داستان بردگي بشريت اين مطلب 20 صفحهاي حاوي نكات جالب و دور از نگاه تحليلهاي روزمرهاي است كه ارائه ميشود و داستان واقعي به بردگي كشيدن بشريت توسط سرمايهداران غربي است. به عنوان مثال و براي درك بهتر اين مطلب؛ در نظر بگيريد كل پولهاي موجود در جامعه 500.000 ميليارد تومان بوده و بخش قابل توجهي (نزديك به 90%) از آن در اختيار بانكها است. حال اگر بانكها قسمتي از اين پول (مثلا 100.000 ميليارد تومان) را با سود سالانه 15% به مردم وام دهند با فرض استرداد اصل مبلغ وام، آنگاه مبلغ اين سود از كجا تأمين خواهد شد؟! اصل مطلب در سايتهاي زير موجود بوده و خلاصهاي از آن در ادامه آورده ميشود: http://www.relfe.com/plus_5_farsi.pdf www.larryhannigan.com هیچ کس متوجه نشد که در کل، کشور نمی تواند هیچ گاه از بدهی خارج شود مگر اینکه تمامی سکه ها بازگردانده شوند، حتی در این صورت آن ۵ سکه اضافی در ازای هر ۱۰۰ سکه باقی بود که هرگز قرض داده نشده بود. هیچ کس جز فابین نمی توانست بداند که پرداخت سود غیرممکن است. پول اضافه هرگز توزیع نشده بود. از اینرو افرادی حتماً در این بین باید می باختند به ما گفته می شود که تمام ملت ها مقروض اند. از خودتان بپرسید، یا از هر سیاستمداری - اگر همه ملت ها مقروض هستند،پس طلبکار چه کسی است؟! از خودتان بپرسید رکود چرا به وجود می آید. کارگر هنوز موجود است. کار برای انجام هنوز هست. مواد اولیه غیب نشده و کالاها آماده در مغازه ها در دسترس اند یا می توانند تولید شوند اما تنها چیزی که در جامعه ناپدید شده پول برای خرید کالها و خدمات است!!! کارفرمایان هیچ راهی نداشتند جز اینکه ۱۸ ٪ را به قیمت فروش خود اضافه کنند. اما این پول اضافه یا اعتبار( ۱۸%) به هیچ کسی وام داده نشده بود. در کل کشور، تاجران و کارفرمایان وظیفه غیرممکن بازپرداخت ۱۱۸ دلار را به ازای هر ۱۰۰ دلار که قرض می گرفتند بر عهده داشتند درحالی که این ۱۸ دلر اصلا به وجود نیامده بود. فابین خیلی ساده با پر کردن رسیدها قادر بود چندین برابر ارزش طل در گاوصندوقش وام بدهد، درحالی که حتی مالکشان هم نبود. مادامی که مالکین واقعی طلاهایشان را در خواست نمی کردند و اعتماد مردم سلب نمی شد همه چیز درست بود. نقشه فابین در حال کامل شدن بود: کل کشور به او بدهکار بود. افکار مردم از طریق آموزش و پرورش و رسانه ها تحت کنترل او قرار داشت. آنها تنها قادر بودند به چیزی بیاندیشند و باور داشته باشند که فابین می خواست. فابین بصورت غیرمستقیم چنان قدرتی بر روی دولت داشت که مجبور بودند به تمام خواسته های او عمل کنند. او چنین خودستائی می کرد که:" اگر پول ملت تحت کنترل من باشد، دیگر مهم نیست چه کسی قوانینش را وضع می کند" اهمیتی نداشت چه حزب و گروهی از دولتمردان در انتخاب ها برنده می شدند، فابین شریان زندگی ملت را تحت کنترل داشت. در هر تجمع انسانی یک دولت ساده شکل گرفته بود تا آزادی هر فرد و حقوقش مورد حمایت قرار گیرد و هیچ انسانی بر خلف میلش به کاری وادار نشود اموال دولت ها هرگز مصادره نمی شوند.اگر دولتی با کنترل کنندگان سیستم بانکی دشمنی پیدا کند و لازم شود که حذف گردد، اینکار از طریق جنگ ها و انقلاب به انجام می رسد. او شرح داد که قیمتها چگونه عمل خواهند کرد و اینکه پول واسطه ای برای مبادله خواهد بود اکثر افراد ثروت واقعی را که همه جا بود فراموش کرده بودند: خاک حاصلخیز، جنگل های انبوه، معادن و احشام. آنان فقط به پول فکر می کردند که همیشه کمیاب و اندک بود. اما هیچوقت درباره سیستم سؤالی نمی پرسیدند. آنها تصور می کردند که دولت سیستم را اداره می کند. فابین اجازه داد برای مدتی با یکدیگر بحث کنند اما بالاخره گفت : پیشنهاد می کنم تعداد سکه ای را که لازم دارید از من طلب کنید و محدودیتی وجود ندارد ولی باید توانایی بازپرداختش را داشته باشید و هرچه بیشتر بگیرید بایستی در آخر سال پول بیشتری پس بدهید. "مردم" پرسیدند: و تو چه دریافت خواهی کرد؟! برخی بیشتر از آنچه قرض گرفته بودند داشتند، اما این مسئله بدین معنا بود که دیگران پول کمتری دارند چرا که در ابتدا تعداد مشخصی سکه توزیع شده بود. دیگران برای اولین بار دریافتند که بدهکارند. فابین قبل از اینکه پول بیشتری به آنان قرض بدهد برخی از دارایی های آنان را گرو گرفت و همگی بار دیگر به سر کار خود بازگشتند تا سعی کنند آن ۵ سکه اضافی را که به نظر سخت می شد یافت به چنگ آورند. فابین در قسمت عقب کارگاهش یک گاوصندوق بزرگ داشت و به همین علت مردم مناسب دیدند برخی از سکه هایشان را برای محافظت آنجا نزد او بگذارند. او هزینه اندکی را بسته به مقدار پول و زمان نگهداری دریافت کرده و رسیدی را در ازای سپرده به فرد می داد من حال تمام این طلاها را در اختیار دارم ولی با این وجود هنوز باید کار کنم و زحمت بکشم! این منطقی به نظر نمی رسد. خیلی ها هستند که حاضرند برای استفاده از این طلاها که در اینجا خوابیده و به ندرت صاحبانشان سراغ آنها را می گیرند به من بهره پرداخت کنند. درست است که طلاها مال من نیستند اما در تصرف من که هستند و مهم همین است. دیگر به ندرت لازم است سکه بزنم، می توانم برخی از همین سکه ها را که در گاوصندوق انبار شده است به کار ببرم روزی مقدار بالایی وام درخواست شد. فابین پیشنهاد داد: "به جای حمل تمام این سکه ها می توانم سپرده ای به نام شما درست کرده و تعدادی رسید را به بهای سکه ها به شما بدهم." وام گیرنده قبول کرد و با یک دسته رسید بیرون رفت. او یک وام گرفته بود اما طلا همچنان در گاوصندوق باقی مانده بود. بعد از اینکه ارباب رجوع رفت فابین لبخندی زد. او می توانست طلا را قرض بدهد و هنوز آن را در اختیار داشته باشد. زرگران شهرهای دیگر در مورد فعالیت های او کنجکاو شده و روزی به ملاقات او آمدند. او در مورد کارش همه چیز را به آنها گفت اما بر لزوم مخفی ماندن ماجرا هم بسیار تأکید کرد. اگر برنامه هایشان به بیرون درز می کرد نقشه هایشان نقش بر آب می شد، در نتیجه بر سر اتحادی مخفیانه بین خود توافق کردند. روز بعد آنان جلسه ای با تمامی دولتمردان برپا کردند و فابین چنین آغاز کرد:" رسیدهایی که ما صادر می کنیم بسیار معمول شده است.شکی نیست که اغلب شما دولتمردان نیز از آنها استفاده کرده اید و راحت و مناسب یافته اید. دولتمردان سری به تأیید تکان داده و به فکر فرو رفتند که مشکل کجاست. فابین ادامه داد:" خب. برخی از این رسیدها توسط جاعلین نسخه برداری شده است. این روش بایستی متوقف شود. پیشنهاد من این است که قبل از هر چیز دولت وظیف هی چاپ رسیدهای جدیدی را بر روی کاغذی مخصوص و همراه با طراحی پیچیده برعهده بگیرد و بعد هر رسید توسط رئیس دولت امضا شود. می توانیم نام این رسیدهای جدید را " اسکناس " بگذاریم. ما زرگران خوشحال خواهیم شد که هزینه چاپ را بپردازیم چراکه نوشتن رسیدها وقت بسیاری را از ما می گیرد. مسأله دوم این است که برخی از مردم مشغول حفر زمین اند و برای خود سکه ی طلا می سازند. فابین گفت:" پیشنهاد من این است که قانونی تصویب کنید که هر کس قطعه ای طلا پیدا کرد باید آن را به ما تحویل بدهد. البته در عوض به او چک و سکه داده می شود این ایده به نظر مناسب می رسید و دولتمردان بدون اینکه زیاد به آن فکر کنند تعداد بسیار زیادی اسکناس جدید و تانخورده چاپ کردند. هر اسکناس بهایی داشت: ۱ دلار ، ۲ دلار، ۵ دلار، ۱۰ دلار و غیره که بر روی آن چاپ شده بود. مبلغ ناچیز چاپ کردن توسط زرگران پرداخت می شد. حجم پس اندازها افزایش یافت و با پو لهای اضافه در گاوصندوق، فابین به ازای هر ۱۰۰ دلار اسکناس و سکه ای که در سپرده داشت قادر بود ۲۰۰، ۴۰۰ و گاهی تا ۹۰۰ دلار وام بدهد. او باید محتاط می بود که این نسبت از ۹ به ۱ تجاوز نکند چراکه از هر ده نفر یک نفر به اسکناس و سکه ها نیاز داشت. با این حساب فابین به ازای هر ۱۰۰ دلار موجودی در سپرده ها می توانست تا ۴۲ دلار سود کند، در حالی که اکثر مردم باور داشتند که او تنها ۲٪ سود می کند. هنگامی که وامی بصورت اسکناس یا سکه تقاضا می شد هیچ مشکلی ایجاد نمی کرد. فابین صرفا به دولت توضیح می داد که افزایش جمعیت و تولیدات نیازمند اسکناس بیشتر است و بدین ترتیب پول ها را به ازای هزینه ناچیز چاپ به دست می آورد. تاجران برای تأمین کردن بهره قرضهایشان مجبور شدند قیمت هایشان را بال ببرند. مزدبگیران از کم بودن مزدهایشان شروع به شکایت کردند. کارفرمایان از پرداخت مزد بیشتر امتناع می کردند و مدعی بودند که با اینکار نابود می شوند. کشاورزان نمی توانستند قیمت مناسبی برای محصولتشان دریافت کنند. زن ها شکایت می کردند که غذا گران شده است. کارفرمایان می گفتند که کارگران بسیار تنبل شده اند و دیگر صادقانه کار نمی کنند، هر کسی دیگری را مقصر می دانست. دولتمردان نمی توانستند به راه حلی برسند و گذشته از آن مشکل در وهله نخست کمک به کسانی بود که دچار تنگدستی شده اند آنها برنامه های رفاه اجتماعی را آغاز کرده و قوانینی وضع کردند که مردم را وادار می کرد به دولت اعانه بدهند. این قوانین چیزی جز دزدی قانونی شده نیست. گرفتن چیزی از فرد برخلف میلش، با هر هدفی که داشته باشد فرقی با دزدی ندارد اکثر مخالفان سیستم تحت فشارهای مالی یا تمسخر عمومی ساکت می شدند. برای اینکار فابین و دوستانش اکثر روزنامه ها، تلویزیون و ایستگاههای رادیویی را خریداری نمودند را هحل های آنان همیشه متوجه اثرات مشکل بود نه علت اصلی. دولت پول را فراهم می کرد، اما بهره بر روی تمامی وامها گرفته می شد. برنامه های تأمین اجتماعی و بهزیستی بیشتر و بیشتر اجرا می شد، اما طولی نکشید که دولت دریافت حتی موفق به پرداخت بهره ها نمی شود، چه برسد به اصل بدهی. هدف فابین از تولید کار تهای پلاستیکی حذف اسکناس و سکه بود. نقشه او این بود که با خارج شدن اسکناسها از چرخه معاملات، تنها مشاغلی که از سیستم کارت کامپیوتری استفاده می کنند قادر باشند به فعالیت خود ادامه دهند. |
یکشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۰
داستان بردگي بشريت
__._,_.___
.
__,_._,___
|
CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All
Rights Reserved |





هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر