دو مستند ساز ناپدید شدند
دوشنبه , ۱۰ آبان , ۱۳۸۹ ۹:۵۹ ق.ظ
http://www.rahana.org/archives/28988
دو فعال فرهنگی در شهر کامیاران به نامهای قاسم ویسی و فرهاد فلاحی از یک هفتە پیش ناپدید شدەاند و از وضعیت آنان هیچ اطلاعی در دست نیست.
بنا بە گزارش منابع خبری کرد، قاسم ویسی بە همراه فرهاد فلاحی مدتی بود کە مشغول تهیە مستندی در مورد زندگی و فعالیتهای فرزاد کمانگر، معلم اعدامی کرد در یکی از روستاهای کامیاران بودند.
قاسم ویسی علاوە بر فعالیت در حوزە ادبیات، در چند سال اخیر مشغول تهیە مستند و فیلم بودە و توانستە بود در این زمینە چند فیلم موفق بسازد. فیلم کوتاە این فیلمساز بە نام «نیم» کە بە موضوع تبعیض جنسی پرداختە است در یک جشنوارە فیلم در کردستان عراق شرکت کردە بود. این فیلمساز علاوە بر کارگردانی فیلم دیگری بە نام «سواری بە سوی غروب» سناریو نویس فیلم کوتاە دیگری بە نام «گرداب» نیز میباشد کە خود نیز در آن بە ایفای نقش پرداختە است. این فیلم چندین بار در شبکەهای ماهوارەای کردستان عراق بە نمایش درآمدە است. فرهاد فلاحی نیز دانشجوی رشتە سینما در دانشگاه کرج بودە و فیلمبرداری اکثر فیلمهای قاسم ویسی را بە عهدە داشتە است.
اخیرا این دو نفر که از دوستان صمیمی فرزاد کمانگر بودند برای تهیە فیلم مستند زندگی فرزاد کمانگر اقدام کردند و در دە روز اخیر برای جمع آوری مستندات و دیدن اشخاص و شاگردان فرزاد بە یکی از روستاهای کامیاران مراجعە کردە بودند و با چند نفر نیز مصاحبە انجام دادند؛ اما بە محض اطلاع از اینکە ماموران امنیتی بە قصد آنان پی بردەاند روستا را ترک کردند. بە دنبال آن ماموران امنیتی بە قصد بازداشت این دو فعال فرهنگی در شهر کامیاران بە منزل آنها مراجعە میکنند اما آنان در منزل حضور نداشتند و از آن روز بە بعد کە حدود یک هفتە از آن می گذرد هیچگونە اطلاعی از وضعیت و سرنوشت آنان در دست نیست.
این منبع همچنین افزود کە ماموران امنیتی بە دنبال یورش بە منزل شخصی این دو فعال فرهنگی مقداری از وسایل کار آنان را با خود بردەاند.
لازم بە ذکر است کە پیشتر و در مردادماه سال گذشته نیز سما بهمنی فعال حقوق بشر و اهل بندر عباس نیز بە دلیل تلاش برای تهیە مستندی از زندگی فرزاد کمانگر بازداشت و توسط دادگاه انقلاب شهر سنندج بە ۳ سال حبس تعلیقی و ممنوعیت از «تردد در مناطق کردنشین» محکوم شدە بود.
همسر نوری زاد: من نمی دانم طرف مسوول کیست؟ اطلاعات یا قوه قضائیه؟ دادستان یا رئیس زندان؟
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۸۹, ساعت ۱۸:۰۳
جرس: محمد نوری زاد که به دلیل نگارش نامههای انتقادی به رهبر جمهوری اسلامی ومسئولان نظام به اتهام "فعالیت تبلیغی و توهین علیه نظام" به سه سال و نیم حبس و تحمل ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده و هم اکنون در زندان اوین به سر می برد، اخیرأ دچار عفونت فک و دهان شده و حال جسمی نامساعدی دارد که مسئولان زندان نسبت به شرایط وی بیتوجهاند.
وبسایت رسمی محمد نوری زاد، در گفتگویی با همسر این مستندساز و نویسنده زندانی درباره بیماری نوریزاد در زندان گفت: در آخرین ملاقاتی که طبق روال چهارشنبهها داشتیم ایشان را بسیار رنگ پریده و ناتوان یافتم. البته اخلاق ایشان طوری است که اصلا به ما چیزی را منتقل نمیکنند و همیشه در پاسخ ما میگویند: شکر خدا. همه چیز عالی است. اما این دو دفعه آخر نتوانستند رنگ پریدهگیشان را پنهان کنند و چهارشنبه گذشته از عفونت فک و دهان بسیار بسیار در آزار بودند.
فاطمه ملکی در پاسخ به این که "آیا وی تحت معاینه یا مداوای پزشکان اوین قرار گرفته است یا خیر" اظهار داشت: بله، ولی مثل اینکه دندانپزشک اوین تنها کاری که گفته است میتواند در مورد ایشان انجام دهد تجویز مسکن است که خب مشکلی را حل نمی کند. به هر به ایشان گفتهاند با امکانات داخل زندان امکان مداوا ندارند و ایشان چندین هفته است که نمی توانند به علت عفونت و لقی دندانها غذا بخورد و در نتیجه بنیه ضعیفی پیدا کرده اند. سوالم تنها از آنها که نامشان مسئول است این است که آیا فقط یک شب توانستهاند با درد دندان بخوابند که این طور راحت از عفونت دهان یک انسان می گذرند؟
وی ادامه داد: من نمی دانم چرا همه مسائل را سیاسی می بینیم. ایشان با همه "جنایتهای قلمی" که به زعم خودشان مرتکب شده اند یک انسانند. با همان ظرفیت و آستانه تحمل آدمی. کاش آقای رئیس قوه قضائیه صدای من را بشنوند: آقای رئیس قوه قضائیه، همسرم را روزی که بردند به نام شما از ما جدا کردند و به خاطر توهین به شما، نامهاش هم در دفاترتان موجود است. شش ماه به خاطر شما حکم گرفت. بحثی نیست اما من ایشان را با تن و روحی سالم به داد گاه تان فرستادم و فقط می خواستم ایشان را با 20 کیلو کاهش وزن و تنی ضعیف وقتی برای مرخصی آمده بودند می دیدید. من برگه های معالجه پزشکی ایشان را فرستادم خدمت دکتر دادستان. تا شاید اگر لازم باشد بررسی کنند و فرصت بدهند ایشان به تیمار بپردازد که متاسفانه برادران صبوری نکردند.
همسر نوریزاد خطاب به رئیس قوه قضاییه اظهار کرد: حالا هم دست ما کوتاه است آقای لاریجانی ولی یادتان باشد همسر من شش ماه برای شما حکم گرفت و گذراند ولی شما شش سال از سلامتی او را تراشیدید و حالا حتی اجازه درمان هم نمی دهید.
وی همچنین گفت: مشکل این است که همه فکر می کنند مسئولی نشسته است تا به صحبتهای ما گوش کند. رئیس سابق زندان به آقای نوریزاد گفته بودند که دندانپزشکی را از خارج اوین برای تعیین وضعیت می فرستند که همانطور که گفتم این دو پزشک متخصص عفونت شدید را تایید و در پرونده ایشان در تاریخ چهارم آبان ماه درج کردند. در خبرها هم خواندید که رئیس زندان عوض شد و ما هم درخواست ملاقات دادیم که جوابی نگرفتیم ولی متاسفم که هرچه ما تلاش می کنیم داد و بیداد نکنیم کسی جوابمان را نمی دهد.ما اهل حاشیه نیستیم. تا امروز سکوت کرده ایم.
وی خاطرنشان کرد: نمونه اش را هم خودشان می دانند. آقای نوری زاد به تشخیص اشتباه پزشک زندان دچار اگزما و عفونت پوستی شدید شدند به طوری که تمام پوستشان لزج و فاسد شده بود. این را امروز از ما می شنوید که بیشتر از دو ماه از ماجرا می گذرد. گرچه به تمهید معالج بعدی وضعیت اورژانسی ایشان حل شد ولی هنوز عارضه آن در چهره ایشان مشخص است. چهره ای که روزی مردم ما به نام راوی روایت فتح می شناختند، بسیار سرخ و ملتهب است. ایشان بیشتر از سه ماه است در قرنطینه اند. بیشتر از دو ماه هواخوری نداشتند و تنها برای ملاقات از سلول بیرون میآمدند. همه این رفتارها غیر قانونی که هیچ، ضد بشری است. منظور اینکه ما سکوت کردیم ولی عفونت دهان چیزی نیست که من ساکت بمانم. کجای دنیا که ما ادعای مدیریت آن را داریم با مرد شصت ساله به خاطر نوشتن چنین می کنند؟ با کسی که جوانی اش را وقف مردم محروم کرد و هیچ وقت نخواست که پشت میز نشین باشد و عافیت طلب. مرخصی برای درمان حق مسلم ایشان است .
وی درباره شرایط کنونی همسرش و شیوه ملاقاتها اظهار کرد: ملاقات به ملاقات از وضع ایشان باخبر میشویم. دسترسی به تلفن نداریم. بیشتر از هفتاد روز است که ملاقات حضوری نداشته ایم. تلفن هم که ندارند. می گویند باید صبر کنید چهارشنبه به چهارشنبه. ولی به خدا قسم اگر کسی بتواند فقط و فقط یک هفته با عفونت دهان سر کند که ایشان طی این یکماه. و اگر پیگیری نشود هم ایشان اعتصاب می کنند و هم ما ساکت نمی نشینیم. تمام دادم این است که آقای نوریزاد بنیه اعتصاب جدید را ندارد و همین وضعیت جسمی شان هم حاصل انفرادی طولانی مدت و فضای نامناسب و اعتصاب قبلی ایشان است.
ملکی در پایان گفت: من نمی دانم طرف مسوول کیست. اطلاعات یا قوه قضائیه؟ دادستان یا رئیس زندان؟ نمی دانم. ولی تک تک آنها می دانند که آقای نوری زاد فردی متعهد است. با یک احضار تلفنی خودش را تحویل سیستم قضایی داد. آنها می دانند که اگر در زندان را سالها باز بگذارند ایشان یک قدم آنطرفتر نخواهند رفت و حالا به خدا قسم برای سلامتی ایشان نگرانیم. بگذارید به درمان ایشان بپردازیم تا تنشان در زندان جمهوری اسلامی تلف نشود. بگذارید لحظه ای با خودمان به باور برسیم که هنوز کسی برای آدمی برای انسانیت ارزشی قائل است.همین!
محمد رضا مقیسه به بند ۳۵۰ اوین منتقل شد
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۸۹, ساعت ۱۳:۰۷
جرس: محمد رضا مقیسه، روزنامه نگار دربند، در پی بازداشت مجدد مستقیما به بند عمومی زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
به گزارش تا آزادی روزنامه نگاران زندانی او که از حلقه اصلی یاران میرحسین موسوی به شمار می رود و چندی پیش با قید وثیقه از زندان آزاد شده بود، غروب روز یکشنبه دوم آبان ماه با یورش تعدادی از ماموران امنیتی به محل کار و سپس منزلش بازداشت شد.
محمدرضا مقیسه، رزمنده دوران جنگ تحمیلی و عضو کمیته پیگیری امور بازداشت شدگان و آسیبدیدگان پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم است. این بار وی بدون بازجویی مجدد به بند ۳۵۰ منتقل شده است و دلیل بازداشت دوباره او هنوز مشخص نیست.
اخراج دو تن از فعالان دانشجویی دانشگاه مازندران و صنعتی نوشیروانی بابِل
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۸۹, ساعت ۱۴:۳۸
جرس: پس از اخراج پنج نفر از فعالان دانشجویی استان مازندران، مسئولین دانشگاه مازندران و صنعتی نوشیروانی بابل طی احکام جداگانهای دو دانشجوی دیگر این استان را از دانشگاه اخراج کردند.
به گزارش جرس، کاوه دانشور دبیر شورای صنفی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و بهنام فرازمند عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مازندران پس از سپری کردن دوران محرومیت از تحصیل خود از دانشگاه اخراج شدند.
بهنام فرازمند عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مازندران بوده که در حوادث پس از انتخابات دو بار توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود به مدت یک سال و نیم از تحصیل محروم گشت. او که با آغاز سال تحصیلی جدید به پایان دوره محرومیت خود رسیده بود اجازه انتخاب واحد و ثبت نام در ترم جدید را پیدا نکرد و پس از مراجعه به حراست دانشگاه به اداره اطلاعات بابل فرستاده شد.
کاوه دانشور دبیر سابق شورای صنفی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل نیز در حوادث پس از انتخابات در اعتراض به دستگیری فعالان دانشجوئی دانشگاه نوشیروانی دست به اعتصاب زد و پس از احضار به اداره اطلاعات شهرستان بابل مورد بازجوئی قرار گرفت.
نامه ژیلا بنی یعقوب به جعفری دولت آبادی: آقای دادستان! گاهی نیز دادستان ما باشید
تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۸۹, ساعت ۱۳:۱۱
جرس: ژیلا بنییعقوب روزنامهنگاری که به تازگی حکم یک سال حبس قطعی و ۳۰ سال محرومیت از روزنامه نگاریاش در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران تایید شده است با نگارش نامهای به دادستان تهران از عملکرد دادستانی گلایه کرده است.
وی که همسرش هم اکنون در زندان به سر میبرد، با انتشار این نامه در وبلاگ شخصیاش از دادستان تهران خواسته که گاهی نیز دادستان روزنامه نگاران مستقل و شهروندان معترض باشد.
متن کامل این نامه به شرح زیر است :
آقای جعفری دولت آبادی، دادستان تهران
من مثل شما دانش آموخته ی رشته حقوق نیستم، اما در حد اطلاعات عمومی هر شهروندی می دانم وظیفه دادستان تنها کشاندن روزنامه نگاران و یا دیگر شهروندان معترض به دادگاه نیست که وظیفه ستاندن داد روزنامه نگاران و شهروندان معترض را در مقابل دولت و حکومت نیز دارد.
آقای دادستان! می دانم که این روزها اغلب با کسانی در تماس هستید که شما، رفتار و عملکردتان را تایید می کنند و در چنین شرایطی شاید انتقادهای روزنامه نگار منتقدی مثل من چندان اثرگذار نباشد.بدون اینکه امید زیادی به تاثیر گذاشتن و نتیجه گرفتن داشته باشم تنها به این خاطر برای شما نامه می نویسم که بگویم:
آقای دادستان ! گاهی نیز دادستان ما باشید.
چند سالی است که به صورت عملی همکاران محترم شما در دولت و قوه قضاییه، ما روزنامه نگاران مستقل را از اشتغال در حرفه روزنامه نگاری محروم کرده اند و این اتفاق برای من فرصت مضاعفی را برای مطالعه بویژه مطالعه تاریخ معاصر ایران فراهم آورده است.این روزها خاطرات خودنوشت زندانیان سیاسی دوران شاه را می خوانم و شگفت انگیزتر از هرچیز دیگر در این خاطرات برای من این است که حتی رفتار نگهبان ها و زندانبان های رده پایین نیز ثبت شده است .زندانیان پس از چند دهه رفتار نیک یک نگهبان را در یک زندان دور افتاده ستایش می کنند و یا رفتار ناپسند یک زندانبان را در زندان قصر و اوین در مقابل چشمان نسل آینده که ما باشیم قرارمی دهند.بنابراین بعید است که تاریخ رفتار دادستان تهران را ثبت نکند.
در چند ماه گذشته، چندین بار با شما ملاقات داشتم و هربار شما با حسن رفتار برخورد کردید و با صبوری کامل حرفهای من را شنیدید و هر بار تاکید کردید که سی سال محرومیت از حرفه روزنامه نگاری که توسط قاضی پیرعباسی برای من صادر شده، حکم عجیبی است که با موازین حقوقی همخوانی ندارد و وعده دادید که این حکم در دادگاه تجدیدنظر حتما شکسته خواهد شد.
من نیازی نمی بینم به عنوان یک روزنامه نگار برای شما که دانش آموخته رشته حقوق در مقطع دکترا هستید توضیح بدهم که در سراسر نظام کیفری ایران، حکم به محرومیت دائمی یا طولانی مدت، حتا اگر تنها یکی از "حقوق اجتماعی "را در بربگیرد در مقام مجازات امکان پذیر نیست. من نیازی نمی بینم که استدلال بیاورم صدور چنین حکمی با موازین حقوقی خود جمهوری اسلامی نیز هم خوانی ندارد چرا که اطمینان دارم شما بهتر از من می دانید.شاید این جمله من برای بسیاری از همکاران شما قابل درک نباشد اماشاید برای شما قابل درک باشد :
«من با روزنامه نگاری زندگی می کنم نه با روزنامه ها »
هرچه هست، من نگران آینده حرفه ای خودم نیستم که خوب می دانم قاضی محترمی که چنین حکمی را صادر کرده هیچ شناختی از حرفه روزنامه نگاری درگذشته و حال ندارد و تصوری از تحولات روزنامه نگاری در آینده نیز ندارد و مهم تر از همه، نمی داند که در دنیای امروز هیچ کس نمی تواند برای پنج سال یا ده سال یا سی سال آینده ی حرفه ای یک انسان تصمیم بگیرد. اصلا این طور قاضی ها چه می دانند روزنامه نگاری پنج سال یا دهسال یا بیست سال آینده چگونه است؟شاید قاضی هایی که چنین احکامی را صادر می کنند، حتی به یاد نیاورند که کسانی در همین دو-سه دهه قبل قانونی را در ایران تصویب کردند که شهروندان برای خریداری دستگاه فاکس و ارسال نمابر نیازمند دریافت مجوز بودند و داشتن یک دستگاه ویدیو آرزویی دست نیافتنی برای شهروندان این کشور بود و هرگز تصویب کنندگان و مجریان این قوانین روزی را تصور نمی کردند که شهروندان در خانه های خود به جای استفاده از فاکس به راحتی خواهند توانست به هرجای دنیا ایمیل بفرستند و به راحتی امواج صدها رسانه ی دنیا را از طریق گیرنده های کوچک ماهواره و کامیپوترشان دریافت کنند و ارتش سایبری با میلیاردها تومان بودجه برای ارسال پارازیت و ایجاد فیلتر، از کودکان و نوجوانانی که هر روز با فیلترشکنی جدید به جنگ شان می روند شکست بخورند.
بنابراین آقای دادستان! اگر چند سال بعد من بودم و شما نیز بودید ، به یادتان خواهم آورد که همچنان که برخی از قاضی ها و دولتمردان ده سال قبل تصوری درست از امواج رسانه های ماهواره ای یا دنیای نت نداشتند، هیچ تصوری نیز از روزنامه نگاری آینده ندارند.
تنها برای ثبت در تاریخ است که حکم صادره از سوی قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب را برای شما مرور می کنم تا اگر روزی یک دانشجوی حقوق یا تاریخ در باره دوران دادستانی شما تحقیق می کرد، ببیند احکام در این دوره چقدر حقوقی نوشته می شدند!
قاضی پیر عباس در بند اول حکم صادره اش ، به قول خودش برای اینکه ثابت کند کار من روزنامه نگاری نبوده بلکه تخریب به تمام معنا بوده چنین نوشته است:
«آیا توجه دول غربی و اعطای بورس تحصیلی و دعوت از وی(ژیلا بنی یعقوب) برای مسافرت به آن کشورها جهت حرفه روزنامه نگاری است، آیا فقط متهم پرونده مشغول حرفه روزنامه نگاری است؟ آیا دنیای استعمار گر غرب بدون هدف هزینه می کند؟ آن هدفی که دنیای غرب برای آن هزینه می کند چیست؟ و از کجا تشخیص داده که خانم بنی یعقوب غرب را به آن هدف نزدیک می کند.»
من از لحن حقوقی ! این حکم می گذارم و فقط به محتوایش می پردازم : یکی از مصادیق اتهامی اعطای بورس به من از سوی دانشگاه های غربی ذکر شده است. گرچه اعطای بورس از سوی دانشگاه های دنیا جرم تلقی نمی شود و همه ساله تعدادی از دانشجویان ،متخصصان و استادان دانشگاه و حتی وابستگان دولت ایران از بورس های تحصیلی دانشگاههای غربی استفاده می کنند، با این همه اما من هیچ بورسی را از هیچ دانشگاهی نپذیرفته و در بازجویی ها نیز بارها این موضوع را اعلام کرده ام .منظور قاضی از این جملات تنها این است که یکی –دو دانشگاه اروپایی به من پیشنهاد بورس داده و البته من نپذیرفته ام.حالا این شد جرم؟
یکی دیگر از مصادیق مجرمانه، دعوت کشورهای غربی از من برای سفر به آن کشورها بوده است .من از سوی وزارت خارجه ژاپن و وزارت خارجه فرانسه به این کشورها دعوت شده بودم که حاصل آن نوشتن مقالاتی در باره زندگی مردم آن کشورها بویژه زنان در این کشورها در روزنامه یاس نو بوده است و هیچ کدام از این سفرها اهداف سیاسی نداشته و هیچ گونه فعالیت سیاسی در طول سفر نداشته ام .
وزارت خارجه فرانسه هرساله از روزنامه نگاران سراسر دنیا از جمله ایران برای یک سفر کوتاه به فرانسه دعوت می کند و جالب این است که نه فقط در ایران از روزنامه نگاران اصلاح طلب که بارها از روزنامه نگاران روزنامه های دولتی و حتی اصولگرا نیز دعوت کرده و این روزنامه نگاران نیز به این دعوت پاسخ مثبت گفته اند.
وزارت خارجه ژاپن نیز چند سال پیش در قالب پروتکلی از من برای سفر به این کشور دعوت کرد. پروتکلی که بر اساس آن دولت جمهوری اسلامی ازشش زن ژاپنی و دولت ژاپن نیز از شش زن ایرانی برای سفر به کشورهای متبوع شان دعوت کردند .من یکی از آنها بودم و پنج نفر دیگر یک زن کارگردان ،یک زن عکاس ،یک زن مجسمه ساز و یک زن بازیگر و یک زن موسیقیدان بودند.کجای سفر شش زن فعال ایرانی در جهت اهداف استکبار است ؟همچنان که درمطالبی که تحت عنوان سفر به ژاپن در روزنامه یاس نو نوشتم زنان ژاپنی بارها به ما گفتند" ما باور نمی کردیم زنان ایرانی با وجود حجاب می توانند کار و پیشرفت کنند." در واقع این زنان در حد توان خود به عنوان سفیران فرهنگی ایران دیدگاههای کلیشه ای رایج را درباره زنان ایرانی شکستند.علاوه براین چنین سفرهایی در روابط فرهنگی بین ملل رایج است .
آقای دادستان !
گرچه سفر به کشورهای غریی و تهیه گزارش از غرب برخلاف قانون نیست اما بیشترین سفرهای من نه به کشورهای غربی که به کشورهای خاورمیانه و منطقه از جمله عراق، افغانستان و لبنان در دوران جنگ در این کشورها بوده است و صدها گزارش در باره مصائب مردم افغانستان و عراق در دوران جنگ و اشغال نوشته ام که در روزنامه های نوروز ،یاس نو ،همشهری ، وقایع اتفاقیه و سرمایه و … به چاپ رسیده است و با یک جستجوی ساده در اینترنت قابل دسترسی برای قضات یا کارشناسان وزارت اطلاعات است .
اگر سفر به کشورهای غربی از نظربازجویان و قاضی های جمهوری اسلامی در جهت شغل روزنامه نگاری تلقی نمی شود .شاید سفر به لبنان در این چارچوب تلقی شود! اما معلوم نیست چرا قاضی محترم پرونده از این موضوع در پرونده می گذرد ؟من از نخستین روزنامه نگاران ایرانی هستم که از اردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا گزارش تهیه کرده ام .این گزارش ها در روزنامه های نوروز و یاس نو به چاپ رسیده است .
جناب قاضی پیرعباسی در بند دوم حکم صادره علیه من که منجر به صدور یکسال زندان قطعی و سی سال محرومیت از حرفه روزنامه نگاری شده، نوشته است:
«آیا همکاری وی (ژیلا بنی یعقوب) با روزنامه های تعطیل شده توسط محاکم قضایی حکایت از انجام وظیفه حرفه روزنامه نگاری دارد. بله در دیدگاهی که راه صواب را تقابل با حکومت اسلامی می داند چنین است؟»
دوباره از لحن حقوقی این بند از حکم قضایی می گذرم و فقط به این نکته بسنده می کنم من زمانی در روزنامه های اصلاح طلب فعالیت می کردم که با مجوز دولت منتشر می شدند و اساسا همکاری با روزنامه های تعطیل شده غیرممکن است. اما آیا باید قصاص قبل از جنایت می کردم؟ و در زمانی که این روزنامه ها با مجوز دولت منتشر می شدند با پیش بینی تعطیلی شان از همکاری با آنها خودداری می کردم.اگر چنین است چرا از ابتدا دولت اقدام به صدور مجوز برای این نشریات می کند ؟
توجه شما را به بند دیگری از حکم تاریخی قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب جلب می کنم:
«آیا تهیه مقاله با عنوان مجلس حرم سراها و حرم سرانشین ها و اعلام این خبر کذب که ۵۰ درصد نمایندگان مجلس هشتم دارای دو زن می باشند ! جزو وظایف روزنامه نگاری است ؟ اولا طبق قوانین کشور تعدد ازدواج مجاز است ثانیا در آن مقاله پیش گویی هایی تا گرفتن زن چهلم شده و این جزء تخریب چهره مجلس در اذهان عمومی چیز دیگری نمی باشد.»
آقای دادستان جالب است بدانید که این مقاله ی" مجلس حرم سراها و حرم سرانشین ها " اساسا نوشته من نیست و در بازجویی بارها این موضوع را توضیح داده ام .کارشناس پرونده مقاله ای را به عنوان مدرک جرم علیه این جانب به عنوان مستند اتهامی ارائه کرده که اصلا نوشته من نیست . حتی در سایت من نیز منتشر نشده است . بلکه این مقاله نوشته خانم شکوه میرزازادگی است که در آن اسمی از من آورده است.من در بازجویی ها بارها گفته ام که این مقاله توسط من نوشته نشده و من نمی توانم مانع از این بشوم که دیگران هیچ اسمی از من در مقاله شان نیاورند. اما بازجو بدون توجه و بدون ارائه هیچ دلیلی و صرفا به خاطر سنگین کردن پرونده، مقاله ای را که نه نویسنده اش من هستم و نه در سایت من منتشر شده ، به عنوان مقاله ی من ارائه کرده است و قاضی پرونده نیز بر همین اساس حکم صادر کرده است.ظاهرا دلیل راه یافتن این مقاله به پرونده این است که کارشناس اسم من را در یک موتور جستجو سرچ زده است و هرجا که نام من آمده ،با خوشحالی از آن پرینت گرفته و داخل پرونده گذاشته است .چون فکر کرده هرجا اسم من هست یعنی من در تهیه آن نقشی داشته ام.کاش که بازجوها کمی بیشتر با علوم امروزی از جمله نت آشنایی داشتند .
آقای دادستان! شما فقط تکلیف همین یک نکته را روشن کنید که چرا مقاله ای که نوشته من نیست به عنوان یکی از دلایل صدور حکم برای اینجانب قرار گرفته است؟
اشاره دیگر قاضی پیرعباسی نیز نه به مقاله من که به مقاله خانم فخرالسادات محشتمی پور است که من به نقل از وبلاگ شخصی ایشان در وبلاگم منتشر کرده بودم . خبری که در آن گفته شده بود ۵۰ نماینده مجلس هشتم دو زن دارند و نه ۵۰ درصد و این موضوع را من بارها برای بازجوی محترم توضیح دادم اما نمی دانم آیا متوجه نمی شدند که ۵۰ نفر با ۵۰ درصد فرق دارد یا نمی خواستند که متوجه بشوند؟
حکم قاضی پیرعباسی بندهای دیگری نیز داردکه مبتنی بر گزارش هایی است که من از تجمع و متینگ های هواداران کاندیداهای رقیب احمدی نژاد از جمله زنجیره سبز انسانی از میدان راه آهن تا میدان تجریش و همین طور گزارش هایی است که از چمد تجمع اعتراضی مردم در روزهای پس از انتخابات پر مناقشه خرداد ۸۸ تهیه کرده بودم.قاضی این گزارش ها را مصداق توهین به رییس جهور تلقی کرده و بر اساس آن حکم صادر کرده است و از سوی دیگر همین مقالات در پرونده ای جداگانه برای دادگاه مطبوعات ارسال شد تا در آنجا نیز به اتهام توهین به رییس جمهوری دوباره مورد محاکمه قرار بگیرم.
مایلم دوباره بگویم که آقای دادستان!گاهی دادستان ما نیز باشید .خودتان به این حکم ناعادلانه قاضی اعتراض کنید.به قول نخستین دادستان انقلاب « این مناصب غنیمت نیست، آزمون آخرت است .»اجازه بدهبد!سالها بعد شما را دادستانی توصیف کنند که گاهی دادستان مردم نیز بوده اید،دادستان روزنامه نگاران مستقل و شهروندان معترض
پیش از شما / به سان شما / بیشمارها /
با تار عنکبوت / نوشتند روی باد /
کین دولت خجسته ی جاوید زنده باد! /*
با تشکر
ژیلا بنی یعقوب -نهم آبان ماه ۱۳۸۹
*شعری از استاد شفیعی کدکنی
--
عضویت در گروه
برای مشترک شدن در این گروه از آدرس ایمیل خود به این آدرس ایمیل بفرستید
Jonbeshsabziran+subscribe@googlegroups.com
پس از آن برای تأیید اشتراک ایمیلی از طرف گروه
دریافت می کنید که باید بر روی لینکی که در آن ایمیل هست کلیک کنید
لغو عضویت در گروه
برای خارج کردن ایمیل خود از گروه از آدرس خود به آدرس زیر ایمیل بزنید
Jonbeshsabziran+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر