428The_Godfather_II_2The%20Godfather273TheGodfather2020305The_Godfather_II_1

Go English

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۹

[Persian Green Movement] بوی تند متلک های مردانه؛ در دفاع از خشم شادی و در دفاع از رنجیده خاطری مردان متفاوت / مسیح علی نژاد

۰۹ اردیبهشت ۸۹ | گاه نویس | نظرات
بوی تند متلک های مردانه؛ در دفاع از خشم شادی و در دفاع از رنجیده خاطری
مردان متفاوت

چه دلم قرص شد وقتی دیدم شادی صدر اینگونه نیست که تا موج خشم به راه
افتاده در فضای مجازی را ببیند عقب نشینی کند و صد بار هم عذر بخواهد تا
مبادا دل کسی بشکند. به دردی مشابه گرفتار شده بودم وقتی از خشم آنچه در
خیابان گذشت مطلبی نوشته بودم که در آن اگر چه همه مردان را مشابه مردان
خیابانی نخوانده بودم اما لحنی تند داشت. تنها یک مطلب وبلاگی بود و
تصویر یک روز خیابان گردی. درست در مورد همین ماجرای متلک گفتن های مردان
ایرانی، بعد از آن مطلب، دوستان مذکر زیادی از من ایمیل دریافت کرده
بودند که بابت نوشته مشابه خودم در همین مورد از آنان عذر خواسته بودم.
حالا بازار انتقاد از شادی صدر داغ شده است، جالب است که لحن تند نقد
زنانه برخی از مردان را بیشتر از لحن تند متلک ها رنج می دهد. وقتی
متفاوت از مردانی باشند که به راستی آسیب زده اند به زنان، خب باید هم
برنجند و حق هم دارند . ولی تصور کنید رنج زنانی که از کلمات مسوم و
آلوده خیابانی روی تک تک اعضای بدن شان نشت و تحقیرشان کرد کجا و رنجی که
کلمات از سر دلسوزی ما گاهی بر شما مردانی که حساب تان از مردان دیگر
جداست تحمیل می کند کجا؟

کمی صبوری کنید مردان دگر اندیش و همراه، منتقدان به لحن نقد شادی صدر
شاید باید بیش از اینها صبوری کنند و اصل واقعه را دریابید.
شادی صدر در مورد خصیصه برخی از مردان ایرانی که زن را ضعیفه می پندارند
و از تن و جان زن بالا رفته اند تا مردانگی شان را در یک نشان مرسالارانه
تثبیت کنند، مطلبی نوشته است و آنان را برابر با امام جمعه ای دانست که
بی حجابی زنان را نشان زلزله عنوان کرده است. علی رغم نوشته های منطقی و
آرامی که همیشه از او منتشر شده است، این بار ترجیح داده است تند و بی
پروا و کمی خشمگین مردان ایرانی را در یک قالب کلی مورد عتاب و خطاب قرار
دهد.
صرف نظر از نقد کسانی که به زیبایی به خود این ایراد جامعه مردسالارانه
پرداخته اند و تنها از لحن شادی گلایه کرده اند، موج خشم تندتری که در
فضای اینترنتی به راه افتاده را که می بینم باورم می شود که انگشت روی
خوب ایرادی گذاشته است. طبق معمول همیشه، از ریز و درشت زندگی اش گرفته
تا مراحل و دلال جایزه گرفتن اش هم از دید کامنت گذاران فعال اینترنتی
دور نمانده است. حالا فقط یک سوال دارم آیا در میان همه منتقدان، کسی هست
که واقعا فکر کند شادی صدر تا کنون حتی یک مرد هم ندیده است که حرمت زنان
نگاه داشته باشد؟

آیا شادی صدر حتی یک مورد استثناء هم در تمام دوران فعالیت خود ندیده است
که به حرمت همان یک مورد استثناء کمی از تعمیم دادن خصیصه مورد نکوهش
متلک گویی و آزار جنسی زنان به کل جامعه مردان ایرانی کوتاه بیاید؟ معلوم
است که او بهتر از خیلی از ایراد گیرندگان( نه منتقدان منطقی) به این
موضوع آگاه است، بی شک او هم مثل خیلی از کسانی که خشمگین شده اند،
آنقدرها دانش و تدبیر دارد که در یک آسیب شناسی اجتماعی نباید آمار را
قربانی، انگیزه کرد.
اما پرسشم این است که چرا دوستان هم اندیش و هم دغدغه، انگیزه بی نظیر
نقدی چنان صریح به بخش های فراگیری از مردان ایرانی را ندیده گرفته و بار
دیگر مشغول خودمان شده ایم؟ به کسی که سالها از نزدیک با زنان آسیب دیده
بسیاری از جامعه کار کرده است، هزینه داده است، رنج کشیده است، آیا نباید
کمی بیشتر اعتماد کرد و اصل موضوعی که او مطرح کرده است را در حاشیه
نیانداخت؟

نمی گویم بر ایرادات خود چشم بپوشیم اما این همه انرژی مان آیا نباید
معطوف به نقد حاکمیت و تفکری شود که همه زندگی ما را به یغما برده است و
حالا به نام ما نماینده کرسی های تصمیم ساز در سازمان های بین المللی می
شوند و بعد هم یک گوشه نشسته اند و نگاه می کنند که ما چه روشنفکرانه به
جای پرداختن به ظلم آنها زیادی به خودمان مشغول می شویم.
بی شک به اندازه همه منتقدان، این رونامه نگار و فعال حقوق زن هم زیاد
دیده است مردانی را که به زیبایی، همپای زنان به آرمان های برابری
خواهانه اندیشده اند و یاریگر نیز بوده اند بنابراین اگر در این تردیدی
ندارید که او هم همانند همه منتقدان می دانست و می داند که همه مردان را
نباید با چوب اکثریت چشمگیر مردان ایرانی در یک چهار چوب قضاوت کرد، پس
دغدغه او که دغدغه خواهران و مادران و همسران همه مردان دگر اندیش نیز
هست را بیشتر جدی بگیریم. هم او و هم همه زنان دیگری که در این سالها
حریم خصوصی شان و زندگی شخصی شان را قربانی کرده اند تا ایران را آزاد و
آباد بسازند، خوب می دانند که در این رهگذر مردان و زنان تنها درکنار و
با هم می توانند مطالبات به حق برابری خواهان را با سرعت بیشتری محقق
سازند.
متن آن مطلب قدیمی ام که گزارشی برای تصویر یک روز خیابان گردی در تهران
پس از یک سال دوری از ایران بود را اینجا می گذارمو تردید ندارم که اگر
هر کدام از مردان تنها یک بار همین پیشنهادی که در این مطلب داده بودم را
آزمایش می کردند «شاید» لحن نقد شان به چنین جامعه از ما زنان تند تر و
تلخ تر می شد.

مردان ایران وعده خانه میدهند این روزها!
خیابان دراز تخت طاووس را به ناز لباس پر از چینی که مادرم می پسندد،
برای قدم زدن در سحرگاهی که همه خوابند برگزیدم و برای آنکه در برابر
پرسش کسانی که از خواب بیدار می شوند و جای خالی ام را در خانه پرسش می
کنند جوابی بیابم، مقصدم را کله پاچه ای روبروی پارک ساعی گفتم تا با دست
پر برگردم و بی علامت سوال. غافل از آنکه شهر به جای کله پاچه، خروار
خروار سوال توی تغارم می ریزد و حالا چه فرقی می کند که بوی کله پاچه هم
بدهی مهم این است که تو زنی و از قضا کیفی هم به شانه آویزان نداری و این
خود هزار معنا در فرهنگ لغت مردان شهر دارد. می گویی نه؟ خب امتحان کن.
زن شو. روی صحبتم با کسانی نیست که این روزها برای تنبیه و تحقیر، لباس
زنانه به تن مردان بدکاره شهر می پوشند. روی سخن با ساده ترین مردانی است
که این روزها «اندوه زنبودن» را هنوز یک طنز کهنه یا یک شعر روشنفکرانه
می دانند و باز در جمع های مردانه شان بساط همان شوخی های معمولی برای هر
زن تنهایی که از کنار پنجره باز خانه یا ماشین شان می گذرد، مهیاست.
رودربایستی که نداریم. در هر اردوگاه و جایگاه فکری که باشی حتماً متلک و
نگاه های ریز و تیزی که بر پیکره نیمی از جمعیت این کشور رژه می رود را
خوب می شناسی اگر باز هم می گویی نه، خب امتحان کن. یک روز لباس زنانه
بپوش تا ببینی دوستان و مریدان و مرشدان و روشنفکران شهرت نیز ناگهان رنگ
عوض میکنند. زن شو و هنوز خورشید نزده بزن به خیابان، بزک لازم نیست، کسی
به سرخی و زردی رویت کاری ندارد فقط زن باش، همین بس تا در امتداد یک
خیابان کوچک، ناباورانه دریابی که مسئله ساده حمل نکردن کیف بر شانه هم
می شود یک معمای بزرگ یعنی اینکه تو بی مقصد و منظور به خیابان آمدی و
نیتت جز خدمت به مردان گرسنه شهر نیست.

یادت باشد اگر اولین «پیشنهاد بیشرمانه» را یک افغانی در میان خاک و خل
یک آسمان خراش نیمه کاره به تو داد از کوره در نروی، آخر تو زن نیستی و
هنوز می توانی این خیابان دراز را تا انتها بروی. برو و ببین که انتشار
فیلم تجاوز یک افغانی به دختر ایرانی تنها بهانه ای است برای بالیدن به
غیرت «خصوصی» مردان ایرانی. برو تا با چشم خودت ببینی که مردان اتوکشیده
شهر هم به همان اندازه در برابرت هرز میشوند که کارگر محرومیت کشیده
افغانی. زن باش تا ببینی در همین شهری که بی خانمانی و اجاره نشینی بیداد
می کند، چنان پرو پیمان وعده بارانت می کنند که گویی همین تهران به
اندازه تمام زنان شهر، «خونه خالی» دارد.

یادت باشد آنقدر مرد باشی که اگر تکرار کریه اسم اجزای تن یک زن، توسط هم
جنسانت حالت را بد کرد بالا نیاوری و برای امن شدن، لباس زنانه ات را از
تن در نیاوری. تا انتهای خیابان همین لباس زنانه را طاقت بیاور و به جای
یک زن برو یک قابلمه کله پاچه برای خانه بیاور. باور کن بوی کله پاچه
قابل مقایسه نیست با بوی تند دهان کسانی که نوستالژی را به لجن کشیدهاند.

صبح خنکی است. شهر پر از نگاه های هیز است. از در و دیوار شهر نگاه های
هیز می ماسد روی پیراهن پر چین و شکنی که مادرم دوست دارد. روزهای
انتخابات است و روز زن. در و دیوار شهر پر از عکس و نگاه «نامزد» هایی
است که می خواهند امنیت برای «عروس» شهر بیاورند.

شهر پر از نگاه است. پر از چشمهایی که به من به زن خیره شده اند و تا بنا
گوش می خندند و مهربانی نثارم می کنند. هنوز نمی دانم برای ستون روزنامه
از نگاههای هیز مردانی که در خیابان های شهر می خندند بنویسم یا از
نگاههای تیز مردانی که بر دیوارهای شهر می خندند. تفاوت شان چیست؟ شگفتا
که در این بی خانمانی هر دو وعده «خانه» (مسکن) می دهند و هردو نگاه چیزی
را در درونم می شکند یا شاید بیهوده به این مقایسه عبث مجال دادهام ؛
مردان شهر وعده خانه می دهند!

--
شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده اید که در گروه Google Groups "Persian Green Movement" مشترک شده اید.
جهت پست کردن مطلب به این گروه، ایمیلی به newourvotes@googlegroups.com ارسال کنید.
جهت لغو اشتراک از این گروه، ایمیلی به newourvotes+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینه های دیگر، از این گروه در http://groups.google.com/group/newourvotes?hl=fa دیدن کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All Rights Reserved