---------------------------------------------------------------------------
شکوه میرزادگی
<strong> هزار و يک شب از سنگ های آتش گذشتم
هزار و يک شب از صخره های ذوب شده،
قلعه های سنگ باران
و تازيانه های درد
خواب بودی و جادو، و نمی ديدی
که خورشيد از زخم هايم سر می کشد
خليفه ايستاده بود، پشت به نام های عزيز
و خون در چشم های جهالت می جوشيد.
گفتم بيدار شو!
قصه هايم تمام نمی شود:
کشتی ها را ببين
از صبح های نيامده می آيند
و از جزايری
که قلبی از آتش دارند
بيدار شو!
شهرهای گندم منتظرند
و اسب ها تنها بر جاده هايي می تازند
که شتاب از نفس شان می گذرد
بيدار شو
و بوسه های مرا بر شقيقه ات بخوان
آتشفشان از کف دريا که برآيد
خبر نمی شوی!
چنگ هزاران ساله را بشنو
خراش ها تازه اند،
خونی شريف در رگ موسيقی می گردد
و صدا سبز می شود
بيدار شو و ببين
ستون های سوخته
دوباره می رويند
شهرهای غرق شده
زنده می شوند
و نام های عزيز
به آب ها وزمين ها بازمی گردند
***
بيدار که می شوي
جنون عطر بيد
دوباره در گيسوانم می گردد
و زنجيرها پاره می شوند
بيدار شو !
و آفتابگردانی کنار گيسوانم بگذار</strong>
---------------------------------------------------------------------------
Link: http://www.iranpressnews.com/source/106344.htm
--
The webmaster!
--
-
برای لغو عضويت لطفا از همان ایمیلی که عضو خبرنامه شده اید به آدرس زير ايميل بفرستيد
و سپس لینکی که برای شما فرستاده میشود را تائید کنید
IranPressNews+UNsubscribe@googlegroups.com
هرزمان که بخواهید میتوانید با فرستادن یک ایمیل به آدرس زیر دوباره مشترک خبرنامه شوید
IranPressNews+subscribe@googlegroups.com
-
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر