ثبت این جمله با خط فینگلیش که: salam. hale shoma khob ast آنان که خواندن الفبای لاتین را می دانند، مشکلی در تلفظ این کلمات ندارند، اما برای دریافت معنا و منظور از آن باید فارس زبانی در اطراف خود بیابند.
می خواهم تصور کنم که زبان شناسان و کتیبه خوانان زمان ما، بالاخره الفبای خط میخی داریوشی را به صورت کامل و چون نمونه بالا خوانده اند، آیا کسی می تواند پاسخ دهد معنای این کلمات، مثلا پرابرتم، یا پتی پدم و پرووم چیی را از کدام کتاب لغت برداشته و یا از کدام یک از آن ۱۶ کودک ممتاز شراب ترش دوست و در حال آموزش زبان داریوشی پرسیده اند؟ ایران شناسی بدون دروغ، 282، نتیجه 90 ناصر پورپيرار اگر چنین است که داریوش، در حین عملیات حجاری و بنایی در بیستون، خط میخی شخصی سفارش داده و بی درنگ آماده و نصب شده، پس مطالب کوه سانی را که به مدد خداوند، در دو سه یادداشت آتی عرضه خواهم کرد و یکی از عمده ترین فرازهای تعیین کننده در مبحث ایران شناسی بی دروغ است، که با ادله لازم، احتمال نوساز بودن خط فارسی داریوشی را دنبال می کند، پس چنین گمانه ی همراه با دلایل روشن نمی تواند با این شعار رو به رو شود که زبان و خط، بنا بر سفارش این و آن و یا حوادث سنگین روزگار، ساخته و یا از گردونه خارج نمی شود.
همین روال بر نوع نوشتن و خط ملت ها نیز مسلط است. چنان که پایه فرهنگ نیمی از جهان بر برداشت های مختلفی از خط عتیق یونان متکی است. از این طریق فضای پرسشی نابی تولید می شود که: پس آن حادثه قدرتمند چه بود که آخرین تظاهرات گفتاری و نوشتاری آن چه زبان فارسی باستان نامیده اند را در عهد خشایارشا به پایان رساند، و اگر حوادث تاریخ نمی تواند موجب خروج از فرهنگ گویشی و نگارشی در اقلیمی شود، پس بر سر کاربران زبان و خط کتیبه ها چه آمد که از زمانی معین، دنباله فرهنگی آن ها را بریده می بینیم و علی رغم تذکر و تحکم بالا، در فاصله نسبتا کوتاهی زبان و خط پارسی باستان مفقود می شود و در جای آن، به زمان معروف به اشکانی، شاهد گسترش خط و زبان یونان در مهاجر نشین های متعددیم؟! چنین نمایه های به جای مانده واضحی، جزمیت برداشت هایی از سنخ فوق را تغییر می دهد و از جلا می اندازد. بزرگ ترین اشتباه محققین خط فارسی باستان از همین سرچشمه می جوشد که یک متن مجزا و مربوط به فقره معینی از بیان را، که در کتیبه های هخامنشی دپو شده و حیطه و حیاتی خلق الساعه و موقت دارد، بر طبق داستان هایی ناممکن و متکی به حدس و گمان، نشان شروع تحرک جریان فرهنگی معین و دنباله دار فارسیان، از ۲۵۰۰ سال پیش می دانند، بی این که معلوم کرده باشند به کدام علت مصرف کنندگان خط میخی داریوشی، از کاربرد تاریخی آن منصرف شده و به آن پشت کرده اند؟!
کخ با ارائه متن بالا، گردابه ای از پرسش ها را در اطراف خود به حرکت درمی آورد. نخست این که اگر او ناظر مسئول و مدیر نقر کتیبه بیستون نبوده، از کجا مراحل مختلف و زمان بندی حک آن نقوش و خطوط سرگردان را تشریح می کند و در باب آن ها شهادت می دهد؟ و زمانی بر حیرت پرسنده افزوده می شود که کخ ادعای خواندن مطالب و متن کادر فراز سر داریوش به خط عیلامی را دارد، که تا این زمان هنوز شکل حروف آن نیز رمز گشایی نشده است.
رسامی بالا هم، نمایش دومین مرحله پیشرفت کار در کتیبه سازی و کنده کاری های بیستون، بنا به تشخیص کخ است. در این جا نهمین اسیر، که در مرحله اول در انتهای صف ایستاده بود را، به ملاحظات و نیازهای داستان سرایی های بعدی خود حذف کرده و با هاشور زدن هایی از راست به چپ، مکان و مقدار متون به خط عیلامی اعلام می شود.
این تصمیم های داریوش که معلوم نیست چه گونه به درون تصورات خانم کخ نیز رخنه کرده است، گرچه کم ترین مایه استحکام و استدلال ندارد، اما لااقل و سرانجام با دنبال کردن چند داستان برای خط و زبان های به کار رفته در بیستون، به گونه ای برای از هم پاشیدگی و بی نظمی و درهم ریختگی و دست بردگی در مجموعه بیستون علل کودکانه تراشیده اند. در رسامی بالا مکان و میزان حکاکی های مختصر به خط و زبان بابلی، با هاشور از چپ به راست، تعیین شده است.
اگر این لاف و گزاف ها، که خانم کخ از زبان و خیال داریوش می گذراند را به هر مقدار جدی بگیریم، پس در پایان مرحله ی شکست سکونخا، با دنبال کردن تصورات کخ، کتیبه های بیستون باید که صورت بالا را به خود گرفته باشد: هفت ستون بلند و کامل به خط میخی ایلامی، که هنوز حتی یک حرف آن هم شناسایی نشده و یک و نیم ستون به خط بابلی که کسی نخوه ی رمز گشایی آن را توضیح نمی دهد. این رسامی به زبان بلند اعلام می کند که آماده کنندگان فضای نوشتاری در بیستون، با دقت تمام به ترین مکان کتیبه نویسی، یعنی امتداد عمودی حجاری نگاره ها را عامدانه خالی گذارده اند.
این هم محل نقر کتیبه به زبان و خط داریوشی، که محل و میزان آن، بدون برخورد با تنگنای فضا، به صورت خطوط پیچازی ترسیم شده است. حصه قابل برداشت برای محقق و نتیجه گیری عقلانی از مجموع این گمانه ها، اعلام این نظر است که خطوط و متون مندرج در نمایشگاه بیستون، مطلقا با یکدیگر بی ارتباط اند و اگر متن ایلامی را در هفت ستون بلند، متن بابلی را در یک و نیم ستون و متن اصطلاحا فارسی آن را در چهار و نیم ستون عرضه می کنند، پس شاید هر یک از این خطوط به ماجرای دیگری پرداخته است. چنان که در امتداد این بررسی با دلایل قدرتمند اثبات می شود که موجودیت متن فارسی بیستون آغشته به ابهام های حل نشده بسیاری است. بدین ترتیب و از پس استقرار خطوط در کادر معین اطراف نقش برجسته مرکزی بیستون، دستگاه علت تراشی های یهود را، به قصه های دیگری متوسل می بینیم که مخصوص بازخوانی کتیبه ها است و از اختراع شخصی با نام گروتفند آغاز می شود که گویا با شگردی مخصوص، به کشف رمز واژه شاه در کتیبه ای مغلوط موفق شده است.
بدین ترتیب مساعی لشکری از علاقمندان و موظفان و ماموران، طی زمانی نه چندان کوتاه، سرانجام به شناخت صورت ظاهر ۲۱ نشانه از حروف میخی داریوشی، آن هم فقط در کتیبه های به اصطلاح فارسی باستان منجر می شود و چون در باب نحوه خواندن ۱۹ حرف و علامت دیگر خاموش و عاجزند، پس احتمالا موضوع را از طریق قرعه کشی حل و فصل کرده اند، هرچند که داستان های دیگری هم در آستین پنهان کرده باشند.
در واقع این تعارفات و یقه درانی ها، که لااقل بیست کارشناس نام دار قلابی را به امر بازخوانی علامات خط میخی داریوشی طی سالیان متمادی وادار می کند، انتهای معین ندارد و هرچند از گروتفند، در آغاز قرن نوزدهم که گویا به ۹ نمایه مبخی هویت الفبایی داد، تا کامرون در میانه قرن بیستم، مشغول ور رفتن با خط میخی داریوش اند ولی این داستان بازخوانی حروف و علائم میخی داریوشی در بیستون سرانجام ندارد و با چنین گفتارهای بی سر و تهی رنگ و لعاب می خورد که فقط سرگرم کننده است.
این که در میان بلندای دروغی به نام تاریخ کنونی ایران، لوکوک گروتفند را در خواندن ۹ علامت و کنت او را موفق در شناسایی ۱۰ علامت ذکر می کند، آن قدر بی اهمیت است که حتی اشاره به آن نیز لازم نبود زیرا به هر میزان که تمنا کنید از این گونه توجیه های بی هویت در کتاب های صادره از شعبه های کنیسه و کلیسا، که دانشگاه نام داده اند، خواهید یافت ولی اگر به دنبال سرانجام و چه گونگی حل و فصل بازخوانی حروف میخی داریوشی بگردید، چیزی جز سخنان بی سرانجامی از قبیل مطالب بالا نصیب تان نخواهد شد. (ادامه دارد) ایران شناسی بدون دروغ، 283، نتیجه 91، کتیبه های بیستون - ۳ ناصر پورپيرار مطالعات دوباره در باب کتیبه بیستون و حواشی فنی و عقلی آن، که نوعی گذر از پل صراط بغرنجی های مرحله حضور کوتاه مدت هخامنشیان در منطقه است، به ویژه بنیان اندیشان را می خواند تا با ذهنی گشاده و مهیا، به یکی از مهم ترین مراتب کنکاش های عالمانه در موضوع هخامنشیان وارد شوند، زیرا دنباله بلندی از مجموعه ی جزم اندیشان و قوم پرستان و باستان گرایان، نوشته های بیستون را چون سپری بر سر کشیده و در سیاه چاله های این کتیبه پنهان شده اند. در وضعیت کنونی اصلح این که ابتدا به موجودیت رازآمیز تولید نوشته های بیستون بپردازیم، که به نحوی ممتاز ناسالمی اندیشه و اجرا در آن آشکار است. این منظره که کتیبه ای را در پستوی کوهی، در بلندای زیاد و با خطی نوشته باشند که خواننده ای نداشته است و هنوز هم ندارد، خود به خود محقق را در تشویش وتشکیک نگه می دارد، قصد از آماده سازی آن را درک نمی کند و از مظاهر قضیه در می یابد که تدارک صحنه و سالن بیستون، برای اجرای نمایشی بی کلام بوده است!
باید کسی از راه عنایت به این مورخ سرگشته مدد رساند که قادر نیست از این مجموعه اراجیف مجلل، مطلب قابل اعتنا و اتکایی استخراج کند: این جا از خط فارسی توانمندی صحبت می شود که چنان مورد بی مهری همان فارسیان است که امپراتور را برای چاره اندیشی وادار می کند تا دمار از روزگار هرکسی درآورد که از خط میخی او تجلیل نمی کند و برای تربیت نسلی موافق تولیدات فرهنگی خود، علاوه بر جو، شکم ۱۶ پسر بچه ناراضی را به شراب ترش می بندد! چیزی نمانده وفور این پرت گویی ها و پرت نویسی ها را حاصل مصرف بیش از معمول جو، در زمان هخامنشیان بدانیم. به راستی برای اثبات دیوانگی در مقامات ارشد هخامنپژوهش های هخامنشی و ایجاد سرگیجه دائمی در سپاه ایران شناسان، کافی است هر یک از آنان را وادار کنیم حصه فوق از تصورات و برداشت های هینتس را با تعصب معمول خود بازخوانی و حاصل گشودن ناکام «آموزشگاه خط میخی داریوشی» در محوطه تخت جمشید را معلوم کند که ظاهرا به رواج خط میخی داریوشی کمکی نداده است!
به صورتی استثنایی ضرورت است بنیان اندیشان قدر هینتس و شاگردان و تربیت شدگان زانو به زانوی او را بدانند که در پراکندن خیالات تنبل شده ی پس از شام، از قرار گرفتن در معرض تمسخر پروایی ندارند. در این جا هینتس گرچه به صراحت همگی را از محل و نحوه مهاجرت ها به ایران بی خبر می داند، اما شخص او، با توسل به معجزات یکی از دعاهای ایران شناسی، در میان این مهاجران از جنوب روسیه امروزی تعدادی هم پارس و ماد جدا می کند! بر این مبنا شاید به تر این بود که هینتس مقدمتا علت و زمان مهاجرت پارس ها به روسیه را باز می گفت!
حالا نوبت آشنایی با این تارزان بیستونیم که گویا آویزان از یک رشته طناب، مشغول خواندن کتیبه هایی است که هنوز الفبای آن به طور کامل شناخته نبود. شاید هم به تر است که راولینسون را در آن حالت فقط مشغول کار بی هوده کپی برداری از الفبای میخی داریوشی فرض کنیم، زیرا مقدم بر او نیبور در صفحه ۲۳۴ سفرنامه اش، تصویر مجموعه کاملی از ۴۰ علامت میخی داریوشی را به ثبت رسانده است! این که چرا راولینسون و دیگران به جای بند بازی، به تالیفات و کشفیات نیبور رجوع نکرده اند، عاملی جز قلابی بودن نیبور و سفرنامه اش ندارد.
این همان تصویر جمع آوری و مرتب شده و نسبتا کامل، از حروف میخی داریوشی است که گویا نیبور در کپی برداری از کتیبه های تخت جمشید به دست آورده و هرچند تنظیم آن ها به گونه ای است که به ذهن سپردن اشکال حروف را نسبتا آسان می کند، اما اشکال کار او که موجب بی آبرویی مکتب ایران شناسی اورشلیمی است، این که حرفی را که در کادر آورده ام و لام خوانده می شود، مطلقا و در هیچ محل و موردی از کتیبه های تخت جمشید به کار نرفته است تا نیبور از آن کپی بردارد!! آیا هنوز هم معلوم نیست این نمایش نامه روحوضی خط و زبان فارسی باستان ابتدا در زیرزمین های کنیسه و کلیسا با شلختگی تمام تمرین شده است؟
این آمار از سطر نوشته های بیستون به ما کمک می کند بدانیم حتی ماقبل اختراع خط میخی داریوشی، باز هم متن بابلی قریب ۴۷۰ سطر از متن ایلامی آن مختصرتر بوده است. واقعا که نمی توان حتی به حدس و گمان از این همه اختلاف متن و مطلب میان خطوط ایلامی و بابلی سردرآورد مگر به صورت تشکیک هایی که به امید خداوند اندک اندک مطرح خواهم کرد.
با توجه به مقیاس های فنی عکس فوق، به سهولت می توان آن را متعلق به آرشیو تصاویر کاخ گلستان و مانده از قریب ۱۳۰ سال پیش بدانیم . در ذیل تصویر با استفاده از قلم نی ریزنویس تراش، چنین توضیحاتی را آورده اند: «صورت داریوش پادشاه است و اشخاصی که گرفته بر آن ها غلبه کرده، شخصی که کسی در زیر پای او افتاده داریوش است و باقی حکومت ها که دنبال یکدیگر هستند: چونان بابل و کنار فرات و موصل و جزایر خالدات و بیت المقدس است که در آن جا فرمان گذار بوده اند و این فتح بعد از برانداختن خانه بخت النصر بوده است و در کوه بیستون حجاری کرده اند». آیا یادداشت نویس بر حاشیه زیرین این عکس چنین اطلاعات نسبتا متعادلی در باب این کتیبه ها و اصولا در موضوع داریوش و جنگ های او را از کجا تامین کرده است؟!
این گونه اشارات مکرر به سال خوانده شدن حروف میخی داریوشی، یعنی سال ۱۸۰۲ میلادی، که برابر با نصوص موجود، در آن سال تنها گروتفند موفق به خواندن چند حرف از میخی داریوشی شده بود و در دنبال نیز به هیچ صورتی معلوم نشد شناسایی و نام گذاری بر ظاهر تمام حروف خط میخی داریوشی چه گونه و در چه زمان به اتمام رسید و بسته شد. ایجاد این گونه فضای اطلاعاتی سر و دم بریده، جز تولید آشفتگی ناشی از ناتوانی در جمع و جور کردن موضوع خط میخی داریوشی نیست و درست به همین علت، هنوز خواندن حروف میخی داریوشی به اتمام نرسیده، گله ای از زبان شناسان باز هم یهودی را، نه مشغول رفع ابهام از الفبای خط میخی داریوشی، که این بار مشغول تدوین گرامر زبان فارسی باستان اند که چون روییدن علف هرز، از صحرای ناشناخته خط میخی، ناگهان ما را با زبان فارسی کهن مواجه می کنند!!!؟
پس ملاحظه کنید که مولفان موظف از جانب کنیسه و کلیسا، از شناسایی شکل ظاهر الف بای میخی داریوشی و نام گذاری بر آن ها، ناگهان با چند پشتک و واروی فرهنگی، از روی مبحث آشنایی با شکل و نام گذاری بر حروف میخی داریوشی، می جهند و ناگهان از زبان فارسی باستان می گویند و هرچند هیچ کس هنوز هم به طور واقع نمی داند بر سنگ های صخره بیستون چه چیز حک شده است و آن چه را تاکنون دیده ایم کپی هایی از تصورات گوناگون نسبت به آن خطوط است که حتی سعی اخیر و بسیار پر هزینه دانشگاه امیر کبیر برای تصویر برداری فتوگرامتری از کتیبه ها، کم ترین ابهام در این باره را نگشوده و دست اندرکاران این ضبط فنی با وسواس تمام از عرضه حاصل کار چند ساله بر کتیبه های بیستون طفره می روند و آن چه را که به عنوان مهمان در خانه کرمانشاهیان در انتهای خیابان گیشا شاهد نمایش آن بودم، فقط و فقط تصاویری از دور بود که به خوبی نشان می داد درصد بسیار اندکی از حجاری های بر سنگ قابل شناسایی است. در این صورت آیا انواع اشپیگل ها و کاسوویچ ها متن های تی تیش مامانی خود را از کجا برداشته اند، اگر نباید هدیه ای از جانب خاخام فرض کنیم.
حالا باید آن نقابی را درید که یهودیان با حمیت فراوان برای مشغول کردن ما به صدها افسانه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، درباره مسائل دوران های دور آماده کرده اند. دریافت درست از سطور پر نور آتی در این یادداشت، نیازمند تمرکز کامل حواس بر هر کلام آن است: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین» که چند کلامی از ابتدای سوره بقره است. هرکس از خواندن خط عرب عاجز و با آن بیگانه نباشد، به سادگی الفاظ آیه را بر زبان می آورد، ولی برای پی بردن به معنای آن ها، نیازمند رجوع به فرهنگ لغت و یا عرب زبانی است تا کلمات را ترجمه کند و چنین است ثبت این جمله با خط فینگلیش که: salam. hale shoma khob ast آنان که خواندن الفبای لاتین را می دانند، مشکلی در تلفظ این کلمات ندارند، اما برای دریافت معنا و منظور از آن باید فارس زبانی در اطراف خود بیابند.
می خواهم تصور کنم که زبان شناسان و کتیبه خوانان زمان ما، بالاخره الفبای خط میخی داریوشی را به صورت کامل و چون نمونه بالا خوانده اند، آیا کسی می تواند پاسخ دهد معنای این کلمات، مثلا پرابرتم، یا پتی پدم و پرووم چیی را از کدام کتاب لغت برداشته و یا از کدام یک از آن ۱۶ کودک ممتاز شراب ترش دوست و در حال آموزش زبان داریوشی پرسیده اند؟ اگر مصمم نباشید همچنان خود را در حصار دروغ بفشارید، شاید در جست و جوی پاسخی عاقلانه و قابل فهم بر این سئوال ساده، به هوایی تازه وارد شوید! (ادامه دارد) |
جمعه، مهر ۰۲، ۱۳۸۹
کتیبه های بیستون 2 و 3
__._,_.___
MARKETPLACE
.
__,_._,___
CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All
Rights Reserved |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر