درود
بيگمان خواندن اين داستان شايد لبخند استهزا آميزي بر لبان برخي بنشاند اما ما براستي افسرده شديم و اشك در چشمان ما نيز حلقه زد از اينهمه خرفتي و سادگي !! ما ميدانيم كه اين داستانها را شيخ ها براي بيشتر خر مردن مردم ساختند و پرداختند و توسط نادانهاي ديگر شيوع دادند .
اين مرد بدبخت به اما مصادق نگفت " صادق جان ما بهتر از شما ، الله را داريم و همان ثروت براي ما كافيست لطفا كمي مال و منال دنيوي به ما بدهيد " اين داستان با تعاريف شيعه از امامان جور در نميايد . يعني آنقدر صادق از خود متشكر بوده كه بجاي مژده دادن خدا به مرد بدبخت ، خود را به او عرضه ميكند ؟ ضمن آنكه عقل صادق به اين نميرسيده كه ماهيت اين دو ثروت با يكديگر متفاوت است و نميتوان اين دو را بجاي ديگري خرج كرد و يا اينكه براستي ايشان سفسطه باز بودند و تنها به خر كردن مردم ميانديشيده؟
يك خانواده صاحب فرزند هم در برابر يك خانواده نازا صاحب ثروت هستند اما مگر با اين ثروت ميشود قبض برق را پرداخت كرد ؟
کلافه بود. از صبح در کوچه ها پرسه می زد؛ بدون این که مقصدش را بداند؛
بی هدف از این کوچه به آن یکی از این بازار به آن بازار. ظهر شده بود و خورشید سوزان تر از همیشه بر سر شهر می بارید.
دیگر خسته شده بود انگار این گرفتاری ها تمامی نداشت. بیشتر کار کرده بود بیشتر تلاش کرده بود؛ اما چیزی از این همه گرفتاری کم نشده بود.
با خود فکر می کرد که می بینی چگونه این مشکلات زمین گیرت کرده؟
و بعد به خدا گلایه می کرد که: از این همه لطف تو سهم من این است؟ گرفتاری، نداری؟
مرد هم چنان غرق در این افکار، بدون این که بداند و بخواهد به خانه امام صادق علیه السلام رسیده بود لحظه ای درنگ کرد.
کجا بهتر از این جا؟ شکایت روزگار را پیش او می برم. درد این دل را به او می گویم.بهت زده شده بود.
دیگر نمی دانست چه باید بگوید. هر چه از نداری و تنگ دستیش گفته بود امام نپذیرفته بود.
تو دیگر چرا گلایه می کنی؟ تو که مرد ثروتمندی هستی. مانده بود که این همه گرفتاری هیچ است؟ روزگار بر او تنگ گرفته بود و زندگیش به سختی می گذشت.
پس چرا امام چیز دیگری می گفت؟
اگر به تو سرمایه بسیاری بدهند حاضری دست از ما برداری و دل از ما بگیری؟
هر لحظه بر بهت و حیرتش افزوده می شد.
نه مولا جان! هرگز.
اصلاً حاضر بودی همه ثروت دنیا را داشتی و ما را نداشتی؟
بدنش به لرزه افتاد اشک در چشمانش حلقه زد.
صدایش به سختی شنیده می شد:
به خدا که نه!
چشم در چشمان امام دوخته بود. این نگاه چه آرامشی به او می داد.
سرمایه ای به این عظمت داری و از نداری می نالی؟
گوهر داری که حاضر نیستی به هیچ قیمتی حتی همه ی دنیا از دستش بدهی. تو چگونه گرفتار و فقیری؟غروب شده بود. مرد در کوچه ها قدم می زد و بی اختیار اشک می ریخت. از این که گوهری داشت که همه چیز بود و عالم در برابرش همه هیچ به خود می بالید.
مرد می رفت و خورشید به دور از چشم شب به امید صبحی که چشمان همه، از درخشش این گوهر بی مانند روشن باشد به سوی شرق پرواز می کرد.
''~``
( o o )
+---------------------.oooO--(_)--Oooo.------------------+
| wish best time for YOU.![]()
| bye.| .oooO![]()
| ( ) Oooo.
+-----------------------\ (----( )-----------------------+
\_) ) /
(_/
Best Regards,
Yasser Yazdani
BSCE in Computer Science
Cellphone : 09372603688
اجتماعی، فرهنگی، علمی و هنری از شخصی به شخصی دیگر و از نسلی به
نسل دیگر، راه اندازی شده است.
baraye didane in email be surate farsi mitavanid az yeki
az do rahe zir estefade konin:
1-Right clik>Encoding>More>Unicode (UTF-8)
2-Right clik>Encoding>More>Arabic (windows)
اگر این مطلب از طرف دوستان برای شما بازفرست شده است
می توانید در صورت تمایل در این یاهوگروه به نشانی اینترنتی
http://groups.yahoo.com/group/AndisheyeNik
وآدرس ایمیل andisheyenik@yahoogroups.com
،عضو شوید تا همه مطالب فرهنگی و اندیشه ای گروه را دریافت نمایید
لطفا در نظر داشته باشید که مطالب ارسالی از طرف صاحبان اندیشه با نگرشها
و سلیقه های گوناگون را به معنای خط مشی این یاهوگروه قلمداد نکنیم.
شاگردی دقیق، آموزگاری شریف و پرستاری مهربان برای (اندیشه) هم باشیم و بمانیم
مدیریت اندیشه نیک





هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر