از «نافرمانی مدنی» تا «بدفرمانی مدنی»
(بخش پنجم)- نظرات «مارتین لوترکینگ» درباره نافرمانی مدنی
عصر نو - پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۸۷ - ۲۷ نوامبر ۲۰۰۸
عمار ملکی
|
در بخشهای پیشین به دیدگاههای هنری ثورو، لئو تولستوی و مهاتما گاندی درباره نافرمانی مدنی پرداختیم و در این بخش به نظریات رهبر جنبش مدنی آمریکا مارتین لوترکینگ در اینباره خواهیم پرداخت.
مارتین لوترکینگ (1968-1929)
مارتین لوترکینگ، یکی از رهبران مشهور جنبش ضد تبعیض نژادی علیه سیاهان در آمریکا، از مبارزان و نظریهپردازان عدمخشونت و نافرمانی مدنی بهشمار میآید که با استفاده از روشهای مبارزه مسالمتآمیز، جنبش مدنی در آمریکا را بهراه انداخت.
او در سال 1944 که تحصیلاتش را در دانشگاه آتلانتا شروع کرد با تحقیقات ثورو در مورد سرپیچی از قوانین مدنی آشنا شد. او دراینباره میگوید:
"عدم پذیرش همکاری با تشکیلات ناصواب که مورد تاکید ثورو قرار گرفته بود، مرا شیفته این نوشته کرد و چنان تاثیر عمیقی در من بوجود آورد، که چندین بار به مطالعه کتاب ترغیب شدم. در حقیقت این اولین تماس معنوی من با مساله عدمخشونت بود."
او سپس با زندگی و اطلاعاتی مربوط به مهاتما گاندی و تولستوی آشنا شد و از اندیشه عدمخشونت گاندی بسیار تاثیر پذیرفت: "در نتیجه به جایی رسیدم که برای اولین بار احساس کردم که اگر اصول و شرایع مذهب مسیح در مورد دوستی با روش مسالمتآمیز و عدمخشونت گاندی درآمیزد، بهترین حربهیی خواهد بود که یک ملت ستمدیده و رنجکشیده، میتواند در ستیز برای کسب آزادی از آن بهره گیرد."
لوترکینگ به مبارزه بدور از خشونت در تمامی مراحل فکری و مبارزاتی خویش پایبندی نشان میدهد تا جاییکه او طی سخنانی پرشور در رویارویی با سیاهانی که در پی بمبگذاری در خانهاش دست به تظاهراتی خصمانه زده بودند، اظهار میدارد:
"... در این جنبش انسانی باید انتقامجو نباشیم، اگر سلاح بدست گرفتهاید، آنرا کنار بگذارید، اگر اسلحه ندارید، هرگز در پی بدستآوردن آن نباشید. به شما خاطر نشان میسازم که به جای اسلحه از محبت استفاده کنید، در غیر اینصورت، هیچگاه پیروز نخواهیم شد، بدانید هر گاه که محبت نقصان یابد، اسلحه مطرح میشود. عزیزان من، پاسخ بیعدالتی ستیز انتقامجویانه نیست. من هرگز به انتقام معتقد نبوده و نیستم و به این مساله کاملا وقوف دارم که تنها با بکارگیری سلاح متانت و شکیبایی است که میتوان حقوق مشروع سیاهان را استیفا کرد. ای همنژادان من، سخن عیسی مسیح را بیاد آورید که فرمود: «هر کس که با شمشیر زندگی کند با شمشیر هلاک خواهد شد» ما سیاهان به خود میبالیم، چرا که تاکنون شکنجه شدهایم، اما هرگز شکنجه نکردهایم."
مارتین، کشیشی آزادیخواه بود که در راه مبارزه خویش مورد انتقاد بسیاری از کشیشان محافظه کار قرار گرفت. او هنگامیکه در بیرمنگام در ایالت آلاباما به زندان افتاد، در پاسخ به هشت تن از کشیشهای سپیدپوست که او را مورد خطاب و انتقاد قرار داده بودند که اعتراضات و درگیریها تنها باید در دادگاهها مطرح شوند و نه در خیابان، نامه مشهوری را نوشت كه حاوی مهم ترین آرای او در باب نافرمانی مدنی است. در اینجا با استفاده از مطالب آن نامه به بررسی اجمالی نظرات او در اینباره میپردازیم.
از نظر او در هر کمپین بیخشونتی چهار قدم پایه وجود دارد:
1- جمعآوری امور واقع (فاکتها) برای رسیدن به این که بیعدالتی وجود دارد؛ 2- مذاکره؛ 3- تزکیه نفس؛ 4- عمل مستقیم. او با توضیح آنچه بر سیاهپوستان گذشته است، میگوید که ما چارهای جز عمل مستقیم نداشتیم. لوترکینگ در توضیح چرایی «عمل مستقیم» مینویسد:
"ممکن است بپرسید «چرا عمل مستقیم؟ چرا تحصن و راهپیمایی؟ آیا مذاکره روش بهتری نیست؟» کاملا حق با شماست. در حقیقت هدف اصلی عمل مستقیم، مذاکره است. عمل مستقیم بیخشونتی، در پی آن است که چنان بحرانی به وجود بیاورد و چنان تنشی پرورش دهد تا جناحی که حاضر به مذاکره نبود، مجبور شود با مسأله روبرو شود. باید بگویم که به عنوان یک مبارز بیخشونتی، از «تنش» هراسی ندارم. من کاملا مخالف تنشهای خشونتآمیز هستم، اما نوع خاصی از تنش بیخشونت، نه تنها سازنده است که برای رشد هم الزامی است."
او در پاسخ به کسانیکه مبارزه او را نابهنگام میدانستند و سیاهان را دعوت به صبر میکردند، با یادآوری آنکه 340 سال است که ما در پی رسیدن به حقوق قانونی و خدادادی خودمان هستیم، میگوید:
"ما با توجه به تجربیات تلخ خود دریافتهایم که آزادی هرگز به شکل داوطلبانه به وسیله سرکوبگر داده نمیشود، سرکوبشونده باید آن را بخواهد. من بارها کلمه «صبر کنید» را شنیدهام این «صبر» در اینجا تقریبا به معنای «هرگز» است... چنین گرایشی از بدفهمی زمان ناشی میشود، از اندیشهای غیرعقلانی که معتقد است چیزی در جریان زمان، همه بیماریها را حل خواهد کرد. اما در حقیقت زمان خنثی است، از آن میتوان به شکلی سازنده یا مخرب استفاده کرد. ما باید از زمان خلاقانه استفاده کنیم، چرا که زمان همیشه آماده برای انجام عمل درست است."
او با ذکر زجرهایی که در طول تمامی سالهای تبعیض نژادی بر رنگین پوستان رفته است، نشان میدهد که چرا دیگر امکان صبر کردن وجود ندارد.
لوترکینگ دربرابر این پرسش که «چگونه از شکستن برخی قوانین حمایت میکنید و در مقابل از برخی قوانین تبعیت میکنید؟» اینگونه پاسخ میدهد:
"ما دو نوع قانون داریم: عادلانه و ناعادلانه. من با سنت آگوستین هم عقیده ام که «قانون ناعادلانه، اصلا قانون نیست». اما دوباره این سؤال پیش میآید که کدام قانون عادلانه و کدام ناعادلانه است؟ قانون عادلانه قاعدهای انسانساخته است که با قوانین اخلاقی و قانون الهی مطابقت دارد. قانون ناعادلانه قاعدهای است که با قوانین اخلاقی هماهنگی ندارد. به گفته سنت توماس آکیناس، قانون ناعادلانه، قانونی انسانی است که در قانون جاودانه و قانون طبیعی ریشه ندارد. هر قانونی که شخصیت انسان را تعالی بخشد، عادلانه است، و هر قانونی که شخصیت انسان را تنزل دهد، ناعادلانه است. کلیه قوانین تبعیضآمیز ناعادلانه است؛ زیرا روح را آلوده و شخصیت را تخریب میکند."
از نظر لوترکینگ قانون در برخی موارد در ظاهر عادلانه و در عمل ناعادلانه است. او به عنوان مثال میگوید:
"من به دلیل راهپیمایی بدون مجوز دستگیر شدهام. وجود قانونی برای اجباری بودن مجوز راهپیمایی، هیچ اشکالی ندارد. اما چنین قانونی وقتی ناعادلانه میشود که برای حفظ تبعیض و نفی حقوق اولیه شهروندی، مانند اجتماع و اعتراض مسالمتآمیز بکار رود."
مارتین لوترکینگ با تاکید بر اینکه هرگز مدافع بی قانونی و آنارشیسم که موجب هرج و مرج میشود نیست، خصوصیات یک فرد نافرمان مدنی را اینگونه برمیشمارد:
"کسی که قانون ناعادلانه را میشکند، باید علنی و صمیمانه آنرا انجام دهد و با رضایت کامل جریمه و مجازات را بپذیرد. من معتقدم فردی که قانونی را که وجدان به او میگوید ناعادلانه است، میشکند و به این دلیل به زندان میرود تا وجدان جامعه را نسبت به ناعادلانه بودن آن آگاه گرداند، در واقع بیشترین احترام را برای قانون قائل است."
او برای نشان دادن آنکه فرمانبری از قانون همواره نمیتواند عملی درست باشد، به اعمال هیتلر اشاره و یادآوری میکند:
"ما نباید فراموش کنیم همه آنچه هیتلر انجام داد، کاملا «قانونی» و همه آنچه مبارزان آزادیخواه مجارستانی انجام دادند، «غیرقانونی» بود. در زمان هیتلر پناه دادن یهودیان غیرقانونی بود. اما من مطمئن هستم اگر من در آن زمان در آلمان زندگی میکردم، به برادران یهودیام کمک میکردم و به آنها پناه میدادم. اگر امروز من در یک کشور کمونیستی زندگی میکردم که گرایش به اصول اولیه مسیحیت سرکوب میشد، کاملا داوطلبانه، نافرمانی از قوانین ضدمذهبی آنجا را تبلیغ میکردم."
البته نباید فراموش کرد که مارتین لوترکینگ، اگر چه بر ضد قوانین تبعیض نژادی در امریکا مبارزه میکرد و در این راه روشهای نافرمانی مدنی و عدمهمکاری را بکار میگرفت، لیکن او ساختار و نظام حاکم بر امریکا را که بر مبنای آزادی و دموکراسی پایه گذاشته شده بود، پذیرفته بود و وجود نابرابری نژادی را انحرافی در اجرای اصول اساسی قانون اساسی میدانست. او در یکی از مشهورترین سخنرانیهای خود که با نام «رویایی دارم» شناخته شده است، میگوید:
"زمانی كه معماران جمهوری ما، عبارات متعالی قانون اساسی و اعلامیه استقلال را تقریر میكردند، بر ضمانتنامهای صحه گذاشتند كه هر آمریكایی وارث آن بود. این مكتوب، تعهدی بود بر این امر كه همه انسانها - آری همه انسانها، چه سیاه و چه سفید - از حقوق ضروری حیات و آزادی بهرهمند خواهند بود و خواهند توانست به دنبال سعادت خود باشند."
او با تاکید بر لزوم اجرای درست قانون اساسی آمریکا و اعلامیه آزادی که صد سال پیشتر توسط لینکلن انتشار یافته بود، آرزو میکرد که:
"روزی ما تمام ملت را به سوی سرچشمههای عظیم دموکراسی برخواهیم گرداند؛ همانها که توسط نیاکانمان در قالب قانون اساسی و اعلامیه استقلال به شکلی عمیق بنیان گذارده شده اند."
مارتین لوترکینگ در راه مبارزه خویش، نیروهای میانه رو را که به نظم بیش از عدالت اهمیت میدهند، مانع جدیتری از افراطیون، برای رسیدن به آزادی میدانست. کسانی که صلح و آرامش منفی را که عدم حضور تنش است را به صلح و آرامش مثبت که حضور عدالت است، ترجیح میدهند. کسانی که میگویند: «من با اهداف شما موافقم، ولی نمیتوانم با روشهای عمل مستقیم شما موافق باشم.»
از نظر او تفاهم ظاهری و سطحی افراد با حسن نیت، بسیار آزاردهنده تر از مخالفت مطلق دشمنان میباشد: "استقبال نه چندان گرم، بسیار دلسرد کننده تر از پس زدنی رک و راست میباشد."
درحالیکه مبارزه لوترکینگ با روش عدمخشونت بود و او بر این امر بسیار تاکید داشت، اما با این انتقاد مواجه میشد که اقدامات ایشان نهایتا موجب تنش و باعث بروز خشونت میشود. او در پاسخ به منتقدان میگوید:
"مایی که درگیر عمل مستقیم بیخشونتی میشویم، به وجودآورندگان تنش نیستیم. ما تنها تنشهای پنهان را به سطح میآوریم. ما آن را به نقطهای میآوریم که دیده شود و بتوان با آن روبرو شد. در نوشته خود گفتهاید که اقدامات ما، هر چند مسالمتآمیز، اما به سمت خشونت کشیده میشود. آیا این بحث غیرمنطقی نیست؟ آیا مانند محکوم کردن یک فرد مالباخته به جرم این که مالکیت پولش، موجب عمل دزدی شده، نیست؟ جامعه باید مالباخته را حمایت و دزد را مجازات کند."
او در برابر کسانیکه وی را افراطی میخواندند میگوید:
"من بسیار ناامید شدم از این که افراطی خوانده شوم، اما پس از آن که به آن فکر کردم، کمی احساس خشنودی و رضایت کردم. آیا مسیح در عشقورزی افراطی نبود؟... بنابراین سؤال این نیست که آیا ما افراطگرا هستیم یا نه. مسأله این است که در عشق افراطی باشیم یا در نفرت. برای حفظ نابرابری افراطی باشیم یا برای آرمان عدالت؟"
لوترکینگ از روش مبارزه بدور از خشونت خود قاطعانه دفاع میکند و یادآور میشود:
"اگر بیخشونتی نبود خیابانها... پوشیده از خون میشد. مظلومان تا ابد مظلوم باقی نمیمانند و اگر انرژی آنها از طریق بیخشونتی آزاد نشود، به خشونت روی میآورند؛ و این یک تهدید نیست یک حقیقت تاریخی است."
او با ابراز ناامیدی از عملکرد کلیسا در حمایت از جنبش مدنی مبارزه با تبعیض، از آنان بهدلیل حمایت و قدردانی از عملکرد پلیس انتقاد میکند و مینویسد:
"شما به گرمی از نیروی پلیس برای «ایجاد نظم» و «جلوگیری از خشونت» تشکر کردهاید. بعید میدانم اگر شما سگهای پلیس را که دندانهایشان را در بدن سیاهان بیسلاح و غیر خشن فرو میکردند میدیدید، پلیس را تحسین میکردید. شک دارم اگر رفتار غیرانسانی آنها را نسبت به سیاهان در زندان شهر میدیدید، آنها را تحسین میکردید. درست است که رفتار پلیس با معترضین، حدی از نظم و ترتیب را بدست آورده است و بدین منظور، آنها خود را نسبتا غیرخشن در مجامع عمومی نشان دادهاند، اما برای چه منظوری؟ برای حفظ نظام شیطانی تبعیض."
لوترکینگ همانند گاندی معتقد بود که در راه مبارزه، ابزار مورد استفاده مبارزان باید به اندازه اهداف، خالص باشد. اما از سوی دیگر اعمال بهظاهر درست پلیس در حفظ وضعیت ناعادلانه را نیز به نقد میکشد و میگوید:
"من تلاش کردهام تا مشخص کنم استفاده از ابزار غیراخلاقی برای دستیابی به اهداف اخلاقی نادرست است. اما حال من باید تاکید کنم که استفاده از ابزار اخلاقی بهمنظور حفظ اهداف غیراخلاقی امری بسیار ناپسند است. چنان که تی. اس. الیوت میگوید: «بزرگترین خیانت آن است که کنشی درست، برای انگیزهای نادرست انجام پذیرد»."
و اینگونه است که شباهت بسیاری در اندیشه و روش مارتین لوترکینگ و گاندی دیده میشود و از اینروست که بسیاری از نویسندگان به او «گاندی سیاه» لقب دادند.
٭ ٭ ٭
در جمع بندی نظرات لوترکینگ میتوان ویژگیهای زیر را درباره نافرمانی مدنی در اندیشه و روش مبارزاتی وی برشمرد:
- پایبندی به مبارزه بدور از خشونت در تمامی مراحل فکری و مبارزاتی؛
- مذاکره، هدف اصلی عمل مستقیم بیخشونتی؛
- قانون ناعادلانه، قاعدهای انسانساخته که با قوانین اخلاقی و قانون الهی مطابقت ندارد؛
- عدالت (صلح و آرامش مثبت) مهمتر از نظم (صلح و آرامش منفی)؛
- مخالفت با بی قانونی و آنارشیسم؛
- نقض قانون ناعادلانه به شکل علنی و صمیمانه؛
- پذیرش جریمه و مجازات با رضایت کامل؛
- آگاه کردن وجدان جامعه نسبت به ناعادلانه بودن قوانین؛
- پذیرش قانون اساسی و ساختار نظام دموکراتیک حاکم؛
- اجتناب ناپذیر بودن خشونت در صورت ادامه نابرابری و سرکوب مبارزه بدور از خشونت؛
- الزام پاک بودن ابزار مبارزه همانند هدف مبارزه؛
در بخش بعد به نظرات هانا آرنت و جان رالز درباره نافرمانی مدنی پرداخته میشود.
--------------------
1- کتاب «مارتين لوترکينگ»، هوبرت ژربو، ترجمه فريدون حاجتي، صفحه 145
2- پيشين
3- پيشين، صفحه 92
4- تمام مطالب ذکر شده در داخل گيومه در اين قسمت (مگر آنکه مرجع ديگری ذکر شود)، از نامه مذکور است که ترجمه آن، توسط انجمن بدون مرز صورت گرفته و با کمي اصلاح و تلخيص آورده شده است.
5- "اما هنگامي که جمعيتي وحشي، مادران و پدران شما را زجرکش ميکند؛ هنگامي که برادران و خواهران شما را از روي هوي و هوس غرق ميکنند؛ هنگامي که پليس وحشيانه شما را کتک ميزند يا حتي به قتل ميرساند، به فقر برادران سياه خود در جامعهاي مرفه پي ميبريد. زبان خودتان را الکن ميبينيد و حرفهايتان در گلو ميخشکد وقتي به دنبال راهي هستيد که براي دختر شش سالهتان توضيح دهيد چرا نميتواند به پارک تفريحي عمومي برود، در حالي که تبليغات آن از تلويزيون پخش ميشود، و اشکهايي را ميبينيد که از چشمان او جاري ميشود وقتي به او گفته ميشود شهر بازي به روي کودکان رنگينپوست بسته است، وقتي که ابرهاي بديمن پستي در آسمان زيباي ذهن او شکل ميگيرد و تخريب شخصيت او را ميبينيد که نفرت به سفيدپوستان را در خود ميپرورد، هنگامي که مشغول رانندگي هستيد و ميخواهيد شب را در جايي استراحت کنيد و هيچ متلي حاضر نيست شما را بپذيرد ... شايد آن موقع متوجه شويد چرا براي ما اين قدر مشکل است که صبر کنيم."
6- سخنراني مارتين لوتركينگ درباره آزادي سياهان، ترجمه: جلال توکليان، روزنامه شرق
7- کتاب «مارتين لوترکينگ»، هوبرت ژربو، ترجمه فريدون حاجتي، صفحه 64
مارتین لوترکینگ (1968-1929)
مارتین لوترکینگ، یکی از رهبران مشهور جنبش ضد تبعیض نژادی علیه سیاهان در آمریکا، از مبارزان و نظریهپردازان عدمخشونت و نافرمانی مدنی بهشمار میآید که با استفاده از روشهای مبارزه مسالمتآمیز، جنبش مدنی در آمریکا را بهراه انداخت.
او در سال 1944 که تحصیلاتش را در دانشگاه آتلانتا شروع کرد با تحقیقات ثورو در مورد سرپیچی از قوانین مدنی آشنا شد. او دراینباره میگوید:
"عدم پذیرش همکاری با تشکیلات ناصواب که مورد تاکید ثورو قرار گرفته بود، مرا شیفته این نوشته کرد و چنان تاثیر عمیقی در من بوجود آورد، که چندین بار به مطالعه کتاب ترغیب شدم. در حقیقت این اولین تماس معنوی من با مساله عدمخشونت بود."
او سپس با زندگی و اطلاعاتی مربوط به مهاتما گاندی و تولستوی آشنا شد و از اندیشه عدمخشونت گاندی بسیار تاثیر پذیرفت: "در نتیجه به جایی رسیدم که برای اولین بار احساس کردم که اگر اصول و شرایع مذهب مسیح در مورد دوستی با روش مسالمتآمیز و عدمخشونت گاندی درآمیزد، بهترین حربهیی خواهد بود که یک ملت ستمدیده و رنجکشیده، میتواند در ستیز برای کسب آزادی از آن بهره گیرد."
لوترکینگ به مبارزه بدور از خشونت در تمامی مراحل فکری و مبارزاتی خویش پایبندی نشان میدهد تا جاییکه او طی سخنانی پرشور در رویارویی با سیاهانی که در پی بمبگذاری در خانهاش دست به تظاهراتی خصمانه زده بودند، اظهار میدارد:
"... در این جنبش انسانی باید انتقامجو نباشیم، اگر سلاح بدست گرفتهاید، آنرا کنار بگذارید، اگر اسلحه ندارید، هرگز در پی بدستآوردن آن نباشید. به شما خاطر نشان میسازم که به جای اسلحه از محبت استفاده کنید، در غیر اینصورت، هیچگاه پیروز نخواهیم شد، بدانید هر گاه که محبت نقصان یابد، اسلحه مطرح میشود. عزیزان من، پاسخ بیعدالتی ستیز انتقامجویانه نیست. من هرگز به انتقام معتقد نبوده و نیستم و به این مساله کاملا وقوف دارم که تنها با بکارگیری سلاح متانت و شکیبایی است که میتوان حقوق مشروع سیاهان را استیفا کرد. ای همنژادان من، سخن عیسی مسیح را بیاد آورید که فرمود: «هر کس که با شمشیر زندگی کند با شمشیر هلاک خواهد شد» ما سیاهان به خود میبالیم، چرا که تاکنون شکنجه شدهایم، اما هرگز شکنجه نکردهایم."
مارتین، کشیشی آزادیخواه بود که در راه مبارزه خویش مورد انتقاد بسیاری از کشیشان محافظه کار قرار گرفت. او هنگامیکه در بیرمنگام در ایالت آلاباما به زندان افتاد، در پاسخ به هشت تن از کشیشهای سپیدپوست که او را مورد خطاب و انتقاد قرار داده بودند که اعتراضات و درگیریها تنها باید در دادگاهها مطرح شوند و نه در خیابان، نامه مشهوری را نوشت كه حاوی مهم ترین آرای او در باب نافرمانی مدنی است. در اینجا با استفاده از مطالب آن نامه به بررسی اجمالی نظرات او در اینباره میپردازیم.
از نظر او در هر کمپین بیخشونتی چهار قدم پایه وجود دارد:
1- جمعآوری امور واقع (فاکتها) برای رسیدن به این که بیعدالتی وجود دارد؛ 2- مذاکره؛ 3- تزکیه نفس؛ 4- عمل مستقیم. او با توضیح آنچه بر سیاهپوستان گذشته است، میگوید که ما چارهای جز عمل مستقیم نداشتیم. لوترکینگ در توضیح چرایی «عمل مستقیم» مینویسد:
"ممکن است بپرسید «چرا عمل مستقیم؟ چرا تحصن و راهپیمایی؟ آیا مذاکره روش بهتری نیست؟» کاملا حق با شماست. در حقیقت هدف اصلی عمل مستقیم، مذاکره است. عمل مستقیم بیخشونتی، در پی آن است که چنان بحرانی به وجود بیاورد و چنان تنشی پرورش دهد تا جناحی که حاضر به مذاکره نبود، مجبور شود با مسأله روبرو شود. باید بگویم که به عنوان یک مبارز بیخشونتی، از «تنش» هراسی ندارم. من کاملا مخالف تنشهای خشونتآمیز هستم، اما نوع خاصی از تنش بیخشونت، نه تنها سازنده است که برای رشد هم الزامی است."
او در پاسخ به کسانیکه مبارزه او را نابهنگام میدانستند و سیاهان را دعوت به صبر میکردند، با یادآوری آنکه 340 سال است که ما در پی رسیدن به حقوق قانونی و خدادادی خودمان هستیم، میگوید:
"ما با توجه به تجربیات تلخ خود دریافتهایم که آزادی هرگز به شکل داوطلبانه به وسیله سرکوبگر داده نمیشود، سرکوبشونده باید آن را بخواهد. من بارها کلمه «صبر کنید» را شنیدهام این «صبر» در اینجا تقریبا به معنای «هرگز» است... چنین گرایشی از بدفهمی زمان ناشی میشود، از اندیشهای غیرعقلانی که معتقد است چیزی در جریان زمان، همه بیماریها را حل خواهد کرد. اما در حقیقت زمان خنثی است، از آن میتوان به شکلی سازنده یا مخرب استفاده کرد. ما باید از زمان خلاقانه استفاده کنیم، چرا که زمان همیشه آماده برای انجام عمل درست است."
او با ذکر زجرهایی که در طول تمامی سالهای تبعیض نژادی بر رنگین پوستان رفته است، نشان میدهد که چرا دیگر امکان صبر کردن وجود ندارد.
لوترکینگ دربرابر این پرسش که «چگونه از شکستن برخی قوانین حمایت میکنید و در مقابل از برخی قوانین تبعیت میکنید؟» اینگونه پاسخ میدهد:
"ما دو نوع قانون داریم: عادلانه و ناعادلانه. من با سنت آگوستین هم عقیده ام که «قانون ناعادلانه، اصلا قانون نیست». اما دوباره این سؤال پیش میآید که کدام قانون عادلانه و کدام ناعادلانه است؟ قانون عادلانه قاعدهای انسانساخته است که با قوانین اخلاقی و قانون الهی مطابقت دارد. قانون ناعادلانه قاعدهای است که با قوانین اخلاقی هماهنگی ندارد. به گفته سنت توماس آکیناس، قانون ناعادلانه، قانونی انسانی است که در قانون جاودانه و قانون طبیعی ریشه ندارد. هر قانونی که شخصیت انسان را تعالی بخشد، عادلانه است، و هر قانونی که شخصیت انسان را تنزل دهد، ناعادلانه است. کلیه قوانین تبعیضآمیز ناعادلانه است؛ زیرا روح را آلوده و شخصیت را تخریب میکند."
از نظر لوترکینگ قانون در برخی موارد در ظاهر عادلانه و در عمل ناعادلانه است. او به عنوان مثال میگوید:
"من به دلیل راهپیمایی بدون مجوز دستگیر شدهام. وجود قانونی برای اجباری بودن مجوز راهپیمایی، هیچ اشکالی ندارد. اما چنین قانونی وقتی ناعادلانه میشود که برای حفظ تبعیض و نفی حقوق اولیه شهروندی، مانند اجتماع و اعتراض مسالمتآمیز بکار رود."
مارتین لوترکینگ با تاکید بر اینکه هرگز مدافع بی قانونی و آنارشیسم که موجب هرج و مرج میشود نیست، خصوصیات یک فرد نافرمان مدنی را اینگونه برمیشمارد:
"کسی که قانون ناعادلانه را میشکند، باید علنی و صمیمانه آنرا انجام دهد و با رضایت کامل جریمه و مجازات را بپذیرد. من معتقدم فردی که قانونی را که وجدان به او میگوید ناعادلانه است، میشکند و به این دلیل به زندان میرود تا وجدان جامعه را نسبت به ناعادلانه بودن آن آگاه گرداند، در واقع بیشترین احترام را برای قانون قائل است."
او برای نشان دادن آنکه فرمانبری از قانون همواره نمیتواند عملی درست باشد، به اعمال هیتلر اشاره و یادآوری میکند:
"ما نباید فراموش کنیم همه آنچه هیتلر انجام داد، کاملا «قانونی» و همه آنچه مبارزان آزادیخواه مجارستانی انجام دادند، «غیرقانونی» بود. در زمان هیتلر پناه دادن یهودیان غیرقانونی بود. اما من مطمئن هستم اگر من در آن زمان در آلمان زندگی میکردم، به برادران یهودیام کمک میکردم و به آنها پناه میدادم. اگر امروز من در یک کشور کمونیستی زندگی میکردم که گرایش به اصول اولیه مسیحیت سرکوب میشد، کاملا داوطلبانه، نافرمانی از قوانین ضدمذهبی آنجا را تبلیغ میکردم."
البته نباید فراموش کرد که مارتین لوترکینگ، اگر چه بر ضد قوانین تبعیض نژادی در امریکا مبارزه میکرد و در این راه روشهای نافرمانی مدنی و عدمهمکاری را بکار میگرفت، لیکن او ساختار و نظام حاکم بر امریکا را که بر مبنای آزادی و دموکراسی پایه گذاشته شده بود، پذیرفته بود و وجود نابرابری نژادی را انحرافی در اجرای اصول اساسی قانون اساسی میدانست. او در یکی از مشهورترین سخنرانیهای خود که با نام «رویایی دارم» شناخته شده است، میگوید:
"زمانی كه معماران جمهوری ما، عبارات متعالی قانون اساسی و اعلامیه استقلال را تقریر میكردند، بر ضمانتنامهای صحه گذاشتند كه هر آمریكایی وارث آن بود. این مكتوب، تعهدی بود بر این امر كه همه انسانها - آری همه انسانها، چه سیاه و چه سفید - از حقوق ضروری حیات و آزادی بهرهمند خواهند بود و خواهند توانست به دنبال سعادت خود باشند."
او با تاکید بر لزوم اجرای درست قانون اساسی آمریکا و اعلامیه آزادی که صد سال پیشتر توسط لینکلن انتشار یافته بود، آرزو میکرد که:
"روزی ما تمام ملت را به سوی سرچشمههای عظیم دموکراسی برخواهیم گرداند؛ همانها که توسط نیاکانمان در قالب قانون اساسی و اعلامیه استقلال به شکلی عمیق بنیان گذارده شده اند."
مارتین لوترکینگ در راه مبارزه خویش، نیروهای میانه رو را که به نظم بیش از عدالت اهمیت میدهند، مانع جدیتری از افراطیون، برای رسیدن به آزادی میدانست. کسانی که صلح و آرامش منفی را که عدم حضور تنش است را به صلح و آرامش مثبت که حضور عدالت است، ترجیح میدهند. کسانی که میگویند: «من با اهداف شما موافقم، ولی نمیتوانم با روشهای عمل مستقیم شما موافق باشم.»
از نظر او تفاهم ظاهری و سطحی افراد با حسن نیت، بسیار آزاردهنده تر از مخالفت مطلق دشمنان میباشد: "استقبال نه چندان گرم، بسیار دلسرد کننده تر از پس زدنی رک و راست میباشد."
درحالیکه مبارزه لوترکینگ با روش عدمخشونت بود و او بر این امر بسیار تاکید داشت، اما با این انتقاد مواجه میشد که اقدامات ایشان نهایتا موجب تنش و باعث بروز خشونت میشود. او در پاسخ به منتقدان میگوید:
"مایی که درگیر عمل مستقیم بیخشونتی میشویم، به وجودآورندگان تنش نیستیم. ما تنها تنشهای پنهان را به سطح میآوریم. ما آن را به نقطهای میآوریم که دیده شود و بتوان با آن روبرو شد. در نوشته خود گفتهاید که اقدامات ما، هر چند مسالمتآمیز، اما به سمت خشونت کشیده میشود. آیا این بحث غیرمنطقی نیست؟ آیا مانند محکوم کردن یک فرد مالباخته به جرم این که مالکیت پولش، موجب عمل دزدی شده، نیست؟ جامعه باید مالباخته را حمایت و دزد را مجازات کند."
او در برابر کسانیکه وی را افراطی میخواندند میگوید:
"من بسیار ناامید شدم از این که افراطی خوانده شوم، اما پس از آن که به آن فکر کردم، کمی احساس خشنودی و رضایت کردم. آیا مسیح در عشقورزی افراطی نبود؟... بنابراین سؤال این نیست که آیا ما افراطگرا هستیم یا نه. مسأله این است که در عشق افراطی باشیم یا در نفرت. برای حفظ نابرابری افراطی باشیم یا برای آرمان عدالت؟"
لوترکینگ از روش مبارزه بدور از خشونت خود قاطعانه دفاع میکند و یادآور میشود:
"اگر بیخشونتی نبود خیابانها... پوشیده از خون میشد. مظلومان تا ابد مظلوم باقی نمیمانند و اگر انرژی آنها از طریق بیخشونتی آزاد نشود، به خشونت روی میآورند؛ و این یک تهدید نیست یک حقیقت تاریخی است."
او با ابراز ناامیدی از عملکرد کلیسا در حمایت از جنبش مدنی مبارزه با تبعیض، از آنان بهدلیل حمایت و قدردانی از عملکرد پلیس انتقاد میکند و مینویسد:
"شما به گرمی از نیروی پلیس برای «ایجاد نظم» و «جلوگیری از خشونت» تشکر کردهاید. بعید میدانم اگر شما سگهای پلیس را که دندانهایشان را در بدن سیاهان بیسلاح و غیر خشن فرو میکردند میدیدید، پلیس را تحسین میکردید. شک دارم اگر رفتار غیرانسانی آنها را نسبت به سیاهان در زندان شهر میدیدید، آنها را تحسین میکردید. درست است که رفتار پلیس با معترضین، حدی از نظم و ترتیب را بدست آورده است و بدین منظور، آنها خود را نسبتا غیرخشن در مجامع عمومی نشان دادهاند، اما برای چه منظوری؟ برای حفظ نظام شیطانی تبعیض."
لوترکینگ همانند گاندی معتقد بود که در راه مبارزه، ابزار مورد استفاده مبارزان باید به اندازه اهداف، خالص باشد. اما از سوی دیگر اعمال بهظاهر درست پلیس در حفظ وضعیت ناعادلانه را نیز به نقد میکشد و میگوید:
"من تلاش کردهام تا مشخص کنم استفاده از ابزار غیراخلاقی برای دستیابی به اهداف اخلاقی نادرست است. اما حال من باید تاکید کنم که استفاده از ابزار اخلاقی بهمنظور حفظ اهداف غیراخلاقی امری بسیار ناپسند است. چنان که تی. اس. الیوت میگوید: «بزرگترین خیانت آن است که کنشی درست، برای انگیزهای نادرست انجام پذیرد»."
و اینگونه است که شباهت بسیاری در اندیشه و روش مارتین لوترکینگ و گاندی دیده میشود و از اینروست که بسیاری از نویسندگان به او «گاندی سیاه» لقب دادند.
٭ ٭ ٭
در جمع بندی نظرات لوترکینگ میتوان ویژگیهای زیر را درباره نافرمانی مدنی در اندیشه و روش مبارزاتی وی برشمرد:
- پایبندی به مبارزه بدور از خشونت در تمامی مراحل فکری و مبارزاتی؛
- مذاکره، هدف اصلی عمل مستقیم بیخشونتی؛
- قانون ناعادلانه، قاعدهای انسانساخته که با قوانین اخلاقی و قانون الهی مطابقت ندارد؛
- عدالت (صلح و آرامش مثبت) مهمتر از نظم (صلح و آرامش منفی)؛
- مخالفت با بی قانونی و آنارشیسم؛
- نقض قانون ناعادلانه به شکل علنی و صمیمانه؛
- پذیرش جریمه و مجازات با رضایت کامل؛
- آگاه کردن وجدان جامعه نسبت به ناعادلانه بودن قوانین؛
- پذیرش قانون اساسی و ساختار نظام دموکراتیک حاکم؛
- اجتناب ناپذیر بودن خشونت در صورت ادامه نابرابری و سرکوب مبارزه بدور از خشونت؛
- الزام پاک بودن ابزار مبارزه همانند هدف مبارزه؛
در بخش بعد به نظرات هانا آرنت و جان رالز درباره نافرمانی مدنی پرداخته میشود.
--------------------
1- کتاب «مارتين لوترکينگ»، هوبرت ژربو، ترجمه فريدون حاجتي، صفحه 145
2- پيشين
3- پيشين، صفحه 92
4- تمام مطالب ذکر شده در داخل گيومه در اين قسمت (مگر آنکه مرجع ديگری ذکر شود)، از نامه مذکور است که ترجمه آن، توسط انجمن بدون مرز صورت گرفته و با کمي اصلاح و تلخيص آورده شده است.
5- "اما هنگامي که جمعيتي وحشي، مادران و پدران شما را زجرکش ميکند؛ هنگامي که برادران و خواهران شما را از روي هوي و هوس غرق ميکنند؛ هنگامي که پليس وحشيانه شما را کتک ميزند يا حتي به قتل ميرساند، به فقر برادران سياه خود در جامعهاي مرفه پي ميبريد. زبان خودتان را الکن ميبينيد و حرفهايتان در گلو ميخشکد وقتي به دنبال راهي هستيد که براي دختر شش سالهتان توضيح دهيد چرا نميتواند به پارک تفريحي عمومي برود، در حالي که تبليغات آن از تلويزيون پخش ميشود، و اشکهايي را ميبينيد که از چشمان او جاري ميشود وقتي به او گفته ميشود شهر بازي به روي کودکان رنگينپوست بسته است، وقتي که ابرهاي بديمن پستي در آسمان زيباي ذهن او شکل ميگيرد و تخريب شخصيت او را ميبينيد که نفرت به سفيدپوستان را در خود ميپرورد، هنگامي که مشغول رانندگي هستيد و ميخواهيد شب را در جايي استراحت کنيد و هيچ متلي حاضر نيست شما را بپذيرد ... شايد آن موقع متوجه شويد چرا براي ما اين قدر مشکل است که صبر کنيم."
6- سخنراني مارتين لوتركينگ درباره آزادي سياهان، ترجمه: جلال توکليان، روزنامه شرق
7- کتاب «مارتين لوترکينگ»، هوبرت ژربو، ترجمه فريدون حاجتي، صفحه 64
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شما این ایمیل را به جهت عضویت در گروه ۲۳ خرداد دریافت کردهاید
برای آگاهی از قوانین گروه ۲۳ خرداد اینجا را ببینید
http://groups.google.com/group/23khordad
برای لغو عضویت خود در گروه ۲۳ خرداد به آدرس زیر ایمیل بزنید
23khordad+unsubscribe@googlegroups.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر