادرم می گوید من یک بار به پدرتان گفتم  بچه متوجه نیست، بزار همین طوری.اما او گفت:" پای من استخوانیه ممکن است بچه را اذیت کند. "

 

من همیشه فکر می کنم که انسان بزرگی را از دست دادم به همین دلیل دراین یک سال و چند ماه اخیر بیشتر از گذشته دلم می گیرد .احساس می کنم که پدرم رفت و شهید شد که کسانی بیایند سر کار که درست وظیفه شان را انجام  بدهند نه اینکه افرادی دروغگو و خدا نشناس برسرکار بیایند.

 

فرزند شهید بودن یعنی چه؟ امتیازی نسبت به بقیه افراد دارد؟

 

وقتی ما قم بودیم با شهید همت اینها که همه خاطرات تلخ بود. تنها استفاده من از فرزند شهید بودن همین استفاده از سهمیه شهدا برای رفتن در دانشگاه بود که خیلی از دوستان و مردم در این زمینه به من خرده می گیرند.اسم شهید باکری خیلی بزرگ است و دختر باکری بودن سخت.بعد روحی و روانی  یک بخش قضیه است چون همه از تو انتظار دارند اما کسی  تو را مستقل از نام شهید باکری و یک شخصیت جداگانه نمی پذیرند.همه جا سایه این اسم بزرگ هست.

 

 در این یک ساله در خیلی جاها خواندم و شنیدم که پشت خانواده ما حرفهایی می زنند.اما ما علیه نظام نیستیم. ما می گوییم آنچه که انقلاب باید باشد، امروز نیست.ظلم قرار نبود باشد که هست.نه مطالبه ای داریم .نه دنبال چیزی هستیم.نه از اسم پدرم قصد سوء استفاده کردن داریم.اگر حرفی می زنیم به دلیل اینست که چهار نفری که ناآگاهند و به خانواده شهدا اطمینان دارند را آگاه کنیم.

 

ما مردم را تنها نگذاشتیم. مادرمن بیست و هفت سال از نظام دفاع کرد.در کوچه و خیابان هر کس نقد کرد، از آرمان های نظام دفاع کرد اما حوادث پس از انتخابات ناراحت کننده بود.این نظام آبروی خود را از خون شهدا بدست آورده است نباید به واسطه  اسم شهدا خون بریزد.با بچه های شهدای دیگر که صحبت می کنیم بیشتر آنها با ما هم عقیده اند.پدرمن هم به مانند خیلی از جوانهای آن زمان شهید شد و فرقی با بقیه نمی کند.

 

در چند ساله اخیر چه تغییراتی در جایگاه شهید و فرزند شهید بودن  به وجود آمده است؟

 

پشت سر ما خیلی می گویند بچه نوح مگر نبود با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد.اما تا دو سال قبل این طوری نبود.مادرم کتاب روایت فتح که پرفروش ترین کتاب شده بود را نوشت. بعد از آن کتاب بود که همگان شهید همت و باکری را شناختند.آن کتاب نوشتار و خاطرات و روایت همسرانشان بود.حالا یک عده بر این باورند که ما منحرف شدیم،  واقعا این باور جای سوال دارد.اما از طرفی این روزها ما به مردم نزدیک تر می شویم.به قول مهدی همت یک روزگاری بود  که  مردم فکر می کردند لوله نفت از خانه ما می گذرد اما الان که روابطمان با مردم بیشتر شده بدین صورت فکر نمی کنند.

 

آن تعریفی  که در ذهن ها از خانواده شهدا بود تغییر کرده.البته پشت سر خانواده ما زیاد حرف می زنند.عده ای می گویند که شما  دنبال منافعتان هستید.چندی پیش فردی در فیس بوک کامنت گذاشته بود که شما منحرف شدید و او می خواست من را به راه راست هدایت کند. اما واقعا این طورنیست. وقتی ما از آقای محصولی به عنوان یک انسان معلوم الحال نام می بریم .منظورمان طیف و جریان فکری محصولی است.

 

بیست و هشت سال پیش پدرم را همین طیف فکری از سپاه تسویه کردند.این قضیه کوچکی است که تعمیم داده می شود.الان آن افرادی که توانایی کار کردن را دارند از کار کنار گذاشته می شوند.این دنباله همان خط فکری است.

 

بعضی از افراد فکر می کنند که این نوع حرف زدن برای ما نفع شخصی به همراه دارد.بعضی ها هم می گویند که شما نمی دانید گمراه شدید.حالا من از این افراد که می گویند من منحرف شدم می گویم .پدر من نرفت که در خیابان با اسلحه برای حفظ قدرت آدم بکشد و جواب یک سوال این نیست که یک نفر را با گلوله بکشند.یک زن را دو ماه و نیم سرگردان  به این طرف و آن طرف بکشانند و نگویند که شوهر تو کشته شده است.اگر ظلم می خواست در حق مردم صورت گیرد چرا انقلاب شد؟ اگر ما می خواستیم رژیم گذشته بدین تندی هم نبود.بعضی ها می گویند که ما منحرف شدیم و بچه نوحیم و نمی فهمیم چه می کنیم اما ما خوشحالیم که پشت مردم ایستادم.

 

به نظر شما اگر الان شهدا بودند چه می کردند؟

 

من مامانم بارها گفته، اگر پدرتون بود هیچ وقت نمی ایستاد که در خیابان به یک دختر تیر بزنند .اولین باتومی که  بر سر مردم در خیابان  بلند کردند و من دیدم، هیچ وقت یادم نمی رود. باورم هنوز نمی شود که در مملکتی که پدرم خونش را داد و شهید شد چنین اتفاقی می افتد.

 

مطمئنم که اگر پدرم بود  اجازه نمی داد که  دروغ گفته شود و یک دروغگو  دروغ تحویل مردم بدهد. هر جا ظلم می شد او ایستادگی می کرد.همان زمان جنگ هم یکی از عمه هایم به پدرم گفت که حمید دو تا بچه داری، تو که می دانی پشت جنگ و جبهه چه خبره ؟ چرا می روی نرو؟

 

پدرم دستانش را بر دهان خواهر گذاشت و گفت:" می روم تا بلایی که سر دختران در سوسنگرد آمد بر سر شما نیاید. سر این مملکت نیاید."اما الان دارند ظلم را توجیه می کنند . اگر پدر و عموهای من زنده بودند حتما الان در زندان بودند.همان طور که آن روز به آنها انگ زدند که امتی هستید و آنها را از سپاه اخراج کردند.مطمئنم او اگر بود حتما الان یکی از بازداشت شدگان بود.

 

و حرف آخر؟

 

ما از هیچ کسی طلبی نداریم.ما طلب خودمان را بیست و هفت سال پیش گرفتیم.6 اسفند 62 . اما مسئولان بدانند که شهدا این خون ها را ندادند که پشتشان به آنها گرم باشد و هر کاری دلشان می خواهد انجام دهند.فقط می گوییم از شهدا مایه نگذارید و خرج نکنید.اسم پدر و عموهای من را نیاورید و ظلم کنید.ما هیچ خواست دیگری نداریم.یک سال است که کار خانواده ما اشک ریختن شده.شهدا برای مردم و مملکت رفتند.اما الان یک آدم دروغگو تمام فرهنگ و اسطورهای ملی و شان ایرانی بودن ما را زیر سوال می برد . خانواده شهدا پشت سر چنین فردی نمی ایستند .آنها همان کاری که اگر شهدا زنده بودند انجام می دادند را می کنند.

 

--
شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده اید که در گروه Google Groups "Persian Green Movement" مشترک شده اید.
جهت پست کردن مطلب به این گروه، ایمیلی به newourvotes@googlegroups.com ارسال کنید.
جهت لغو اشتراک از این گروه، ایمیلی به newourvotes+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینه های دیگر، از این گروه در http://groups.google.com/group/newourvotes?hl=fa دیدن کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All Rights Reserved