428The_Godfather_II_2The%20Godfather273TheGodfather2020305The_Godfather_II_1

Go English

یکشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۹

[Persian Green Movement] تله موش

داستان تله موش به نوعی   داستان  امروز بعضی از ما است  کسانی که از محیط سیاسی و اتفاقات اخیر خسته شدند و چون خودشون مستقیم درگیر  اتفاقات و مشکلات اخیر نیستند  به راحتی  از کنارش می گذرند  من چند روز اخیر وقتی  بعضی از این ایمیل رو  برای دوستان دیگه هم می فرستادم  از اخبار سیاسی  زندانی ها و غیره خسته شده بودند می خواستند فقط  ایمیل های جالب و خنده دار براشون فرستاده بشه  حتی از خوندن ایمیل هایی در باره  فلان  فعال حقوق بشر در زندان یا وضع موجود دانشجو های دربند خسته شده بودند  اما سئوال من اینه  اگر یکی از عزیزان خود ما هم زندادنی بود و مستقیما خود ما هم توی  مشکلات اخیر درگیر بودیم به این زودی  از سیاست  و اخبار  دیگه خسته می شدیم یا هر بار که می دیدم حداقل مردم توی خیابان ، اینترنت یا هر جای دیگه درباره زندانی های در بند  حرف می زنند با اینکه صحبت های انها باعث آزادی زندانی ما نمی شد ولی آیا همین که می دیدم فراموش نشده اند برامون تسکین دهنده نبود


تله موش

موش ازشکاف دیوار سرک کشید ببینه این همه سروصدا واسه چیه ؟ صاحاب مزرعه تازه از شهر رسیده بود و یه بسته ام دسش بود.
زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود.
موش لباشو لیسید و با خودش گفت :« کاش یک غذای حسابی باشه!
اما همین که بسته را باز کردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛
چون صاحاب مزرعه یک تله موش خریده بود.
موش با سرعت رفت تو مزرعه تا این خبر روبه همه ی حیوونابده .
به هرکی می رسید ، میگف :« توی مزرعه یک تله موش آوردن ، صاحب مزرعه یک تله موش خریده !!!!
مرغ با شنیدن این خبر بال هاشو تکون داد و گفت : « آقا موشه ، برات متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال من کاری به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطی به من نداره !
گوسفنده وقتی خبر تله موش رو شنید ، صدای بلند سرداد و گفت : «آقا موشه من فقط میتونم دعات کنم تو تله نیفتی . خودت خوب می دونی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود.
موش که از حیوونای مزرعه انتظار همدردی داش ، رفت سراغ گاو. اما گاو هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت : « من که تا حالا ندیده ام یه گاو ، توی تله موش بیفتد! اینو گفت و زیر لب خنده ای کرد ودوباره مشغول چریدن شد.
سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و تو این فکر بود که: اگریه روز بیفتم تو تله موش ، چی می شه؟
نیمه های همون شب ، صدای به هم خوردن چیزی تو خونه پیچید.
زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و رفت طرف انباری تا موشی رو که تو تله افتاده، ببینه.
اون تو تاریکی متوجه نشد که اون چه در تله موش تقلا می کرد ، موش نبود ، بلکه یه مار خطرناک بود که دمش لای تله گیر کرده بود . همین که زن به تله موش نزدیک شد ، مار پاشو نیش زد و صدای جیغش رفت هوا . صاحاب مزرعه با صدای جیغ از خواب پرید . به طرف صدا رفت ، وقتی زنشوتو این حال دید، فوراً رسوندش بیمارستان.
بعد چن روز ، حال خانوم بهتر شد. اما روزی که برگشت خونه ، هنوز تب داشت . زن همسایه که به عیادت بیمار اومده بود ، گفت :« برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست .
صاحاب مزرعه که زنشو خیلی دوس داش، فوراً رفت سراغ مرغه! یه ساعت بعد، بوی خوش سوپ مرغ تو خونه پیچید.
اما هرچی صب کردن ، تب خانوم قط نشد. قوم و خویشاش ، شب و روز به خونه اونا رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد صاحاب مزرعه مجبور شد ، میش را هم قربونی کنه و باگوشتش واسه مهمونای عزیزش غذا بپزه.
روزها می گذشتو حال خانوم هر روز بدتر می شد . تا این که یک روز صبح ، در حالی که از درد به خودش می پیچید ، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود تو روستا پیچید. افراد زیادی تو مراسم خاک سپاری اون شرکت کردن. بنابراین ، صاحاب مزرعه مجبور شد ، از گاوش هم بگذره و غذای مفصلی برای مهمونای دور و نزدیک تدارک ببینه.
حالا ، موش به تنهایی در مزرعه می گشتو و به حیوونای زبون بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتن

--
شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده اید که در گروه Google Groups "Persian Green Movement" مشترک شده اید.
جهت پست کردن مطلب به این گروه، ایمیلی به newourvotes@googlegroups.com ارسال کنید.
جهت لغو اشتراک از این گروه، ایمیلی به newourvotes+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینه های دیگر، از این گروه در http://groups.google.com/group/newourvotes?hl=fa دیدن کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All Rights Reserved