428The_Godfather_II_2The%20Godfather273TheGodfather2020305The_Godfather_II_1

Go English

جمعه، مهر ۰۹، ۱۳۸۹

Re: انجمن ام تی ان ایرانسل - اخرین نامه یک دختر فاحشه

سایت اینده پس از ماهها فیلتر اغاز به کار کرد

ayandenews.com

On 10/1/10, 1 2 <araz_xxn2000@yahoo.com> wrote:
> اخرین نامه یک دختر فاحشه
> آخرین نامه ی یک دختر فاحشه این نامه انعکاس واپسین طپش قلب محنت بار یکی از
> هزاران
> زن بیگناه است که اجتماع ، در ظلمت شب احتیاج ، کلمه شرافت را از قاموس زندگیش
> ربوده است بغض دارد خفه ام میکند ، بغض نیست ، مرگ است ! مرگ در کار تحویل
> گرفتن پس
> مانده ی جان من است ! خدا حافظ مادر...شیرت را حلال کن ، به خواهر کوچکم هرگز
> نگو
> که خواهر نگون بختش چطور زندگی کرد ، و چه طور مرد ؛ نه - مادر جان نگو.این
> نامه
> آخرین نامه یک فاحشه است . کاش نامه رسان هرگز این نامه را به مادر این زن تیره
> بخت
> نمی رساند.... مادر جان ! این آخرین نامه ایست که از یک وجبی گور زندگی واژگون
> بخت
> خود برای تو می نویسم .. فاصله من –فاصله پیکر درهم شکسته من – با گور بی نام و
> نشانی که درانتظار من است یک وجب بیش نیست این نامه ، هذیان سرسام آور رویای
> وحشتناکی است که در قاموس خانواده های بدبخت نام مستعارش زندگیست .. مادر جان !
> شاید آخرین کلمه ی این نامه ، به منزله نقطه ی سیاهی باشد برآخرین جمله داستان
> غم
> انگیز زندگی از یاد رفته دخترت....... خدا میداند که در واپسین لحظات عمرچقدر
> دلم
> می خواست پیش توباشم...و پس از سه سال جان کندن تدریجی ، هم آغوش با سوداگران
> ورشکست شهوت در بستر خون آلود هوسهای مست و تک نفسهای ننگ وبد نامی وفراموشی
> جام
> زهر آلودم را در آغوش پر محنت تو با دست توبه مرگ می سپردم ...افسوس که تو
> اینجا
> نیستی ... نه تنها تو ، هیچ کس اینجا نیست... جز این پیکردر هم شکسته ام و پیر
> مردی
> رنجور ، که با در یافت بیست ریالی ( بیست ریالی که کار مزد آخرین هم آغوشی من
> است )
> نامه ای را که اکنون میخوانی بجای من ، برای تو بنویسد ...مادر جان می دانم که
> با
> خواندن این نامه ، بخاطر بخت سیاهی که دخترت داشت تا حد جنون خواهی گریست
> ...گریه
> کن مادر ! ....بگذار اشکهای تو سیل بنیان کن بنای شرافت کاذبی باشدکه در این
> دنیای
> دون ، منهای پول پشتوانه زندگی هیچ تیره بختی نیست ....دختر تو مادر ، دارد
> همین
> حالا ، پای دیواری سینه شکسته در کمال ناکامی وبد نامی می میرد .... ای کاش
> دختر در
> به در تو که من بدبخت باشم ، میتوانست با مرگ خود انتقام شیر حلالت را از زندگی
> حرامی که داشت بگیرد ...مادر جان ! خواهش میکنم اجازه بدهی قبل از مرگ هر چه
> درد
> بیدرمان درپهنه این دل ماتمزده ام دارم ، به صورت قطره های سرگردان مشتی سرشک
> دیده
> گم کرده ، به دامان محبت بار تو بسپارم ....میدانم هرگز باور نمی کردی این چنین
> نامه ای به دست تو برسد ؛ تو برحسب نامه های گذشته من ، دخترت را زنی نجیب می
> دانستی که شرافتمندانه ، دور از خانه و کاشانه ، نان مادر ستمدیده و خواهر
> یتیمش
> رابه دست می آورد ... چگونه بگویم مادر ؟!.... که ازبخت من بدخت ، درعصری به
> دنیا
> آمده ام که; شرافت به طوررقت انگیزی بازارش کساداست .می دانی یعنی چه ؟ مادر
> همه هر
> چه تا کنون بتو نوشته ام دروغ محض بوده است .... دروغ محض .... اما اجتناب
> ناپذیرخدا می داند که هیچ دلم نمی خواست دل شکسته ات را ، بار دیگر
> ب************م
> ... همه ی آن نامه را ده روز دیگر که مصادف با بیست و چهارمین سال تولد من که
> در
> حقیقت بیست و چهارمین سال تولد یک بد بختی بیزوال است ،بسوزان .... و خاکستر
> سردشان
> را لابلای بستر پاره پاره من که مات و دست نخورده و بی صاحب در کنج کلبه ی
> فقیرمان
> افتاده است ، دفن کن ...بگذار خاکستر آن نامه ها لاشه افتخار من باشد ....
> افتخار
> اینکه حد اقل انقدر تو را عزیز می داشتم که تا وا پسین لحظات مرگ نگذاشتم حتی
> درتصویر بیچارگی من ، شریک باشی ....مادر جان ! در تمام این مدت سه سالی که مرا
> با
> این قبرستان بی سرپوش آرزوها و آمال انسانی ، این آخرین ایستگاه امید بیکاران
> خانه
> به دوش شهرستانی ، این تهران خراب شده ، روانه کردی ، بر حسب راه نکبت باری که
> این
> اجتماع هرزه پیش پای زندگی غریب من گذاشت من یکی از بی پناهترین و بیگناه ترین
> گناهکاران روزگار بوده امافسوس !... هزار افسوس که ضربان نامرتب فرصت نمی دهد ،
> تا
> آنجا که می خواستم جزئیات گذشته و اندوهبارم را برایت شرح دهم ...همانقدر باید
> بگویم که زندگی بسرنوشتی اینقدر دردناک ، دچارم کرد ،سه سال تمام ، شب و روز
> کار من
> پاسخ دادن به تمنای هرزه مشتی نامردبود که در ازای پولی ناچیز ، همه مستی ها ،
> پستی
> ها ، و رذالتهای خود راوحشیانه در لذت زاییده از پیکر خسته و تب آلود من ، خلا
> صه
> کرده اند ، خداوندا ! چه سرنوشت وحشتناکی در عرض این سه سال ، سر تا سر آرزوهای
> من
> ، اشکها و اشکهای پنهانی من ،بازیچه ی خنده ها ، محبتها و پایکوبی های ساختگی
> بود
> ....در عرض این مدت هرگز فرصت اینکه چند دقیقه از ته دل به خاطر سیه روزی خودم
> اشک
> بریزم نداشتم ....تنها یکبار ، تقریبا شش ماه پیش بود که در کشمکش یک درد
> جانکاه
> صمیمانه خندیدم ... اما ، بخدا ، مادر ، اگر بدانی این خنده تصادفی راچقدر
> وحشیانه
> در لرزش لبانم شکستند ... آخ اگر بدانی ....آری ، مادر جان شش ماه پیش در همان
> خانه
> ای که آشیانه حراج تدریجی ناموس محتاج من بود ، صاحب فرزندی شدم ...از چه پدری
> ؟ از
> چند پدر؟ اینها را هیچ نمی دانم ... اما آنچه مسلم بود ، خدابرای نخستین بار
> بزرگترین نعمتها را – نعمت مادر بودن را به من ارزانی کرد ...شبی که دخترم به
> دنیا
> آمد تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد .... برای چندساعت همه دردها ، در به دریها ،
> گرفتاریها را فراموش کرده بودم ....احساس می کردم زنی نجیبم و در خانه ای محقر
> و
> آبرومند برای شوهرمهربانم طفلی زیبا به دنیا آورده ام ... وفردا صبح پدرش از
> دیدن
> او ....آخ مادر چه می گویم ؟! چه می خواهم بگویم ؟!آه ، ای آرزوهای خام ... ای
> آرزوهای ناکام !مادر جان اگر بدانی فردای آنشب چه بر سرم آوردند ؟رییس آن خانه
> نفرین شده بچه ام را از دستم گرفت ... به زورگرفت....قدرت اینکه از جا تکان
> بخورم
> نداشتم .... هر چه فریاد کردم ماما! ماما ! فریادم در دل سنگش موثر واقع نشدآخ
> مادر
> ...ببین سرنوشت کار انسان را به کجا میکشاند ... که در خانه ایچنین رسوا ، به
> زنی
> که رییس خانه است ، باید ; ماما گفت ... آخ بیچاره مادرم ....باری بچه ام را از
> آغوشم بیرون کشیدند... بردند ...هنگامی که برای آخرین بار نگاهم به قیافه معصوم
> طفل
> بیگناه افتاد ، مثل اینکه با یک نگاه سرگردان ا زمن پرسید : چرا ؟؟؟دختر م را
> بردن
> و بر حسب قوانین حاکم بر اینچنین خانه ها او را در خلوت محض به خاک سپردند .چه
> می
> دانم شاید این حکمت خدا بود ... شاید خدا فکر کرده بود که مردنش بهتراز ماندنش
> است
> ، دنیایی که سرنوشت دختر زن نجییبی چون تو را به اینجا می کشاند چه سر نوشتی
> میتوانست نصیب دختر یک فا حشه بدبخت کند ؟!پس از دخترم مرا هم از خانه بیرون
> کردند
> ... از کارافتاه بودم ؛ درد فقدان بچه کمر هستی مرا شکسته بود .مادر جان ...
> تصادفی
> نیست که شش ماه است نزد تو خجلم و نتوانسته ام مقرری ماهانه برایت بفرستم .به
> خدا
> مادر ، در عرض این شش ماه در آمدم حتی آنقدر نبوده که یکشب با شکم سیر بخواب
> روم
> ....چه خواب ؟ چه شکم ؟ چه بد بختی؟ شش ماه تمام است که در کوچه و پس کوچه ها
> ویلانم ...در عرض این شش ماه به صد جور مرض استخوان سوزگفتار شدم ...دیگر نمی
> توانم
> حرف بزنم ، بغض دارد خفه ام میکند ، بغض نیست ، مرگ است ! مرگ در کار تحویل
> گرفتن
> پس مانده ی جان من است !خدا حافظ مادرشیرت را حلال کن ، به خواهر کوچکم هرگز
> نگو که
> خواهر نگون بختش چطور زندگی کرد ، و چه طور مرد ؛ نه - مادر جان نگو .
> خدانگهدارتان
>
>
>
>
>
> --
> برای نظر دادن همین میل را
> Reply to all
> بزنید و بدون تغییر دادن موضوع ، نظر خود را اضافه کنید
>
> این ایمیل را برای دوستان خود ارسال کنید
>
> ** مسئولیت محتویـــــات این ایمیل متوجه فرستنده آن مـــی باشد **
> ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
> دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه "ام تي ان ايرانسل" است
> جهت ارسال ایمیل به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به:
> mtnirancell@googlegroups.com
> برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به:
> mtnirancell-unsubscribe@googlegroups.com
> برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در:
>
> http://groups.google.com/group/mtnirancell?hl=fa
>
> -_-_-_-_-_- گروه مستقل ام تی ان ایرانسل -_-_-_-_-_-
>
> سپاسگزاریم، مدیریت انجمن ام تی ان ایرانسل گــــــو گل - مهرداد ، کیـان و "
> شما "
>
> شما خود ، مدیر گروه هستید..
>
> ** مسئولیت محتویـــــات این ایمیل متوجه فرستنده آن مـــی باشد **
>
> ..::.. دیدگانت را بشوی. دنیا را همانگونه که هست ببین..::..
>

--
برای نظر دادن همین میل را
Reply to all
بزنید و بدون تغییر دادن موضوع ، نظر خود را اضافه کنید

این ایمیل را برای دوستان خود ارسال کنید

** مسئولیت محتویـــــات این ایمیل متوجه فرستنده آن مـــی باشد **
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه "ام تي ان ايرانسل" است
جهت ارسال ایمیل به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به:
mtnirancell@googlegroups.com
برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به:
mtnirancell-unsubscribe@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در:

http://groups.google.com/group/mtnirancell?hl=fa

-_-_-_-_-_- گروه مستقل ام تی ان ایرانسل -_-_-_-_-_-

سپاسگزاریم، مدیریت انجمن ام تی ان ایرانسل گــــــو گل - مهرداد ، کیـان و " شما "

شما خود ، مدیر گروه هستید..

** مسئولیت محتویـــــات این ایمیل متوجه فرستنده آن مـــی باشد **

..::.. دیدگانت را بشوی. دنیا را همانگونه که هست ببین..::..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All Rights Reserved