حسین نورانی نژاد رئیس کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت ایرانی و از روزنامه نگاران در بند روایتی را از زندان اوین نگاشته است که وبلاگ «تا آزادی روزنامه نگاران زندانی» آن را منتشر نموده است.
متن کامل آن در پی می آید:
سر تا پای دیدگاهها و به قول خودش معرفت شناسی اش را که زیر و رو کنی، به هر جایی بشود وصلش کرد به مجاهدین خلق وصل شدنی نیست که نیست. عادی ترین موضوعات مربوط به زندگی و مسایل سیاسی اجتماعی را یک راست می برد در دستگاه معرفتی سرشار از نسبیت اش ، حقیقت را توزیع می کند، سهم مخالفش و حتی آنانکه به اتهامی دور از تصورش به 10 سال حبس در تبعید محکومش کرده اند را در نظر می گیرد، به آنان «حق» می دهد، اما سر آخر او هم مثل من و میلاد ( میلاد اسدی، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، دارای 7 سال حبس تعزیری در مرحله بدوی) و علی ( ملیحی، مسئول روابط عمومی ادوار تحکیم) ، کوهیار (گودرزی، فعال حقوق بشر، محکوم به یک سال حبس در مرحله بدوی)، عباس ( کاکایی، دانشجوی دانشگاه تهران ، محکوم به یک سال حبس تعزیری) ، مجید ( دری دانشجوی ستاره دار، محکوم به 6 سال حبس تعزیری)، علی ( بی کس، عضو کمیته دانشجویی ستاد مهندس موسوی، محکوم به 7 سال تعزیری در مرحله بدوی) و حتی آبتین (غفاری، نوازنده وعضو خانه موسیقی ، محکوم به یک سال حبس قطعی) که کمتر از همه سیاسی بوده و در عالم هنر سیر می کند ، نمی تواند کتمان کند که سهمی که برای « سوء تفاهم » در تقابل های دموکراسی خواهی مان با اقتدارگرایی جریان حاکم فرض می کردیم، خیلی بیشتر از واقعیت است.
بحث هایمان جالب پیش می رود. در زندان بسیار پیش می آید آنهایی که بیرون از اینجا معتدل تر و خوش بین تر فعالیت می کردند به دلیل تصور «سوء تفاهم» اقتدار گرایان نسبت به دموکراسی خواهان، اینجا با فر و ریختن تصوراتشان، دست کم در برخی گفتگوهای خودمانی، تند و عصابی تر شده اند، چون انتظارشان بیشتر از اینهایی بود که دیدند.
بهمن (احمدی امویی، روزنامه نگار داری 5 سال حبس تعزیری قطعی) روی نیمکت نشسته، به صورت بر افروخته من با خنده نگاه می کند و می گوید:«من از اول هم اینها را همین جوری که شما تازه شناخته اید می شناختم، اما خود تو به من می گفتی بدبین.»
تا بخواهم جواب بهمن را بدهم دوباره ضیا (سید ضیا نبوی ، دانشجوی ستاره دار، محکوم به 10 سال حبس تعزیری و تبعید به ایذه به اتهام محاربه و ارتباط به منافقین) بحث ها را می برد در دستگاه خاموش ناشدنی معرفت شناسی اش و همه کس و همه چیز را به نحوی توجیه می کند، گویی هیچ خطا کاری در این عالم وجود ندارد، به قول علی ، ضیا یک طوری است که دل هیچ کس برایش نمی سوزد، چه او حتی رفتار بازجوها و قاضی اش را هم توجیه می کند.
ضیا می گوید: « آنها نظام حقیقتی دارند که این رفتار را برایشان توجیه و حتی توصیه می کند. باید معرفت شناسی آنان را .....»
میلاد با آن شیطنت ذاتی اش که در چشم های گیرا و براقش موج می زند ، می پرد وسط حرف ضیا و ادای او را در می آورد : « کشتی ما رو با این معرفت شناسیت، بابا یکی بیاد اینو ببره ایذه.»
دلم می خواست ساعت ها گفت و گویم را با ضیا ضبط کنم و برای آنها که به او اتهام ارتباط با گروه رجوی را زده اند پخش کنم و بپرسم کجای دیدگاه صاحب چنین تفکری حتی از 200 کیلومتری اشرف رد می شود، اگر این گروه فرقه ای با آن سابقه خشونت بار و غیر قابل دفاعش قابلیت پرورش چنین نیرویی را دارد که یا باید در فهم خودمان از این گروه شک کنیم ( کاری که دستگاه امنیتی ما خواسته یا نا خواسته در یک سال اخیر مرتکب شده است) و یا بپذیریم که درباره ضیا سوء تفاهم شده. سوء تفاهم !؟ کدام سوء تفاهم؟! کاش هنوز بر این توهم بودم، اما ضیا می گوید دست کم بازجوهایش به خوبی می دانستند که هیچ ربطی بین راه و رسم او با سازمانی ها نیست و اگر بستگانی در اشرف دارد، تقصیر دستگاه خلقت است که با آنها نسبت دارد.
من و او و خیلی های دیگر با یک توهم عجیب و اعتماد به نفس کاذبی وارد بازجویی ها شدیم که حالا از یاد آوری آن خنده مان می گیرد. فکر می کردیم که احتمالا اشتباه شده و باید از فرصت گفتگوی پیش آمده در باز جویی برای اصلاح دیدگاه سیستم در مورد خودمان و دیگر نیروهای اصلاح طلب استفاده کنیم، ولی زود فهمیدیم که باید طوری بازجویی پس بدهیم که دفع «سوء نیت» کنیم نه رفع «سوء تفاهم».
آرام به ضیا می گویم : «مساله معرفت شناسی نیست، من بهتر از همه شما آنها را می شناسم و تفکراتشان را از بر هستم. این طور که فکر می کنی نیست ، آنها که با ما اختلاف معرفتی دارند پیش روی ما نیستند، مساله این جماعت چرب و شیرین دنیا و قدرت است که با بحث نظری حل نمی شود. قدرت فقط زبان قدرت را می فهمد و تنها باید مولفه های قدرت، خودمان و طرف را بشناسیم تا بتوانیم مهارش کنیم. به امید مهار درونی آنها هم ننشینین که دل بستن به اخلاق و وجدان و دین و اصالت آنها با این واقعیت ها که دیده ایم خطاست. به جای این حرفها باید به فکر تقویت جنبش سبز و حمایت از رهبران آن بود. بحث های تئوریک معرفت شناسانه را بگذار برای وقتی که برابر و عادلانه پیش روی هم به گفتگو بنشینیم وگرنه تکلیف مناظره معرفتی را قدرت از پیش به وسیله رسانه های انحصاری و برخورد امنیتی تعیین می کند.»
عمادالدین باقی که کمر دردش مانع از نشستن اش شده و دایم قدم می زند، یاد گذشته ها می کند: «شما تصور این سطح برخورد را نداشتید چون خوب آنها را نمی شناختید و حالا دچار حیرت شده اید. ولی من همان وقت که برخوردهای تند با آیت الله منتظری را با آن سوابق درخشان دیدم، این روزها برایم قابل تصوربود.» معلوم است که آقای باقی هم مثل ما دچار سوء تفاهم بوده و فقط تاریخ رفعش با ما فرق می کند.
یاد حرف های محمد نوری زاد در اتاق افتادم که ساعتی پیش می گفت: «واقعا حیف بود که در جمهوری اسلامی باشیم و زندانها و بازجویی ها و دادگاههای آن را از نزدیک تجربه نکنیم. اینجا چشم مان بازتر شد، خدا را شکر که توفیق زندان بهم داد.»......نوری زاد هم به سوء تفاهم هایش فکر می کند.
کیوان صمیمی می گوید:« اما همیشه باید درهای گفتگو را باز نگه داریم. اصولگراها یک کل واحد نیستند و به خصوص با عقلای آنها باید صحبت کرد و آنها را نسبت به عواقب رفتار تندرو هایشان آگاه کرد.»
امیر خسرو ( دلیرثانی، فعال ملی مذهبی که دارای 4 سال حکم تعزیری در مرحله بدوی است) می گوید: «این گفتگویی که آقا کیوان می گوید را اول باید درون خود جنبش سبز راه بیندازیم تا به یک افق مشترک و راهبردهای نزدیک به هم برسیم. خود جنبش هنوز به یک دستی لازم نرسیده است.»
علی تاجرنیا ( عضو جبهه مشارکت و نماینده مردم مشهد در مجلس ششم که دارای یک سال حکم قطعی حبس تعزیری است) نگران اصلاح طلبی است: « مساله مهم این است که از مسیر اصلاح طلبی خارج نشویم و عصبانیت های به حقی که هست کنترل رفتارمان را از دست عقل به دست احساس نبرد، هر چند به خصوص در روزهای اول و خیزش 25 خرداد هر چه بود عقلانیت و مدارای ستودنی مردم بود.»
از جمع رفقا می پرسم: « قبول دارید که صورت مساله برایمان عوض شده؟ ببینید یک زمانی در معادلات سیاسی خیلی از ما اصلاح طلبان می گفتیم باید به گفتگو و مشی آرام تکیه کنیم به دلایلی از جمله این دلیل که برخی رفتارهای ما باعث شده بخشی از نیروهای متدین و بی غرض اصولگرا دچار کج فهمی و سوء تفاهم در مورد ما شوند و باید این ذهنیت را اصلاح کنیم. ولی به مرورو به خصوص در این یک ساله به همه ما اثبات شده که هسته اصلی تصمیم گیری در جریان حاکم حتما ما را درست می شناسد و اگر در رسانه ها و موضع گیری شان در مورد ما تصویر ضد دین و وطن فروش و لا ابالی می سازند نه به دلیل اطلاعات غلط که به دلیل نداشتن مهارهای درونی در رفتار و صرفا به دلیل حفظ قدرت است. در واقع ما دچا سوء تفاهم بودیم و نه آنها، با این فرض اگر هم گفتگویی از جنس گفتگوی اقناعی است باید با کسانی صورت بگیرد که احیانا تحت تاثیر این دروغ پردازی های آنها قرار گرفته اند و گرنه موضوع گفتگو با کانون دروغ پردازی چه وجهی دارد؟»
یاد حرف های داوود سلیمانی می افتم که با همه جفاهایی که به او شده هنوز به فطرت آدمها ایمان دارد و عجیب مثبت فکر می کند. می گفت حتی با کسی که می دانی قصد قطعی دشمنی با تو را دارد، باید طوری گفتگو کنی که او را در مسیر فطرتش قرار دهی . دکتر سلیمانی خیلی به فطرت آدم ها اعتقاد دارد و همین اعتقادات راسخش سبب شد تصویری درخشان و در عین حال فروتن از او در یک سال اخیر که در اوج آزمایشها قرار داشتند، هویدا شود.
چقدر یکباره دلم برای او و مهدی محمودیان و دیگر دوستانم چون عیسی سحرخیز، رسول بداقی، امیر رفیعی و حشمت الله طبرزدی که یک ماه پیش از جمع مان جدایشان کردند، تنگ شده است.
بگذریم موضوع سوء تفاهم داغ شده که مهدی اقبال ( عضو جبهه مشارکت، دارای چهار سال حکم حبس تعزیری قطعی) با خنده می گوید:« برای من که حتما سوء تفاهم شده است. بخشی از حکم من برای نوشتن شعار مرگ بر روسیه بوده، آن وقت یکی دیگه در تلوزیون همین شعار را می گوید و تاکید می کند که حق است و فقط چون میهمان برنامه دیروز، امروز، فرداست کسی کاری به کارش ندارد؟»
فرصت بی محدودیت زندان مجال می دهد تا یک موضوع را آنقدر چکش کاری کنیم تا خیالمان راحت شود که بیشتر از آن دیگر به ذهن مان نمی رسد، حاصل آنکه اگر چه در صورت مساله ما با جریان حاکم وزن سوء تفاهم به سوء نیت آنها کاهش یافته و در عوض سوء تفاهم های بین خودمان رفع شده اما بنیان های روشی ما که از دوران اصلاحات آغاز شده و مبتنی بر گفتگو و رفتار مسالمت آمیز و قانونی است، ریشه در بنیان های اعتقادی، سیاسی و شخصیتی خود ما دارد و چیزی نیست که بر اساس مصلحت های پراگماتیستی اتخاذ شده باشد و با تغیر تحلیل ما از حریف تغیر کند.
طبیعی است که در برخی تاکتیک های گذشته تغیرات جدی صورت گیرد، مانند تکیه بر اصلاح طلبی جامعه محور به جای اصلاح طلبی پارلمانتاریستی ، محور قرار دادن گفتگو با جامعه به جای گفتگو با حاکمیت، تغیر ادبیات گفتگو و تکیه بیش از پیش بر شبکه های اجتماعی در فعال سازی عرصه عمومی به جای انتظار کشیدن برای شکل گیری نهادهای مدنی که مستلزم پذیرش حاکمیت است، اما اصولی چون نفی خشونت و اصلاح طلبی در روش تغیر پذیر نیست.
اعلام زمان آمار در زندان به گفتگوهای ما خاتمه داد.زندانیان بند 350 در صف های 5 نفره می ایستند تا افسر نگهبان تعدادشان را بشمرد. دربند تعدادمان محدود و قابل شمارش است اما آیا تعداد ما را در جامعه هم به همین دقت شمرده اند؟
امیدواریم در این یک مورد هم دچار سوء تفاهم نباشند، که هزینه این سوء تفاهم شاید قابل جبران نباشد.
روی سیم خاردارهای خشن دیوارهای بلند که هواخوری را مستطیل شکل کرده اند چند گنجشک نشسته اند و بهارینه سر داده اند وپایین سیم خاردارها و گنجشک ها ما هستیم زندانیان سیاسی بند 350 اوین .
حسین نورانی نژاد رییس کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت
دهمین ماه حضور در زندان اوین - خرداد 1389
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر