قم را برای همیشه خداحافظ
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۸۹, ساعت ۵:۰۷
محمد رهبر
"قم را برای همیشه خداحافظ" عنوان نوشته ای است که در آستانه سفر آقای خامنه ای به قم نوشتم. این مطلب را برای ستون خاطراتی برای آینده بود که در سایت" روز و شب "،جناب آقای تختی منتشرمی شود ، سایت محترم بابک تختی، دچار نقص فنی بود و این شد که بر روی فیس بوک گذاشتم ، با خودم گفتم شاید همین روزها طلبه ای از قم برای همیشه برود. این مطلب به سیاق داستانی خیالی است اما مگر خیال از واقعیت چه قدر فاصله دارد و مگر بارها که به قم رفته ام ندیده ام طلاب سر به زیر و دست شسته از مقام و منصب و مال دنیا را که هم شماتت خلق می برند به جرم هم لباسی با آنهایی که با این ردا و لباس ظلم می کنند و هم تازیانه اهل قدرت بر گرده شان هاشور مظلومیت می زند. طلبه لارستانی ما، گرچه خیالی است اما حقیقت محض است از گوهر دین که نمی خواهد آلوده دست اهریمن شود.
قم را برای همیشه خدا حافظ
بسم الله الرحمن الرحیم
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
برادر عزیز و صاحب ایمانم سید حسام جان
این نامه را وقتی می خوانی که من برای همیشه از قم رفته ام ، برای همین عذر تقصیر مرا بپذیر که از این رفتن همیشگی و سر به بیابان گذاشتن ،چیزی به تو نگفتم ، گرچه خودت حالم را در این پنج سال دیده ای که چه قدر مضطر بودیم . همین بد حالی دائم الایام من که این روزها تشدید هم شده بود . چند باری به بد خلقی هم ختم شد ، چند باری به بگو و مگو هم رسید ، حلالم کن ، هرچه هست ظرف مصیبت برادرت پرشد.
می دانم که الان به خودت می گویی که چرا چنین کرد، طلبه ساعی حوزه علمیه قم که آقایان مدرسین ، بحث و فحص اش را می پسندیدند کجا رفت ؟ با خودت می گو یی ببین شیطان رجیم چه طور از قلعه ایمان حوزه علمیه هم عبور می کند و می زند به قلب "یحیی لاری".
نه برادر جان اطمینان می دهم که این پریشانی کار شیطان نیست ، حکما، بزرگترین تهمت ها بر خداوند این است که ما بندگان آنچه خدایی است را به شیطان نسبت می دهیم تا شاید تکلیف شاقی را ساقط کنیم و خلاص شویم .
سید حسام عزیز امید واثق دارم که تو هم بعد خواندن این نامه همین راه مرا پیشه کنی از این شهر بروی و دنیا و آخرتت را نجات دهی .
باری مرا که می شناسی روستازاده لارستانی که نام کنیه اش هم از همان دهات لارستان می آید ، ما جد اندر جد زاده همان لارستانیم در جنوب فارس و همسایه کویر ، آن روزهای اول که به قم آمده بودم و با شما هم درس و هم بحث شدم از آب قم گله می کردی که شور است . من ولی لام از کام بر نیاورم و لاجرعه نوشیدم .آخر جایی که ما هستیم همین آب شور هم به زحمت و قضا و قدر می رسد ، آب انبارهای ما به قناتی وصل نیست ،منتظر می مانیم تا باران بیاید و بعد این آب انبارها پر شود ورزقی برسد. ابوی مرحوم و رنجور من که عمری به فعلگی و کشت دیم مشغول بود ، همان پنج سال پیش که به قم آمدم ،نصیحتی کرد و از من قسم گرفت همین یک نصیحت را اجرا کنم تا دعای خیرش همیشه بدرقه ام باشد . خیلی کوتاه گفت که نان حلال بخور. آمدم به قم و در اولین کاری که کردم همین شهریه را نگرفتم ، ایستادم به دکان آقای مرتضایی فر و چسب و سریشم زدن به کتاب . گنجشک روزی بودنم هم نگذاشت که دستم به غیر دراز شود . بعد دیدم همین نان حلال خوردن چشم را باز می کند ، در این پنج سال عارضه ای هم به جانم افتاد که شما خوب شاهدش بودی ، خس خس نفس ، در خودم تحقیق کردم، دیدم کاملا روحی است ، این درد بی درمان .
هر چه در این شهر می مانم نفسم بیشتر می گیرد.
سید حسام جان ، در این پنج سال دینم را به قم دیدم که به تاراج می رود ،آقایانی که بر سر منبر می روند از مکاسب می گویند و کسبه قم را به ترازو و عدل فرمان می دهند . من ندانستم این همه مکاسب گفتن خود می شود کسبی . می دانی که از سیاست و امامت جماعت شدن بریده ام ، نان حلال توصیه صعبی بود . پایم افتاد چند باری بروم به مجتمع امام خمینی برای مطالعه ، همین که شیخ مصباح فرمانده اش است و طلاب خارجی می گیرد که هزار برابر ما خرج دارند. گفتند نمی شود حتی برای مطالعه. باید بیایی به محضر درس ، کارت بگیری ، رفتم. همین مکلا های آخوند آمده بودند ، رحیم پور ازغدی .
در یکی از سخنرانی ها گفتم آقای ازغدی درسی که شما دادید سرتا سرش تهمت بود، حداقل من آیت الله منتظری را می شناسم و مستحق گفته های شما نبود.
سپردند که دیگر ایشان را راه ندهید . دیدم نصیحیت ابوی به نان حلال موسع است و به مکان و زمان حلال هم تسری می یابد . در این پنج سال در همه بی پناهی ها، به من طلبه کسی از آقایان مدرسین التفاتی نکرد. درس و بحث ها بیشتر دنیاوی است و ناظر به رقابت بین علما.
در این سالها وبایی بدتر از آنچه به جان مردم شهر افتاد به دیانت حوزه افتاد. یادم نمی رود که همین هیات بزرگ شیخ پناهیان جنب حضرت معصومه را شبی از شبهای ماه رمضان رفتم ، با طلبه ای که به دعوتش رفته بودم و از معنویات و کمالات شیخ سخن می گفت . نماز صبح را اقتدا کردیم و خواندیم ، و بعد رفتیم و کنار آقای پناهیان نشستیم . ایشان گفتند :"هر کس اینجا نماز میخواند اجرش را در همین دنیا خواهد دید.
از طلبه همراه پرسیدم یعنی چه ؟
گفت :حاج آقا پناهیان دست بازی دارند در ارگانها و می توانند ، برادران را در تهران مشغول کنند. در صدا و سیما ، نمایندگی رهبری در دانشگاهها و از این قبیل . ایشان معرف معروفی هستند. سینه ام به خس خس افتاد. سریعا آمدم حجره و نماز را دوباره خواندم ، این هم حرام بود ، نماز حرام، مثل نان حرام.
برادر حسام، آنقدر دیده ام که شرحش یک عمر می خواهد. مدتها بود که تصمیم گرفته بودم از قم بروم ، نه دیگر دلی به آقایان مدرسین داشتم و نه به اصلاح امور ، می دیدم هر ساعت که می گذرد ، چنگی به ایمانم می خورد و خسی به سینه ام می افتد.
چند روزی است که سینه ام فوران می کند، تنگی نفس دارم ، می دانم روحی است ، خیابانهای شهر مثل فشار قبر بر تنم می افتد. امروز با عبا و ردا مرا با همین موتور قراضه، کنار خیابان چهار مردان ایستاندند . گفتند که می خواهیم بر چراغ موتورت بنویسم" یا سید خراسانی ".
گفتم سید خراسانی کیست ؟
گفتند : مولایمان خامنه ای به قم می آید، سید خراسانی و سپهسالار امام زمان.
گفتم : این اباطیل تعیین وقت ظهور است ، امام صادق فرمودند هر کس تعیین وقت کند، کذاب است چه سید خراسانی و چه غیر خراسانی .
مرا به باد کتک گرفتند و عبا و ردا را به خاک آلودند. سینه ام خس خس می کرد. حجره آمدم شما نبودید ، عبا را نگاه کردم، یاد نصیحت پدر افتادم، گفتم نکند این هم حرام است ،نکند به این جلد رفتن حرام است . چشمم پر اشک بود و قرآن را باز کردم :امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
انگشتر عقیق را عبا و ردا را تا کردم و بی اینکه خاکش را بتکانم گذاشتم به کناری ، احساس کردم مضطرم با این دلق و زناری که به تن کرده ام . این را به تن کسانی دیده ام که به هیچ دینی نیستند، با خودم گفتم مگر نه اینکه پیا مبر فرمود شبیه کفار نشوید.
سید حسام جان والله که این شهر مرا تنگ می شود، خدا حافظ تو ، قم را ترک می کنم ، اگر وعده دیداری بود ، به بیابانی قرار می گذاریم جایی که گم باشد و قم نباشد.
بنده مضطر خدا
یحیی لاری ذی قعده 1431
نبوغ آخوند خراسانی
http://www.tabatabaie.blogfa.com/post-145.aspx
جمعه بیست و سوم مهر 1389
سالها پیش زمانی که آخوند خراسانی با ایده ی تشکیل حکومت اسلامی مواجه شده بود، با آینده نگری و نبوغی که داشت از حیطه ی نظریه پردازی و تئوری پروری گامی فراتر نهاده بود و ضعفهای عملی تشکیل حکومت اسلامی را بر شمرده بود. او در پاسخ به درخواست مرحوم نایئنی مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی گفته بود که اگر حکومتی با پشتوانه ی دینی تشکیل شود آنگاه ما که باید مهمترین مرکز مبارزه با فساد باشیم ، خود به مرکز فساد بدل خواهیم شد . به گفته ی مرحوم خراسانی ، علمای دین در هر جامعه ای باید در حکم نمکی باشند که از فاسد شدن مواد غذایی جلوگیری می کند.اگر نمک فاسد شد تکلیف چیست؟ در وصایای رسول(ص) به ابوذر آمده است" ای ابوذر ، بدان که نمک داروی جلوگیری از فساد است و چون نمک فاسد شد برای آن دارویی نیست".پس نمک را نباید در معرض گندیدن و فاسد شدن در آوریم و به بهانه اصلاح امور مردم ، نباید خود را در شرایطی قرار دهیم که به دامن فساد بیفتیم.اگر هم تصور کنیم که عامه مردم به دلیل ارادت و اخلاص فراوان به ما، حتی اگر ما حاکم شویم ، ما را مسئول مفاسد نمی شمارند،چنین تصوری گر چه ممکن است برای اوایل امر درست باشد، اما به زودی ورق بر می گردد.آن وقت همان مردمی که فسادهای موجود در حکومت ما را حمل بر صحت می کردند یا به گردن دیگران می انداختند تا ما تبرئه شویم، همان مردم در مورد مفاسدی هم که ما مسئول حقیقی آن نیستیم، ما را مسئول می شناسند و حتی آنچه را در حکومت ما حقیقتا مفسده نیست، مفسده تلقی می کنند تا ما را محکوم کنند.علاوه بر این اگر ما به نام اسلام و شرع حکومت تشکیل دهیم و اگر مراجع و علمای دین،متصدی امور حکومتی شوند به معنای این است که ما سرنوشت اسلام و مرجعیت را به یک حکومت پیوند بزنیم و این بسیار خطرناک است چون هر حکومتی دیر یا زود به فساد می گراید و سقوط می کند و آنگاه حکومتی که به نام اسلام تشکیل شده و مراجع و علمای دین متصدی امور آن باشند، وقتی به فساد گرایید و سقوط کرد،این امر یعنی به فساد گراییدن و سقوط اسلام و مرجعیت و این بدترین پیامد ممکن است.
آخوند خراسانی گفته بود که سیاست به معنای اداره امور مملکت،یک فن است و دوام سیاست و قوام رعیت در گرو آشنایی کامل با این فن است.آنگاه من فارغ از هر گونه تواضع و شکسته نفسی،بالصراحه می گویم که این فن را نمی دانم.در مورد آقایان دیگر هم یقین دارم که در این مورد از من ورزیده تر نیستند. بنابراین ما با نا آگاهی از دقایق و ظرایف سیاست، محال است بهتر از سیاست پیشگان غیر روحانی و حتی غیر متدین عمل کنیم. نمی توان گفت که چون ما آدم خوب و مومنی هستیم و در مبارزه با فلان حاکم موفق بودیم، پس در اداره امور مملکت هم موفق خواهیم بود. چنان که اگر من بگویم چون فلان کس آدم خوب و صالح و با تقوایی است و در جهاد فی سبیل الله پیش قدم بوده ، پس می تواند بدون تحصیل علوم دینی مرجع تقلید و مفتی بشود،شما به من می خندید حالا ما باید بپذیریم که نیاز به علم ، تنها در مورد نیاز مرجع تقلید به علم فقه و اصول نیست،بلکه هر حوزه و هر صحنه ای نیاز به علم خاص خودش را دارد.
آنچه کمال مطلوب ماست،تبعیت حکومت از دین است و در راه این هدف نیز حداکثر تلاش را می کنیم.ولی اگر برای حصول این مقصود،خودمان حکومت را در دست گیریم،در عالم عمل قضیه به عکس می شود و دین تابع حکومت می شود. زیرا وقتی رجال دین به حکومت رسند،حفظ دستگاهی که عنوان حکومت دینی بر آن نهاده اند، مهم ترین هدف و وظیفه و فریضه تلقی می شود و طبیعی است که برای وصول به این مهم ترین هدف،استفاده از هر وسیله ای مباح می شودو احکام الهی و ارزشهای اسلامی و حتی بدیهی ترین معتقدات دینی و اصول عقلی و اخلاقی قربانی شوند.آخوند خراسانی تاکید کرده بود که مردم، ما را نایبان امام زمان(عج) می دانند و وقتی که حکومتی بر پا کنیم و خود در راس تشکیلات حکومت قرار بگیریم،توقع دارند حکومت ما همانگونه باشد که حکومت آن بزرگوار خواهد بود، ما هم که نایب او هستیم ،اگر در راس تشکیلات حکومت باشیم مردم انتظار دارند که در همه جا عدل و انصاف حاکم باشد و گرگ و میش از یک جوی آب بخورند، اگر این انتظار برآورده نشود، اعتقاد مردم نسبت به استقرار عدالت در عصر امام زمان(ع) و بلکه نسبت به ظهور و شخصیت آن بزرگوار متزلزل خواهد شد و این مدعا بدیهی است و نیازی به دلیل ندارد. همچنین در حال حاضر که دست ما از مناصب حکومتی و امتیازات آن کوتاه است،این همه اختلاف و کشمکش در میان ماست که حتی در بسیاری موارد،کار به تکفیر و تفسیق هم می کشد،آنگاه عامه مردم که می بینند پیشوایان دینی شان برای ربودن منصب های حکومتی و امتیازات دنیوی به جان هم افتاده اند،چه فکری کنند؟؟
بسیاری از ما تصور نادرستی داریم و می پنداریم که چون چند کلمه فقه و اصول بلدیم؛صلاحیت اشتغال به همه مشاغلی داریم که لازمه تصدی هر یک از آنها تسلط بر یک یا چند رشته از علوم قدیم یا جدید است و می توانیم جواب همه مسائل را بدهیم ،از خاتم مجتهدین و استاد قاطبه فقها شیخ اعظم (شیخ مرتضی انصلری) بیاموزیم که با همه تسلط بی نظیر خود بر علوم دینی،هرگاه پرسشی در باب مسائل حکمی(فلسفی) از او می کردند،می فرمود:من وزیر داخله اسلام هستم ،این سئوال را از حاجی سبزواری بکنید که وزیر خارجه اسلام است.(مرحوم سبزواری از فلاسفه بزرگ بود).دوربینی و آینده نگری مرحوم خراسانی تا بدانجا بود که حواشی حکومت اسلامی را نیز دیده بود و تاکید کرده بود که مشکل دیگری که رخ می دهد،مشکل حواشی و بستگان ماست که ما را احاطه کرده اندو با سوء استفاده از موقعیت و جایگاه ما هزار جور کار خلاف می کنند که هم آبروی ما و علمای دین بر باد می رود و هم عامه مردم با ملاحظه کاری های آنها ایمان و اعتقاد مذهبی شان سست می شود.او مواردی را مثال می آورد که برخی از فرزندان علما به پشتوانه ی شخصیت مذهبی پدر،به اعمال خلافی دست زده اند .حالا که مقام و منصب حکومتی و امتیازات آن در اختیار ما نیست اوضاع چنین است،اگر آن مناصب در اختیار ما باشد چه خواهد شد؟جز اینکه اطرافیان ما،ما را نردبان و پلی قرار می دهند برای دسترسی و دستیابی هر چه بیشتر به خواسته های دنیوی و آن هم از طریق نامشروع.ما و علمای دیگر وقتی از بیرون به تشکیلات حکومت نگاه می کنیم و به درون آن تشکیلات قدم نگذاشته ایم،فسادها و کاستی هایی را که در تشکیلات است به وضوح می بینیم و به راحتی با آنها مبارزه می کنیم.اما وقتی خود وارد تشکیلات شویم،فسادها و کاستی ها ی آن را به وضوح نمی توانیم ببینیم زیرا در آن هنگام ،تشکیلات منسوب به ماست و ما منسوب به آن هستیم و هر کسی همانطور که دیدن عیوب دیگران و عیوب تشکیلات دیگران – خصوصا اگر مخالفان او باشند- برایش آسان است،دیدن عیوب خود و تشکیلات خود و وابستگان خود برایش دشوار است.میان دلبستگی به یک شی و تشخیص معایب آن نسبت معکوس برقرار است و معمولا هر کس هر چه را بیشتر دوست دارد،کاستی ها و معایب آن را کمتر می بیند.آنگاه چون آدمی خود و تشکیلات منسوب به خود را سراسر خوبی و عین کمال و دور از هر گونه کاستی می بیند.همچنین وقتی که تشکیلات منسوب به ما شد ،از یک طرف مبارزه ما با فسادهایی که در آن است به صورت مبارزه ما با خودمان در می آید که چنین مبارزه ای برای ما بسیار دشوار است. از طرف دیگر به دلیل تقدسی که تشکیلات با انتساب به ما پیدا می کند ،مبارزه دیگران با فسادهای موجود در آن ، مبارزه با علمای دین و بلکه با اصل دین تلقی می شود و دفاع چشم بسته از تشکیلات ،حتی با فسادهای آن وظیفه و تکلیف شرعی قلمداد می شود و در نتیجه ما که همیشه باید پیشروان مبارزه با فسادها و خصوصا فسادهای تشکیلات حکومتی باشیم ،تبدیل می شویم به قوی ترین عامل برای جلوگیری از مبارزه با فسادها و حتی دفاع از فسادها.
این ادعا که اگر حکومت در دست ما باشداوضاع اصلاح خواهد شد،فقط یک احتمال است و نه یک پیش بینی قطعی و یقینی.آنگاه در مقابل احتمال اصلاح اوضاع حکومت که احتماال مخالف آن نیز هست،خالی شدن حوزه و بر زمین ماندن مسئولیت های حوزه ای و در نتیجه ضربه خوردن به اسلام،یک امر قطعی است.قرنهاست که اسلام بدون اینکه حکومتی در دست روحانیون باشد پا برجا مانده است،نگذارید که حیثیت اسلام به واسطه ی دغدغه ی حکومت ما از بین برود.
شاید امروز این عبارات و پیش گویی ها چندان عمل صعب و دشواری نباشد اما مرحوم آخوند خراسانی سالها پیش این عبارات را بیان کرده بود.او مدتها پیش تر از اینکه از تریبونهای رسمی حکومت اسلامی شنیده شود که حفظ نظام از جان امام زمان هم مهم تر است این پیش گویی را کرده بود.او سالها پیش تر از اینکه کلیساهای خانگی در شهرهای قم و مشهد یافت شود این پیش گویی ها را کرده بود.او مدتها پیش تر از اینکه بحث آقازاده ها مطرح شود این هشدار را داده بود.مدتها پیش تر از اینکه بیوت مراجع تقلید شیعه مورد حمله قرار گیرد این پیش گویی ها را کرده بود.سالها قبل تر از این که فیلمی سینمایی در طعنه به روحانیت با استقبال مردم مواجه شود این هشدارها را داده بود.
شاید بی مورد نیست که سالهاست کتاب کفایه الاصول آخوند خراسانی از کتب مرجع در حوزه های علمیه به حساب می آید و جایگزینی در خور نمی یابد.آخوند خراسانی فرد نابغه ای بود.
انتشار شجرهنامه خامنه ای
http://www.khodnevis.org/index.php?news=9574
توضیح: در خبرها آمده بود که شجره نامه رهبر منتشر شده است.
http://www.asriran.com/fa/news/140982
بر اساس این شجره نامه ، نسب آیت الله خامنه ای به سلطان سید محمد ، از سادات حسینی و با چهار واسطه فرزند امام سجاد می رسد . وی به دلیل درگیری با عباسیان به مناطق مرکزی ایران و تفرش ، آشتیان و فراهان آمده ، اما مأموران عباسی در تفرش او را به قتل رساند . مدفن وی هم اکنون در میقان اراک قرار داد .
سید محمد فرزند سید محمدتقی ، فرزند سید میرزا علی ، فرزند سید میرزا اکبر ، فرزند سید فخرالدین از شجره سلطان سید محمد است که از تفرش به آذربایجان مسافرت کرده و در شهر خامنه – 80 کیلومتری شمال غربی تبریز – ساکن شده بودند . بعد از وی سید حسین ، فرزند سید محمد از خامنه به نجف سفر کردند . وی در این شجره نامه جد سید علی خامنه ای ، رهبر نظام اسلامی ایران معرفی شده است .
تصویر شجره نامه:
http://www.ahmadbatebi.us/images/ahmadbatebu/posts/post18/Shajareh-Nameh.jpg
شجرهنامهات هم که جعلیاست رهبرخان
http://www.khodnevis.org/index.php?news=9574
درین شجره نامه، شما را بواسطۀ «چهل نسل» به جدتان پیامبر اسلام رساندهاند. حال آنکه چهلمین پشت پیامبر اسلام، سیدی بوده است در دوران پیش از سلسلۀ صفویه و گمشده در بلبشوی دوران ترکمانان آققویونلو و قرهقویونلو.
آقای خامنهای، نمیدانم بابت این شجرهنامه چقدر پرداخت کردهاید، اما هر چقدر بوده، کلاه سرتان رفته است. این شجره نامه با یک حساب سرانگشتی چیزیست غلط و نادرست.
درین شجره نامه، شما را بواسطه «چهل نسل» به جدتان پیامبر اسلام رساندهاند. حال آنکه چهلمین پشت پیامبر اسلام، سیدی بوده است در دوران پیش از سلسلۀ صفویه و گمشده در بلبشوی دوران ترکمانان آققویونلو و قرهقویونلو.
کسی که در زمان فعلی مدعیست «پشت در پشت» و «جد اندر جد» به پیامبر اسلام میرسد باید روی نسلهای واسطهای در حدود «۶۰ تا ۶۵ نسل» حساب کند، زیرا در علم انساب آنچه که راعیست حساب کردن هر نسل در ازای زمانی حدود بیست تا بیست و سه سال است.
شما که فوق علوم انسانی هستید باید بدانید، از تولد پیامبر در ۵۳ سال پیش از هجرت تا تولد امام دوازدهم در ۲۵۵ هجری یعنی در زمانی که شامل ۳۰۸ سال میشود، عبدالمطلب و ابوطالب و پیامبر و یازده نسل امام زیستهاند یعنی چهارده نسل. اگر ۳۰۸ سال را تقسیم بر چهارده نسل بکنیم، به هر نسل زمانی ۲۲ ساله میرسد.
در سلسلۀ صفویه، از شاه اسماعیل صفوی تا شاه سلطان حسین، فاصلهای ۲۲۰ ساله قرار گرفته است و درین مدت نه پادشاه، حکومت کردهاند و اگر این نه نسل پادشاهان را به اضافۀ نسل فرزندان شاه سلطان حسین که در زمان بزیر کشیده شدنش، حضور داشتند بکنیم، بر روی هم شاهد ده نسل هستیم و ۲۲۰ سال تقسیم بر ده باز هم میشود بیست و دو سال.
حکومت قاجار هم در طی ۱۳۴ سال موجودیتش هفت نسل را بخود دید، یعنی باز هم به هر نسل چیزی کمتر از بیست سال تعلق میگیرد.
حالا این چهل پشت آباء و اجدادتان را ضربدر «بیست» یا «بیست و دو» که بکنید، میرسید به سالهای قرن نهم هجری، یعنی پنج قرن پیش.
البته در دست عمله بناهایی که دارید، کاری ندارد که یک بیست، سیتایی آباء و اجداد در آن میان تعبیه نمایند تا حسابتان درست در بیاید.
--
......سبز یعنی استقامت تا بهار
You received this message because you are subscribed to the Google
Groups "دوستان سبزاندیش" group.
To post to this group, send email to sabzandish@googlegroups.com
To unsubscribe from this group, send email to
sabzandish+unsubscribe@googlegroups.com
For more options, visit this group at
http://groups.google.com/group/sabzandish?hl=en
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر