428The_Godfather_II_2The%20Godfather273TheGodfather2020305The_Godfather_II_1

Go English

سه‌شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۹

[aghalyat] اقتصاد بازاری موسوی

 


با درود به همگی
مقاله ای تحت عنوان اقتصاد بازاری موسوی تقدیم دوستان عزیز
نوشته محمد قراگوزلو
موفق باشید
توماج



وبلاگ پروسه


اقتصاد بازاری موسوی

چشم­ زدی به عمل­کرد و مواضع اقتصادی موسوی

محمد قراگوزلو

Mohammad.QhQ@Gmail.com

 

 

درآمد 1

در تاریخ 1/ مرداد 1386 (22 جولای 2007) مقاله­یی از صاحب این قلم در پرتیراژترین روزنامه­ی وقت ایران (شرق؛ سال چهارم. ش: 913) منتشر شد که چند توضیح فشرده پیرامون آن درآمدی­ است برای ورود به متن این مقاله­ی سَرِدستی.

I. مقاله در حساس­ترین بخش روزنامه یعنی صفحه­ی اول، بالا و سمت راست تیتر خورد.

II. تیتر اصلی مقاله این بود "میرحسین موسوی محافظه­کار شرمگین." طبق یک سنت غلط ژورنالیستی رایج در ایران که حتا به خود اجازه می­داد عنوان مقالات شاملو را نیز تغییر دهد مقاله­ی مفصل من هم شامل این کج سلیقه­گی تُرشیده شد و با عنوان بی­ربط "سیاست­مدار گوشه­نشین" به همراه تصویری جدید از جناب مهندس چاپ گردید. مضاف به این که از یک مقاله­ی پانزده صفحه­یی A4 با فونت 10، چیزی در حدود سی درصد - یعنی نیمی از صفحه­ی سیاسی روزنامه - کسوت کوتاه و آب­رفته­ی چاپ پوشید. مثل لباس­های چیت و کتان حراجی لاله­زار و کوچه برلن آن هم بعد از یک دست شسته شدن با چوبک و صابون مراغه.

III. هنگام نشر مقاله (سال 1386) هیچ کس گمان نمی­زد موسوی یکی از دو کاندیدای اصلی انتخابات دور دهم ریاست جمهوری اسلامی باشد. امری که حتا چهار ماه قبل از انتخابات نیز چندان روشن نبود و خاتمی را هم به چرتکه انداختنی در میدان پر نوسانِ میان توهم"یا من یا موسوی می­آییم" دچار اختلال مغناطیس سیاسی کرده بود. آن­چه که من در آن مقاله نوشته بودم از بهره­های مختلف سود می­بردکه در این مجال به اجمال چند نکته­ی آن را باز می­گویم:

الف. موسوی فردی غیر پاسخگو و سیاست­مداری منفعل است که در بهترین تحلیل می­تواند در صورت فعال شدن، جناح قائم به گذشته­ی محافظه­کاران جدید را نماینده­گی کند.

ب. موسوی از جنس لیبرالیسم زنگ­زده­ی خاتمی نیست و با جامعه­ی مدنی جان لاکی و تمدن شناسی و ژیگولیسم سیاسی متمرکز در کارگزاران و مشارکت هم­گرایی ندارد. حتا از سنخ مجمع روحانیون مبارز موسوی خوئینی­ها هم نیست.

پ. هر قدر که ظرفیت خاتمی و حامیانش برای نزدیکی­ به اتحاد­یه­ی اروپا و عشوه­گری در برابر تیمچه­ی صندوق بین­الملل و کریدور بانک جهانی غلیظ است، در مقابل موسوی ترجیح می­دهد در تلفیقی از آرای بازار آزادی وزرای موتلفه­یی دو کابینه­ی خود (عسگر اولادی و میرسلیم) و مواضعِ ناسیونالیستیِ تولیدگرایِ صنعتِ ملی محور، سنگ قبر "بورژوازی ملی" را گلاب بپاشد.

ت. در نهایت نتیجه گرفته بودم (این بخش کاملاً منتشر شده بود) برخلاف جهت­گیری­های لیبرالیسم نصفه­ نیمه­ی خاتمی و اطرافیانش، موسوی ورژن دوم و البته کم­سویی از احمدی­نژاد است.

ث. این استدلال که موسوی در انتخابات دور هفتم (2 /خرداد 76) و نهم (3 /تیر 1384) ریاست جمهوری اسلامی دعوت نامه­ی اصلاح­طلبان دولتی را برگشت زد، سبب نمی­شود که او در شرایط خاص، اسبش را برای یک چهار نعل تازه­ی سیاسی زین نکند.

و در مجموع گفته بودم که به هر شکل، ذره­یی از مشکلات رو به فزونی کشور با آمدن یا نیامدن آقای مهندس حل نخواهد شد. پس از انتشار آن مقاله­ی دم بریده و سر و کله شکسته، عده­یی از "دوستان" اقتصاد خوانده، کلاس جامعه­شناسی یافته و علوم سیاسی بافته بر من خرده گرفتند که گویا در حق موسوی به جفا سخن گفته­ام."دوستانی" که در روابط دانشگاهی به ویژه دانشگاه تربیت مدرس و دانشکده­ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران با من سلام و علیکی داشتند، ناگهان سرسنگین شدند و درِ درشکه­شان را - که گاه تا خیابان فلان در قالب تاکسی رایگان - باز بود به روی من بستند و به کنایت بنده را "احمدی­نژاد"ی خواندند!  یکی از حافظان مزغل مدرسه­ی "ِای­کی­یوسان" و یاران ؛پس از مصرف خروارها تن امگا 3-6-9 بر یکی از باندهای این خلاقیت و نبوغ فرود آمد که "این چپ­های آمریکای لاتین [منظورش چاوز و مورالس و اورتگا و... بود] و کسانی مانند جیمز پتراس که احمدی­نژاد را نماینده­ی طبقه­ی کارگر و فرودستان ایران می­دانند از آدرس­های غلط امثال ایشان [ایشان یکی از نام­های مستعار من است] به چنان نتایجی می­رسند!!"

(در افزوده: "عزیزی" که روزگاری احمدی­نژاد را فرزند "کاوه آهنگر" دانسته بود، اینک با تاخیر به انتهای صف این جماعت رسیده است و بدون نوبت سخن می­گوید!!)

 

درآمد 2

قضاوت درباره­ی مطالب آن مقاله­ی لت و پار شده و به بایگانی رفته، البته با تاریخ است و ای بسا بی­تاریخ و جغرافیا نیز می­توان آن را به داوری نهاد. به خصوص­که جناب مهندس پس از دو دهه سکوت و ممارست در امور هنر و فرهنگستان و نقاشی حالا بیش از همیشه در میانه­ی میدان؛ میان ایرانیان چرخ می­زند. با این حال ما [همان ایشان] عجالتاً آن مقاله و مباحث صحیح و سقیم­اش را می­گذاریم سرکوچه و ساحتی دیگر را سیاحت می­کنیم. باز هم با جناب میرحسین موسوی. در این مقاله­ی بی­آب و لعاب قصد دارم با شتاب نشان دهم که اوضاع اقتصادی دوران نخست­ وزیری "سبز" برخلاف تومارنویسی* مدعیان ریز و درشت، چندان هم مطلوب نبوده و مستقل از نقش جنگ، زحمت­کشان ایران از معیشت مفید بهره­ نداشته­اند. در ادامه با تاکید بر مواضع انتخاباتی مهندس و مشاوران ارشدش خواهم گفت در صورتی که ایشان [این بار ایشان یعنی میرحسین موسوی] هم به مقام ریاست جمهوری دهم نایل می­آمدند، درهای اقتصاد ایران بر همین پاشنه می­چرخید، که اکنون می­چرخد. این بخش حجتی است بر مدعای مقدمه ی مقاله­ی "دموکراسی کارگری..." که باعث ریشخند حضرات "سبز" و پس­مانده­های سوسیال دموکرات­ و ملی ـ مذهبی­ها و سکولارها و جمهوری­خواهان و مجاهد خلقی­ها شد. اگر استدلال­های من مجاب­کننده باشد همه­ی آن و این ریشخندها باد هواست.  

 

چرا سلبی؟

کمپین سبز برای توجیه عمل­کرد افتضاح اقتصادی دوران نخست ­وزیری موسوی و مواضع مفتضح بازار آزادی او در جریان انتخابات دهم (1388) همواره موضعی سلبی اتخاذ می­کند. (در افزوده: گرچه نگارنده بارها منظور خود را از "سبز" با اشاره به جریان­ها و افراد مدعی و سمپات این به اصطلاح "جنبش" گفته است، اما یک بار دیگر تکرار می­کنم کلیه­ی گرایش­هایی که هنوز در توهم استقلال­طلبی و ترقی­خواهی بورژوازی لیبرال می­سوزند، و به جای تضادِ واقعی کار ـ سرمایه به تضاد موهوم سنت ـ مدرنیته می­گروند در کنار همه­ی سکولارها، ملی ـ مذهبی­ها، سوسیال دموکرات­ها، جمهوری­خواهان، مجاهدین خلق، مشروطه­طلبان و... در این طیف ارتجاعی قرار دارند.) باری گفتیم کمپین سبز برای توجیه سیاست­های بازار آزادی، به مواضع سلبی روی می­کند و حمله به دولت نهم و شخص احمدی نژاد را که به تعبیر محسن رضائی ایران را به لبه­ی پرتگاه رسانده جای­گزین مواضع ارتجاعی خود می­سازد.

«وقتی بیان می­شود 270 میلیارد دلار در این سه چهار سال چه شده، این یک دغدغه و نگرانی را نشان می­دهد.»

(موسوی، مطبوعات ایران، 1/3/1388)

حکایت جناب موسوی به ماجرای "پنجه و وجب و شیره و شیرین" شیخ ما، مانسته است. حضرت­شان پس از 20 سال خاموشی سرانجام زبان گشودند تا ما به ­ازای رنج و فقر و فلاکت روزانه­ی کارگران و فرودستان را ارزان بخرند و درکمپین تبلیغاتی خود، علیه رقیب گران بفروشند. کیست که نداند:

· واردات؛ طی سال­های 88-1384 واردات کشور تقریباً 269 میلیارد دلار، یعنی برابر با کل درآمد نفتی همین دوران بوده است. فقط در یک قلم خبرگزاری ایلنا روز سه­شنبه 20/ مرداد 1388 در متن گزارشی تحت عنوان "تحمیل پائیز دولتی به باغ­های ایران" به نقد گستره­ی واردات گسترده نشست و چنین نوشت:

«مدعیان حمایت از مردم [منظور دولت نهم بود، چرا که ایلنا سنگ اصلاح­طلبان دولتی را به سینه می­زند] بازار کشور را بر روی میوه­های خارجی باز کرده­اند. در 4 سال گذشته یک میلیارد دلار واردات میوه داشته­ایم. در حالی­که تولید میوه در داخل 4 برابر بیش از مصرف داخلی آن است.» همان روز صفحه­ی 11 روزنامه­ی "سرمایه" - که از اقتصاد کارگزارانی + مشارکتی دفاع می­کرد از "فاجعه­ی سیب آمریکایی کیلویی 300 تومان" که با وجود تکذیب مسوولان در بازار عرضه می­شود، سخن گفت. و البته باز هم در همان روز احمد توکلی به یاد ما آورد که دولت در چهار ماه سال 1388 یک میلیارد و صد و شش میلیون دلار بنزین خریده است.

·  در سه ماه نخست سال 1388 واردات ایران از چین 138 درصد افزایش داشته و از رقم دو میلیارد و 62 میلیون دلار در سال 83 به رقم 4 میلیارد و 915 میلیون دلار رسیده است. بازار ایران در سال­های گذشته تخت دو نفره­یی برای هم­آغوشی اضافه تولید چینی­ها و مصرف وطنی­ها بوده است! یک سر این تخت در شهر توسری خورده­ی بانه و... سر دیگر آن در اسکله­های نامرئی است. نازبالش این تخت هم در خیابان­های جمهوری و ونک و... تهران است. چه شود؟

· سهم کالایی سرمایه­یی از 42 درصد در سال 1383 به 5/18 درصد در سال 1386 کاهش یافته است. به عبارت دیگر در دولت نهم بیش از 177 میلیارد دلار افزون بر درآمدهای نفتی خرج شده است. (این رقم از طریق حذف درآمدهای نفتی از درآمدهای عمومی دولت به دست می­آید.)

· با توجه به کاهش بهای نفت از 147 دلار در بشکه به 60 تا 70 دلار یعنی نصف کسری بودجه­ی دولت در سال 88 (44 میلیارد دلار) - دولت و مجلس برای جبران این کسری راه­کارهای متفاوتی را پیش نهادند. از یک­سو تقلیل حدود 30 درصدی بودجه­ی عمرانی سبب شد که رشد سرمایه­گذاری صنعتی در سال 1386 و نیمه­ی اول 1387 به ترتیب به منهای 11 و 21 درصد کاهش یابد. مهم­ترین پی­آمد این امر اخلال در امر تولید داخلی، تعطیلی پی­درپی صنایع و به تبع آن بی­کارسازی­های وسیع کارگران و تعویق و تقلیل دستمزدها نسبت به تورم بوده است.

· طرح هدف­مندسازی­ یارانه­ها. آزادسازی قیمت­ها یا به تعبیر آیت­الله جنتی "شبه ریاضت اقتصادی" در بهترین شرایط می­تواند 20 میلیارد دلار از کسری بودجه­ را در ماه­های پایانی سال 89 جبران کند. اصرار دولت به حذف 40 میلیارد دلاری یارانه­ها به دلیل پیش گفته صورت گرفت و از آن­جا که احتمال تنش­ها و تشنج­های اجتماعی و سیاسی آن قوی بود از سوی مجلس به نصف تقلیل یافت. گیرم که سیر صعودی قیمت­ها، منطبق بر منطق بازار آزاد همچنان با سرعتی شبیه تخت­گاز ادامه دارد.

نگفته پیداست هیچ مجنون به کوه و بیابان­ زده­یی در شرایطی که خط فقر بالای یک میلیون تومان و دستمزد پایه­یی کارگران 303 هزار تومان است، نمی­تواند مدافع وضع موجود باشد. بنا به آمار عادل آذر (رئیس مرکز آمار ایران) در حال حاضر بیش از 32 میلیون ایرانی زیر خط فقر مطلق زنده­گی می­کنند اما... همان مجنون به بیابان­ زده و با مور و عقرب هم­نشین شده نیز سودای لیلی عروسکی جناب موسوی و شرکای سبز در سویدای وجودش نمی­نشیند. من هم همین طور. پس برای این­که این سودا و سویدا را رنگ و لعابی از واقعیت بزنیم به سال­های نخست وزیری جناب مهندس میرحسین موسوی سَرَکی می­کشیم تا ببینیم جناب مهندس پلورالیست شده­ی ما، در آن 8 سال چه گلی بر سر این لیلی بدبخت زده­اند. آمار نشان می­دهد تاج عروس مهندس، کاملاً کاغذی آن هم از نوع کاهی بوده است. کمی تامل می­کنیم.

 

هشت سال صدارت آقای مهندس

نگفته پیداست که به دلایل مختلف اطلاعات و آماری که بتواند عمل­کرد اقتصادی دولت موسوی را به بوته­ی نقد بگذارد چیزی کم­تر از هیچ است. با این حال من خواهم کوشید به اختصار هم که شده تصویری نسبتاً شفاف از آن دوران ارائه کنم. بله! "دوستان" لیبرال و بازار آزادی شنیدم. لطفاً تکرار نکنید. در آن 8 سال جنگ ایران و عراق جریان داشته و بخش قابل توجهی از توان اقتصادی کشور به سوی جبهه­ها می­رفته است.گرچه منتقدین فعلی موسوی از جمله محسن رفیق دوست که در آن دوران وزیر دفاع بوده- از عدم همکاری­ دولت مهندس با جبهه­ها ناگفته­ها دارند و خود مهندس نیز تهدید کرده است که اگر شما ناگفته­ها را بگویید من نیز ناگفته­ها را خواهم گفت. راستش این پینگ پنگ ناگفته­ها من را به یاد داستان­های مایک هامری علی­رضا نوری­زاده می­اندازد. حضرتش پس از دریافت چند خبر شکسته بسته از دوستان اصلاح­طلب سابقاً امنیتی خود (اکبر گنجی) نوول­های آگاتاکریستی را به سبک لاله­زاری و خاله­زنکی وطنی باز می­نوشت و نامش را می­گذاشت: ناگفته­ها.

باری گفته می­شود که نظام اقتصادی دولت موسوی بر اساس سیستم مبتنی برکنترل شدید بازار از طریق دخالت حداکثری دولت (بازار + برنامه) یا سرمایه­داری­ دولتی شکل گرفته بود. ظاهراً در این شیوه دولت با یک درجه واسطه؛ توزیع ارزاق عمومی را از مسیر ارائه­ی کوپن به مردم انجام داده و از قرار به همین دلیل نیز منتقدان موسوی، دوران او را به کنایه "اقتصاد کوپونیستی" خوانده­اند.

ظاهر قضیه نیز باید گواه همین ماجرا باشد. اما صرف­نظر از مشاهدات آمپریک امثال نگارنده توزیع ارزاق کوپنی به سرعت در فساد بورژوازی نوکیسه­ی به اصطلاح بازاری و حجره­نشین به تجمیع سرمایه­های متوسط در میان جماعتی خاص انجامید. شغل کذایی کوپن فروشی در همین راستا شکل گرفت. شغلی جدید در اقتصاد ایران که بر مبنای آن عده­یی سرگذرها می­ایستادند و کوپن خرید و فروش می­کردند. واضح است که ارزاقی که توسط کوپن به مردم تعلق می­گرفت کفاف امرار معیشت آنان را نمی­داد و در نتیجه مردم کوپن­های خود را نمی­فروختند و واضح­تر است که این کوپن­های فروشی از بقالی­ها به دست دلالان نمی­­رسید. این­که "بازاریان عزیز" به چه شیوه­یی کوپن­های مازاد را تهیه و به دلال­ها می­دادند خود حکایت جالبی­ست که لابد نظام کنترلی دولت مهندس باید پاسخگوی باشد. برای عبور از این بخش به یک حکایت واقعی­ اشاره می­کنم. مرداد67 به گمانم برای ملاقات دوستی به یکی از مراکز بهداشت بزرگ­ تهران رفته بودم. در بخش بهداشت خانواده، دو کارمند زن را گمارده بودند که سینه­ی مادران متقاضی کوپن شیرخشک را بفشرند و در صورت "شرف صدور"!! شیر کافی از کوپن شیرخشک محروم­شان کنند. به مدیر آن بخش گفتم این دیگر چه سیاست مسخره و شرم­آوری است؟ گفت: آخر این­ها (یعنی مادران مفلوک) کوپن شیرخشک را می­گیرند و در بازار آزاد می­فروشند. گفتم  آقاجان! مادر شیردهی که از رشد کودکش می­زند و کوپن شیرخشک نوزادش را می­فروشد لابد می­خواهد از بهای آن لوبیا بخرد. که گفت دستور دولت است. از این ماجرا که بگذریم واقعیت این است که به دلیل بسته بودن جامعه­ی ایران در دوران جنگ هرگز شاخص­های رفاه و توسعه­ی انسانی به شکل معتبری ارائه نشد. آمار دقیق مرگ و میر کودکان زیر یک سال، مرگ مادران باردار، مرگ ناشی از بیماری­هایی همچون کزاز نوزادان، امید به زنده­گی و غیره هیچ گاه به درستی دانسته نیامد. خانه­های بهداشت عقب­مانده­ی روستایی، با حضور یک مامای بی­سواد اساساً قادر نبودند یک زایمان متعارف را به زنده­گی پیوند بزنند، و کلمه­ی "استریل" و کزاز نوزادان برای­شان کاملاً ناشناخته بود. به تبع این ماجرا نمی­توان به آمار دولت که معمولاً به دور از چشمان ماموران WHO صورت می­بست چندان اعتماد کرد. با این حال به چند مورد مستند اشاره می­کنم. بدون تقدم و تاخر.

بر اساس استاندارد سازمان بهداشت جهانی (WHO) به طور متوسط برای هر 1000 نفر یک پزشک لازم است. در سال 1373 این رقم در ایران 3000 نفر بوده است. نگفته نماند که غالب این پزشکان نیز در شهرهای بزرگ مستقر بوده­اند. تعطیلی دانشگاه­ها و انقلاب فرهنگی؟! در ایجاد این ناترازمندی­ نقش مهم ایفا کرده است. در مورد دندان­پزشک معیار WHO یک نفر برای هر 10000 است. در سال 1373 نسبت دندانپزشک به صد هزار جمعیت، فقط 9 بوده است. بر مبنای همان معیارهای حداقلی جهانی برای هر 250 نفر یک تخت بیمارستانی ضروری است، در سال 1365 برای هر 700 نفر یک تخت وجود داشته است، که غالب آن­ها در تهران و چند شهر بزرگ قرار داشته است.

 

 

 

واردات و وابسته­گی

نگفته پیداست که ورود به مبحث "وابسته­گی" و "استقلال بورژوازی" حالا دیگر  اساساً بحث مهملی است. کما این­که 32 سال پیش نیز بوده است. پیشروان جنبش فدائی امثال مسعود احمدزاده نیز می­دانستند که بورژوازی مستقلِ ملی مترقی یاوه­یی بیش نیست. پس؛ غرض ما از طرح این مبحث و ارائه­ی آمار مربوط، به هیچ وجه اثبات وابسته­گی بورژوازی ایران در این­جا دولت موسوی نیست. خطاب ما به جماعتی است که هنوز آرمان جنبش سوسیالیستی (لغو مالکیت + لغو کارمزدی) را با اهداف استقلال­طلبانه و ناسیونالیستیِ جمال عبدالناصری و نهروئی اشتباه گرفته­اند و برای انکشاف سرمایه­داری، پشت سر "بورژوازی ملی" مرتجع و ضد انقلاب صف بسته­اند. ابتدا گفته باشم که انتقاد ما از واردات به منزله­ی دل­سوزی برای کارخانه­داران و بورژوازی وطنی نیست. ممکن است واردات از سود فراوان این جماعت کاسته باشد اما واقعیت این است که حجم سنگین این واردات به بی­کارسازی کارگران ایرانی در تمام سطوح کارخانه­های بزرگ و کوچک و ارزان سازی نیروی کار نیز انجامیده است. از سوی دیگر واقعیت این است که با وجود پیش­رفت­ نسبی برخی زیرساخت­ها در بعضی صنایع مانند عسلویه عمل­کرد دولت نهم و دهم به گونه­یی بوده که واردات به نحو شگفت­انگیزی تمام بازارهای کشور را قبضه کرده است. حالا دیگر مسلمانان ایرانی با تسبیح چینی ذکر می­فرستند و مرده­گان زیر سنگ لحد ساخت پکن دفن می­شوند. چنین بلبشویی که صدای همه را در آورده است سبب نمی­شود که ما به واردات در دولت "خدمت­گزار" جناب مهندس نقدی حواله نکنیم.

«در سال 1362، با وجود حجم قابل توجه درآمدهای ارزی، به علت افزایش چشمگیر واردات کالا از خارج کشور، موازنه­ی تجاری به میزان 584 میلیون دلار کسری نشان می­دهد. با کاهش درآمدهای ارزی در سال 1363 میزان کسری موازنه پرداخت­ها به حدود 2/1 میلیارد دلار افزایش یافت.» (حمید ابریشمی 1375، ص:95)

در سال 1367، در کل صنایع ایران، به طور میانگین 3/21 درصد ارزش مواد مصرفی مواد اولیه­ی خارجی بوده است. بیش­ترین وابسته­گی به مواد اولیه­ی خارجی به ترتیب به صنایع متفرقه با 53 درصد، صنایع شیمیایی، نفت، زغال­سنگ، لاستیک و پلاستیک با 3/41 درصد و صنایع تولید فلزات اساسی با 7/32 درصد بوده است. گرچه آمار مربوط به وابسته­گی صنایع به ماشین­آلات در دست­رس نیست، اما حجم کلان هزینه­های ارزی سه وزارت­خانه­ی صنعتی [صنایع، صنایع سنگین و معادن و فلزات - این وزارت­خانه­ها در دولت مهندس هنوز ادغام نشده بودند] و حجم واردات صنعتی به طور کلی بیان­گر وابسته­گی­های عمیق به بازار جهانی در زمینه­ی صنعت است. وابسته­گی به تکنولوژی خارجی در صنایع کشور، بیش­تر در زمینه­ی ماشین­آلات و راه­اندازی آن، الکترونیک، مکانیک، برق، شیمی و کامپیوتر بوده است. وابسته­گی به مواد اولیه قطعات و ماشین­آلات و دانش فنی و در نهایت کاهش تولید باعث شده که از 123 کارگاه بزرگ مورد بررسی تنها 53 کارگاه یا 7/4 درصدآن­ها موفق به صدور کالاهای تولیدی خود شوند. به دیگر سخن  3/95 درصد از این صنایع قادر نبوده­اند، حتا بخش ناچیزی از ارز هزینه­ شده­ی خود را از طریق صدور تولیدات جبران کنند.» (پیشین، ص:33)

«به این ترتیب با وجود "صنعتی شدن" در یک دوره­ی هفتاد ساله، نیاز کشور به تولیدات صنعتی خارجی همواره افزایش یافته و دامنه­ی کالاهای وارداتی از چند قلم کالای محدود به هزاران قلم کالا، مواد و ماشین­آلات گسترش یافته است. از 300 میلیارد دلار واردات (کیهان: 4/ مهر 1372) در 20 سال گذشته [یعنی از سال 1352 تا 1372] حدود 200 میلیارد دلار آن مربوط به سال­های پس از انقلاب بوده است. ضمن این­که اشتغال صنعتی کشور در صنایع بزرگ تنها کم­تر از نیمی از اشتغال صنعتی کشور را تشکیل داده است.» (کلیه­ی [  ] و تاکیدها در تمام مقاله از من است)

(ابراهیم رزاقی (1372) دو ماه­نامه­ی اطلاعات سیاسی اقتصادی ش: 76-75، صص:79-78 )

«آمار منتشره از سوی وزارت صنایع در مورد تولیدات صنعتی نشان دهنده­ی کاهش میزان تولید در قسمت اعظم تولیدات صنعتی در سال 1367 است. به طوری که از 88 قلم کالای مورد بررسی در واحدهای صنعتی عمده آمارگیری شده 58 قلم آن با کاهش تولید مواجه بوده است.» (حمید ابریشمی، 1375، ص:32)

طی سال­های 1356-1338 تولید ناخالص داخلی ایران 6/5 برابر شده و ارزش افزوده­ی صنعت به 8/9 برابر رسیده است. در فاصله­ی سال­های 1365 1356 [یعنی صدارت جناب مهندس] تولید ناخالص داخلی حدود 7/13 درصد کاهش یافته است و ارزش افزوده­ی صنعت به 5/26 درصد صعود کرده است. سال­های 1365 و 1367 از نظر کاهش قدر مطلق نوسان تولید ناخالص داخلی و ارزش افزوده­ی صنعتی، از نظر کاهش قدر مطلق استثنایی­ست... سهم اندک صنعت در تولید ناخالص داخلی بیانگر ناتوانی این بخش نسبت به بخش­های دیگر اقتصادی است.

با توجه با این­که 61 درصد ارزش تولیدات صنعتی کشور در سال 1366 از واحدهای بزرگ صنعتی به دست می­آمد و این  واحدها به کومک مواد اولیه قطعات، ماشین­آلات و تکنولوژی خارجی به تولید می­پرداختند و بدون درآمد نفت صادراتی چنین حرکتی غیر ممکن بوده و هست ابعاد عقب­مانده­گی صنعتی کشور روشن می­شود. (ابراهیم رزاقی، 1375، ص: 424)

 

واردات کشاورزی

همین نویسنده که اینک از سوی سوسیال لیبرالیست­های سمپات موسوی به عنوان شاخص­ترین نظریه­پرداز اقتصادی ایران معرفی می­شود و از قضا همین کتاب او نیز مرتب تبلیغ می­شود واردات محصولات کشاورزی در دولت "خدمت­گزار" مهندس را چنین ترسیم می­کند: «واردات محصول زراعی در سال 1352 حدود 6/7 میلیون تن و در سال 1356 حدود 2/4 میلیون تن بوده است: در سال 1368 [یعنی به یُمن هشت سال صدارت مهندس]  این میزان به حدود 10 میلیون رسیده، سال 1368 از نظر واردات محصولات زراعی نسبت به سال 1352 حدود 6/31 درصد و نسبت به سال 1356 حدود 138 درصد افزایش یافته است.» (پیشین، ص: 304)

واردات مواد غذایی در سال 1368 روی هم حدود 2/10 میلیون تن، اعم از زراعی، دامپروری و ماهی­گیری بوده است. واردات این مواد در سال­های 1357، 1361، 1366 به ترتیب 3، 6/5، 7/6 تن بوده است.

(سال­نامه­ی آماری کشور، سال 1369، صص:415-412)

 

صادرات غیر نفتی

در سال 1362، کلاً 5200 تُن میوه از کشور صادر شده است که در مقابل حجم تولید میوه (1200000 تُن سیب درختی، 140000 تُن انگور و 600000 تُن انار، بیش از یک میلیون تُن مرکبات، 350 هز ار تُن انواع میوه­های هسته­دار و 150 هزار تُن گلابی) رقم ناچیزی بوده است. همچنین از مجموع 460 هزار تُن خرمای تولیدی، فقط 14 هزار تُن و از 80 هزار تُن کشمش و سبزی تنها 9 تُن صادر گردیده است و بدین ترتیب محصولات مازاد بر مصرف کشور روی دست تولیدکننده­گان مانده است. (در افزوده: ماجرای شیوع "بیماری هلندی" در صنعت نفت ایران بماند برای مجالی دیگر )

 

دستمزد

در فاصله­ی سال­های 1365 – 1361 میانگین مزد و حقوق سالانه­ی پرداختی به کارگران صنعتی از 7/772 هزار ریال در سال 1361 – با 34 درصد رشد – به 2/1035 هزار ریال در سال 1365 رسیده است. (سال­نامه­ی آماری کشور 1369، ص:294) در صورت حفظ قدرت خرید می­بایستی میانگین مزد و حقوق پرداختی این کارگاه­ها به 294/1هزار ریال می­رسید. به این ترتیب با وجود افزایش یاد شده، عملاً 25 درصد از میانگین مزد و حقوق دریافتی کارگاه­های بزرگ صنعتی کاسته شده است. (پیشین، ص:399)

 

بهره­وری نیروی کار

کیفیت و بهره­وری نیروی کار در چارچوب نظام سرمایه­داری به چند عامل مستقیم مرتبط است. شرایط مفید کار، دستمزد مناسب، تامین اجتماعی و رفاه در کنار سطح قابل قبولی از تکنولوژی، مواد اولیه­ی مطلوب و تخصص علمی. به استناد آمار رسمی در دوران صدارت جناب مهندس نیروی کار بازدهی و کیفیت حداقلی نیز بیرون نداده است:

در سال­های 65-1355، تعداد افراد آموزش دیده و متخصص شاغل در کشور حدوداً دو برابر گردید. اما میزان بازدهی و بهره­وری نیروی کار متخصص کشور در سال 1365 نسبت به سال 1355 پیش­رفت مورد انتظار را نداشته است. در طول این دوره، تقریباً 2/2 میلیون نفر نیروی کار جدید وارد فرایند تولیدی کشور شدند و جمعیت شاغل از 8/8 میلیون نفر به 11 میلیون نفر بالغ گردید، ولی تولید ملی طی این سال­ها در کل روند مطلوبی نداشته است.

(محمد علی­زاده، 1369 "نگاهی به وضعیت اشتغال، مدیریت و بهره­وری در نیروی کار" [مقاله] اطلاعات، دوشنبه، 6 اسفند).

<<در افزایش تولید ناخالص ملی طی سال­های 1368 به بعد، افزایش جهانی قیمت نفت نقش تعیین­کننده داشته است.»

 (ابریشمی، 1375، ص:198)

 

خصوصی­سازی اقتصادی

کمپین جناب موسوی چنین وانمود می­کرد که ایشان نه فقط با حذف یارانه­ها مخالف است بل­که اساساً منتقد خصوصی­سازی­های نئولیبرالی نیز هست. (در ادامه با اشاره به موضع­گیری­های انتخاباتی مهندس و مشاور ارشدش، بطلان این ادعا را نشان خواهیم داد) نگاهی به تغییرات در سپرده­های بخش دولتی و خصوصی و تشکیل سرمایه در این بخش نشان می­دهد در فاصله­ی 14 سال پس از سال 1355 از حیث تشکیل پس­انداز بخش خصوصی از بخش دولتی موثرتر و فربه­تر عمل کرده است:

تشکیل سرمایه

1355

1369

افزایش

دولتی

7/863

4/046/3

53/3 برابر

خصوصی

625

2/616/2

19/4 برابر

ارقام به میلیارد ریال است.

 به نقل از: بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، ترازنامه و گزارش سالیانه 1356 و 1369

 

طرح این نکته قطعاً به مفهوم دفاع از سرمایه­داری دولتی نیست. سرمایه­داری در تمام اشکالش اعم از بازار آزادی و یا دولتی دشمن زنده­گی فرودستان اقتصادی و سهم مهلک برابری و آزادی است. از این آمار می­توان نتیجه گرفت که عروج نئولیبرالیسم درسال 1979 (تاچریسم) و 1981 (ریگانیسم) و مصادف شدن آن با انقلاب 57، از یک­سو و حرکت به سوی جهانی شدن و ادغام در اقتصاد جهانی سرمایه­داری با تلنگر خصوصی­سازی نئولیبرالی کمی پیش از عروج جریان بورژوایی کارگزاران سازنده­گی (دولت پنجم و ششم) شکل بسته است.

در مجموع با تمام قیل وقال­های عدالت­خواهانه­ی موسوی، نرخ رشد اقتصادی ایران از سال 1361 تا 1367 به طور کلی و میانگین نیم درصد بوده است.

(در افزوده: در جریان مناظرات انتخاباتی خرداد 1388، میرحسین موسوی با دروغ خواندن مواضع احمدی­نژاد آمارهای او را نقش مار می­دانست. در این­که آمارهای احمدی­نژاد به خصوص نرخ تورم و بی­کاری، به کلی از آمارهای واقعی فاصله داشت تردیدی نیست. اما نقش مارکشیدن احمدی­نژاد، عمل­کرد اقتصادی وحشت­ناک دولت موسوی را توجیه نمی­کند. کمپین سبز در برخورد با نئوکان­ها فقط نگا


__._,_.___
Recent Activity:
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All Rights Reserved