وضعیت علوم در بابل باستان
بابلیان مردمی تجارت پیشه بودند؛ به همین جهت امید کامیابی در علم برای ایشان بیش از کامیابی در هنر بود. از بازرگانی ریاضیات پیدا شد، و علم ریاضی، به کمک دین، اسباب پیدایش علم نجوم را فراهم آورد. کاهنان بینالنهرین، با وظایفی که بر عهده داشتند، از قبیل قضاوت، ادارة امور مردم، تأمین وسایل مالی کشاورزی و صناعت، غیبگویی، کارشناسی در مشاهدة ستارگان و احشای جانوران، بیآنکه خود آگاه باشند، شالودة علومی را ریختند که بعدها به دست یونانیان، تا مدتی سبب آن بود که دین را از تخت پیشوایی و تسلط بر امور جهان فرود آورد.
ریاضیدانان بابلی اساس کار خود را تقسیم دایره به ۳۶۰ درجه و تقسیم سال به ۳۶۰ روز قرار داده بودند. بر روی این، دستگاه شمار ستینی (شصتی) پیدا شد که حساب را بر پایة شصت قرار میداد، و این خود مبنای دستگاه شمار اثنیعشر (دوازدهی) است که بعدها روی کار آمد و عدد دوازده شالودة شمار شد. برای نمایاندن اعداد، سه رقم بیشتر به کار نمیرفت: یکی رقم نمایندة واحد بود که، تا عدد ۹ ، نه بار تکرار میشد؛ دیگر رقم نمایندة ده بود که تا ۹۰ نه بار آن را تکرار میکردند؛ رقم سوم نمایندة ۱۰۰ بود. امر حساب کردن را با تهیة جدولهایی که علاوه بر ضرب و تقسیم، نصف و ربع و ثلث و مربع و مکعب اعداد اساسی در آن ثبت شده بود، آسان کرده بودند. هندسه در نزد آنان به آن حد رسید که میتوانستند مساحت اشکال غیر منظم و پیچیده را اندازه بگیرند. عددی که بابلیان برای پی (یعنی نسبت محیط دایره به قطر آن) به حساب میآوردند، عدد ۳ بود؛ البته این اندازه تقریب، برای ملت منجمی چون بابلیان، شایسته بنظر نمیرسد.
علم نجوم، علم مختص بابلیان بود، و در تمام عالم قدیم به آن اشتهار داشتند. در این مورد نیز باید گفت که سحر و جادو منشأ پیدایش این علم بوده است. بابلیان از آن جهت در ستارگان مطالعه نمیکردند که نقشههایی برای خط سیر کاروانها و کشتیها رسم کنند، بلکه بیشتر مطالعات نجومی برای آن بود که از آیندة مردم و سرنوشت ایشان آگاه شوند؛ به همین جهت آنان را، پیش از آنکه منجم بنامیم، باید عالم به علم احکام نجوم بدانیم. هر ستاره، در نظر آنان، خدایی بود که دست در کار مردم داشت و تدبیر امور بیتأثیر آن صورت نمیپذیرفت: مشتری مردوک بود و عطارد نبو و مریخ نرگال و خورشید شمش؛ ماه سین بود و زحل نینیب و زهره عشتر. هر حرکت ستارهای دلالت بر آن داشت که حادثهای بر زمین پیش آمده، یا پیشامدی در آینده به وقوع خواهد پیوست: مثلا اگر ماه پایین بود، دلالت بر آن میکرد که ملت دوری به فرمان پادشاه در خواهد آمد؛ اگر شکل هلال به خود میگرفت، علامت آن بود که پادشاه بر دشمنان خویش پیروز خواهد شد. کوششهایی که به مصرف بیرون آوردن علم آینده و مغیبات از حرکت ستارگان به مصرف میرسید، برای بابلیان عنوان شهوت و هوسی را پیدا کرده بود؛ کاهنان کارشناس در این مطالب میتوانستند از این راه منافع سرشاری از شاهان و مردم، هر دو، به چنگ آورند. بعضی از این کاهنان در کار خود سخت مطالعه و دقت به خرج میدادند و، با کمال اشتیاق و جد، مجلدات کتب احکام نجوم را که بنا بر روایات متواتر از دوران سلطنت سارگن، شاه اکد، بر جای مانده بود، بررسی و موشکافی میکردند. منجمان واقعی از حقهبازانی شکایت داشتند که در کوچه و بازار میگشتند و، در برابر گرفتن پول، طالع مردم را میخواندند و چگونگی وضع هوای یک سال بعد را، برسان تقویمهایی که همین روزها میان ما دیده میشود، خبر میدادند – و این اطلاعاتشان مبتنی بر خواندن کتب احکام نجوم نبود.
علم نجوم و هیئت، آهسته آهسته، از این رصدهای فلکی و نقشههای نجومیی که برای پیبردن به احکام نجوم و خبر دادن از غیب صورت میگرفت به وجود آمد. بابلیان در ۲۰۰۰ قم توانستند مقارنة غروب و طلوع ستارة زهره را با غروب و طلوع خورشید ثبت کنند و موضع ستارگان مختلف را در آسمان معین سازند و خرده خرده نقشة آسمان را بردارند. هجوم کاسیها بر این سرزمین موجب آن شد که پیشرفت علمی برای مدت هزار سال متوقف بماند. در زمان بختنصر، دوباره به کار برخاستند و کاهنان دانشمند نقشة مدار خورشید و ماه را رسم کردند؛ به اقتران این دو و خسوف و کسوف متوجه شدند؛ خط سیر سیارات را به دست آوردند؛ برای نخستین بار به اختلاف میان دو نوع ستارة ثابت و سیار پی بردند.
تاریخ دو انقلاب صیفی و شتوی و دو اعتدال ربیعی و خریفی را منجمان بابلی تعیین کردند و، با پیروی از روش سومریان، دایرة فلکالبروج (یعنی مدار زمین بر گرد خورشید) را به برجهای دوازدهگانه منقسم ساختند؛ پس از تقسیم دایره به ۳۶۰ درجه، درجه را به ۶۰ ثانیه تقسیم کردند؛ زمان را با سرعت آبی و شاخص آفتابی اندازه میگرفتند، و چنانکه به نظر میرسد، نه تنها به تکمیل این دو اسباب پرداختند، بلکه اساساً اختراع آنها از مردم بابل است.در نظر بابلیان، اختلاف سیاره با ستارة ثابت در این بود که سیارات حرکت ظاهری یا «سرگردانی» قابل ملاحظهای در آسمان دارند. در نجوم جدید، سیاره عبارت از جرمی فلکی است که بر گرد خورشید دوران میکند.
سال را به دوازده ماه قمری تقسیم میکردند، که شش ماه از آن، هر یک، سی روز داشت و شش ماه دیگر، هر یک، بیستونه روز؛ چون مجموع روزهای سال به این ترتیب ۳۵۴ روز میشد، برای هماهنگ ساختن سال با فصول، ماه سیزدهمی بر آن میافزودند. برای آنکه عدد هفتههای ماه با صور مختلف ماه آسمان مطابق درآید، هر ماه را به چهار هفته تقسیم میکردند؛ یک وقت نیز، به جهت آنکه تقویم سادهتری داشته باشند، برای هر ماه پنج هفتة شش روزی قایل شدند، ولی بعدها معلوم شد که صور مختلف آسمان بیشتر از قراردادهای بشری نافذ است. به همین جهت، تقسیم ماه به همان صورت اول چهار هفتهای باقی ماند. مدت شبانروز را مثل ما از نصف شب تا نصف شب پس از آن حساب نمیکردند، بلکه از طلوع ماه در یک شب تا طلوع آن در شب بعد محسوب میداشتند؛ شبانروز را به ۱۲ ساعت سی دقیقهای بخش میکردند؛ به این ترتیب معلوم میشود که دقیقة زمانی بابلی دارای این خاصیت بوده است که زمانی مساوی چهار برابر اندازة اسمی آن را شامل میشده. اینکه ماه خود را به چهار هفته، و صفحة ساعت خود را به دوازده قسمت (به جای بیستوچهار قسمت)، و ساعت را به شصت دقیقه، و دقیقه را به شصت ثانیه تقسیم میکنیم، بیشک از آثار بابلی است که از آن زمان تا روزگار ما بر جای مانده است.
تکیهای که علم بابلی بر دین داشت در جامد و راکد ماندن علم پزشکی بیش از علم نجوم مؤثر میافتاد. خرافه پرستی مردم، بیش از روش اسرارآمیز کاهنان، از پیشرفت علم جلو میگرفت. از زمان حموربی، فن درمان کردن بیماران تا حدی از اختیار کاهنان خارج شده و حرفة خاصی را برای پزشکان ساخته و دستمزد و کیفر کارهای پزشکی را قانون معین کرده بود؛ بیماری که پزشک را برای مداوای خود دعوت میکرد، از پیش میدانست که برای فلان مداوا یا عمل جراحی چه اندازه باید حقالزحمه بپردازد؛ و اگر بیمار از طبقة مردم فقیر بود، دستمزد کمتری، متناسب با حالت مالی وی، از او مطالبه میشد. هرگاه پزشک خطا میکرد، یا کار خود را خوب انجام نمیداد، ناچار بایستی تاوانی به بیمار بپردازد؛ حتی در حالتی که خطای فاحشی از پزشک سر میزد، همان گونه که پیش از این گفتیم، انگشتان او را میبریدند تا بلافاصله پس از این کار غلط نتواند حرفة خود را ادامه دهد.
با وجود آنکه علم پزشکی، به این صورت، کاملا از سلطة دین خارج شده و رنگ دنیایی به خود گرفته بود، پزشک، در برابر حرص شدید مردم به اینکه تشخیص مرض را بر پایة خرافات و اوهام قرار دهند و با سحر و جادو به معالجه بپردازند، در واقع کار مؤثری نمیتوانست انجام دهد. جادوگران و غیبگویان بیش از پزشکان مورد توجه مردم بودند؛ در نتیجة همین نفوذ در مردم، راههای درمان نامعقول فراوانی رواج داشت. به عقیدة ایشان، بابلیان، پس از کشیدن نقشة آسمان، به ترسیم نقشة زمین پرداختند. کهنهترین نقشة جغرافیایی که میشناسیم نقشهای است که کاهنان بابلی برای شهرها و راهنمای امپراطوری بختنصر ترسیم کردهاند. کسانی که در ویرانههای گاسور (واقع در حدود سیصد و بیست کیلومتری شمال بابل) مشغول کاوش بودند، لوحی گلی به دست آوردند که تاریخ ۱۶۰۰ قم دارد و، در وسعت نزدیک شش سانتیمتر مربع، بر روی آن نقشة استان شط – ازله رسم شده؛ در آن نقشه کوهها را با خطوط گرد و آبها را با خطوط مورب و رودخانهها را با خطوط متوازی نمایش دادهاند. بر روی آن نام بعضی از شهرها نوشته شده و جهت شمال را در حاشیة آن با علامتی مشخص کردهاند.
بیماری از آن پیش میآمد که، بر اثر گناهی که مریض مرتکب شده، شیطان به جسم او در میآید؛ به همین جهت، پایة معالجه بر خواندن عزایم و اوراد و سحر و جادو قرار داشت. اگر داروهای پزشکی به کار میرفت، برای آن نبود که تن بیمار را پاک کند، بلکه برای آن بود که شیطان بترسد و از تن بیمار بیرون رود. دارویی که بیشتر رواج داشت مخلوطی از چیزهایی بود که مایة نفرت آدمی باشد، و از روی قصد چنین چیزها را به عنوان دارو انتخاب میکردند، به این فرض که معدة بیمار قویتر از معدة شیطانی است که در تن او منزل گزیده است؛ عناصری که برای ساختن این دارو به کار میرفت عبارت بود از گوشت خام و گوشت افعی؛ خاک ارهای که با شراب یا روغن آمیخته باشد؛ غذای فاسد شده، گرد استخوان، و پیه، که با بول و پلیدی آدمی یا دیگر جانوران مخلوط شده باشد. گاهی، به جای این «معالجة با کثافات»، به بیمار شیر و عسل و کره و گیاهان خوشبو میخوراندند، و قصدشان آن بود که شیطانی را که در تن بیمار است تسکین دهند و راضی نگاه دارند. اگر همة معالجات بینتیجه میماند، مریض را به سر بازار میبردند تا همسایگان وی بتوانند رغبت و هوس کهن و ریشهدار خود را به کار اندازند و نسخههای مؤثری که حتماً بیمار را علاج خواهد کرد به او بدهند.
شاید هشتصد لوحة پزشکی بابلی که بر جای مانده و از طب بابلی سخن میگوید، محتوی تمام آنچه در نزد آن قوم معمول بوده نباشد، و به همین جهت حکمی که از این راه میکنیم چندان عادلانه از کار در نیاید. در تاریخ ، ساختن و پرداختن کل و مجموعه از جزئی که از آن باقی مانده، کار خطرناکی است؛ از طرف دیگر، واضح است که تاریخ جز ساختن کلی از جزء باقیمانده از آن، چیز دیگری نیست. بعید نیست که معالجة با سحر و جادو برای آن بوده باشد که از تلقین و القا به صورتی عالی استفاده کنند؛ نیز امکان این هست که آن ترکیبات پلید و مایة کراهت خاطر، از آن به کار رفته باشد که باعث استفراغ و قی کردن بیمار شود. نیز شاید بابلیان، در آن هنگام که میگفتند بیماری کیفری است که پس از گناه کردن مریض برای وی پیش میآید و شیاطین به جنگ با او بر میخیزند، چیز نامعقولتری از ما نگف
ته باشندک ه میگوییم بیماری بر اثر غفلت نابخشودنی مریض در امر بهداشت، یا عدم مراعات پاکیزگی، یا آزمندی و شکمخوارگی وی حادث میشود، که در نتیجة آن، میکروبها بر بدن چیره میشوند و به مبارزة با آن قیام میکنند. خلاصة کلام آنکه، نباید خود را نسبت به نادانی نیاکان خویش مطمئن و صاحب یقین جلوه دهیم.
منبع : تاریخ ما
.در زندگی همیشه مثبت فکر کنید.
.یادتان باشد کائنات به احساسات مثبت جواب میدن.
--
₪ ₪ در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز را بياموز ₪ ₪
▒░░▒▓▓▓▓▒░░▒▓▓▓▓▒▓▓▓▓▒▓▓▓▓
Let me know what you think about my mail : mkazemipoor@gmail.com
بابلیان مردمی تجارت پیشه بودند؛ به همین جهت امید کامیابی در علم برای ایشان بیش از کامیابی در هنر بود. از بازرگانی ریاضیات پیدا شد، و علم ریاضی، به کمک دین، اسباب پیدایش علم نجوم را فراهم آورد. کاهنان بینالنهرین، با وظایفی که بر عهده داشتند، از قبیل قضاوت، ادارة امور مردم، تأمین وسایل مالی کشاورزی و صناعت، غیبگویی، کارشناسی در مشاهدة ستارگان و احشای جانوران، بیآنکه خود آگاه باشند، شالودة علومی را ریختند که بعدها به دست یونانیان، تا مدتی سبب آن بود که دین را از تخت پیشوایی و تسلط بر امور جهان فرود آورد.
ریاضیدانان بابلی اساس کار خود را تقسیم دایره به ۳۶۰ درجه و تقسیم سال به ۳۶۰ روز قرار داده بودند. بر روی این، دستگاه شمار ستینی (شصتی) پیدا شد که حساب را بر پایة شصت قرار میداد، و این خود مبنای دستگاه شمار اثنیعشر (دوازدهی) است که بعدها روی کار آمد و عدد دوازده شالودة شمار شد. برای نمایاندن اعداد، سه رقم بیشتر به کار نمیرفت: یکی رقم نمایندة واحد بود که، تا عدد ۹ ، نه بار تکرار میشد؛ دیگر رقم نمایندة ده بود که تا ۹۰ نه بار آن را تکرار میکردند؛ رقم سوم نمایندة ۱۰۰ بود. امر حساب کردن را با تهیة جدولهایی که علاوه بر ضرب و تقسیم، نصف و ربع و ثلث و مربع و مکعب اعداد اساسی در آن ثبت شده بود، آسان کرده بودند. هندسه در نزد آنان به آن حد رسید که میتوانستند مساحت اشکال غیر منظم و پیچیده را اندازه بگیرند. عددی که بابلیان برای پی (یعنی نسبت محیط دایره به قطر آن) به حساب میآوردند، عدد ۳ بود؛ البته این اندازه تقریب، برای ملت منجمی چون بابلیان، شایسته بنظر نمیرسد.
علم نجوم، علم مختص بابلیان بود، و در تمام عالم قدیم به آن اشتهار داشتند. در این مورد نیز باید گفت که سحر و جادو منشأ پیدایش این علم بوده است. بابلیان از آن جهت در ستارگان مطالعه نمیکردند که نقشههایی برای خط سیر کاروانها و کشتیها رسم کنند، بلکه بیشتر مطالعات نجومی برای آن بود که از آیندة مردم و سرنوشت ایشان آگاه شوند؛ به همین جهت آنان را، پیش از آنکه منجم بنامیم، باید عالم به علم احکام نجوم بدانیم. هر ستاره، در نظر آنان، خدایی بود که دست در کار مردم داشت و تدبیر امور بیتأثیر آن صورت نمیپذیرفت: مشتری مردوک بود و عطارد نبو و مریخ نرگال و خورشید شمش؛ ماه سین بود و زحل نینیب و زهره عشتر. هر حرکت ستارهای دلالت بر آن داشت که حادثهای بر زمین پیش آمده، یا پیشامدی در آینده به وقوع خواهد پیوست: مثلا اگر ماه پایین بود، دلالت بر آن میکرد که ملت دوری به فرمان پادشاه در خواهد آمد؛ اگر شکل هلال به خود میگرفت، علامت آن بود که پادشاه بر دشمنان خویش پیروز خواهد شد. کوششهایی که به مصرف بیرون آوردن علم آینده و مغیبات از حرکت ستارگان به مصرف میرسید، برای بابلیان عنوان شهوت و هوسی را پیدا کرده بود؛ کاهنان کارشناس در این مطالب میتوانستند از این راه منافع سرشاری از شاهان و مردم، هر دو، به چنگ آورند. بعضی از این کاهنان در کار خود سخت مطالعه و دقت به خرج میدادند و، با کمال اشتیاق و جد، مجلدات کتب احکام نجوم را که بنا بر روایات متواتر از دوران سلطنت سارگن، شاه اکد، بر جای مانده بود، بررسی و موشکافی میکردند. منجمان واقعی از حقهبازانی شکایت داشتند که در کوچه و بازار میگشتند و، در برابر گرفتن پول، طالع مردم را میخواندند و چگونگی وضع هوای یک سال بعد را، برسان تقویمهایی که همین روزها میان ما دیده میشود، خبر میدادند – و این اطلاعاتشان مبتنی بر خواندن کتب احکام نجوم نبود.
علم نجوم و هیئت، آهسته آهسته، از این رصدهای فلکی و نقشههای نجومیی که برای پیبردن به احکام نجوم و خبر دادن از غیب صورت میگرفت به وجود آمد. بابلیان در ۲۰۰۰ قم توانستند مقارنة غروب و طلوع ستارة زهره را با غروب و طلوع خورشید ثبت کنند و موضع ستارگان مختلف را در آسمان معین سازند و خرده خرده نقشة آسمان را بردارند. هجوم کاسیها بر این سرزمین موجب آن شد که پیشرفت علمی برای مدت هزار سال متوقف بماند. در زمان بختنصر، دوباره به کار برخاستند و کاهنان دانشمند نقشة مدار خورشید و ماه را رسم کردند؛ به اقتران این دو و خسوف و کسوف متوجه شدند؛ خط سیر سیارات را به دست آوردند؛ برای نخستین بار به اختلاف میان دو نوع ستارة ثابت و سیار پی بردند.
تاریخ دو انقلاب صیفی و شتوی و دو اعتدال ربیعی و خریفی را منجمان بابلی تعیین کردند و، با پیروی از روش سومریان، دایرة فلکالبروج (یعنی مدار زمین بر گرد خورشید) را به برجهای دوازدهگانه منقسم ساختند؛ پس از تقسیم دایره به ۳۶۰ درجه، درجه را به ۶۰ ثانیه تقسیم کردند؛ زمان را با سرعت آبی و شاخص آفتابی اندازه میگرفتند، و چنانکه به نظر میرسد، نه تنها به تکمیل این دو اسباب پرداختند، بلکه اساساً اختراع آنها از مردم بابل است.در نظر بابلیان، اختلاف سیاره با ستارة ثابت در این بود که سیارات حرکت ظاهری یا «سرگردانی» قابل ملاحظهای در آسمان دارند. در نجوم جدید، سیاره عبارت از جرمی فلکی است که بر گرد خورشید دوران میکند.
سال را به دوازده ماه قمری تقسیم میکردند، که شش ماه از آن، هر یک، سی روز داشت و شش ماه دیگر، هر یک، بیستونه روز؛ چون مجموع روزهای سال به این ترتیب ۳۵۴ روز میشد، برای هماهنگ ساختن سال با فصول، ماه سیزدهمی بر آن میافزودند. برای آنکه عدد هفتههای ماه با صور مختلف ماه آسمان مطابق درآید، هر ماه را به چهار هفته تقسیم میکردند؛ یک وقت نیز، به جهت آنکه تقویم سادهتری داشته باشند، برای هر ماه پنج هفتة شش روزی قایل شدند، ولی بعدها معلوم شد که صور مختلف آسمان بیشتر از قراردادهای بشری نافذ است. به همین جهت، تقسیم ماه به همان صورت اول چهار هفتهای باقی ماند. مدت شبانروز را مثل ما از نصف شب تا نصف شب پس از آن حساب نمیکردند، بلکه از طلوع ماه در یک شب تا طلوع آن در شب بعد محسوب میداشتند؛ شبانروز را به ۱۲ ساعت سی دقیقهای بخش میکردند؛ به این ترتیب معلوم میشود که دقیقة زمانی بابلی دارای این خاصیت بوده است که زمانی مساوی چهار برابر اندازة اسمی آن را شامل میشده. اینکه ماه خود را به چهار هفته، و صفحة ساعت خود را به دوازده قسمت (به جای بیستوچهار قسمت)، و ساعت را به شصت دقیقه، و دقیقه را به شصت ثانیه تقسیم میکنیم، بیشک از آثار بابلی است که از آن زمان تا روزگار ما بر جای مانده است.
تکیهای که علم بابلی بر دین داشت در جامد و راکد ماندن علم پزشکی بیش از علم نجوم مؤثر میافتاد. خرافه پرستی مردم، بیش از روش اسرارآمیز کاهنان، از پیشرفت علم جلو میگرفت. از زمان حموربی، فن درمان کردن بیماران تا حدی از اختیار کاهنان خارج شده و حرفة خاصی را برای پزشکان ساخته و دستمزد و کیفر کارهای پزشکی را قانون معین کرده بود؛ بیماری که پزشک را برای مداوای خود دعوت میکرد، از پیش میدانست که برای فلان مداوا یا عمل جراحی چه اندازه باید حقالزحمه بپردازد؛ و اگر بیمار از طبقة مردم فقیر بود، دستمزد کمتری، متناسب با حالت مالی وی، از او مطالبه میشد. هرگاه پزشک خطا میکرد، یا کار خود را خوب انجام نمیداد، ناچار بایستی تاوانی به بیمار بپردازد؛ حتی در حالتی که خطای فاحشی از پزشک سر میزد، همان گونه که پیش از این گفتیم، انگشتان او را میبریدند تا بلافاصله پس از این کار غلط نتواند حرفة خود را ادامه دهد.
با وجود آنکه علم پزشکی، به این صورت، کاملا از سلطة دین خارج شده و رنگ دنیایی به خود گرفته بود، پزشک، در برابر حرص شدید مردم به اینکه تشخیص مرض را بر پایة خرافات و اوهام قرار دهند و با سحر و جادو به معالجه بپردازند، در واقع کار مؤثری نمیتوانست انجام دهد. جادوگران و غیبگویان بیش از پزشکان مورد توجه مردم بودند؛ در نتیجة همین نفوذ در مردم، راههای درمان نامعقول فراوانی رواج داشت. به عقیدة ایشان، بابلیان، پس از کشیدن نقشة آسمان، به ترسیم نقشة زمین پرداختند. کهنهترین نقشة جغرافیایی که میشناسیم نقشهای است که کاهنان بابلی برای شهرها و راهنمای امپراطوری بختنصر ترسیم کردهاند. کسانی که در ویرانههای گاسور (واقع در حدود سیصد و بیست کیلومتری شمال بابل) مشغول کاوش بودند، لوحی گلی به دست آوردند که تاریخ ۱۶۰۰ قم دارد و، در وسعت نزدیک شش سانتیمتر مربع، بر روی آن نقشة استان شط – ازله رسم شده؛ در آن نقشه کوهها را با خطوط گرد و آبها را با خطوط مورب و رودخانهها را با خطوط متوازی نمایش دادهاند. بر روی آن نام بعضی از شهرها نوشته شده و جهت شمال را در حاشیة آن با علامتی مشخص کردهاند.
بیماری از آن پیش میآمد که، بر اثر گناهی که مریض مرتکب شده، شیطان به جسم او در میآید؛ به همین جهت، پایة معالجه بر خواندن عزایم و اوراد و سحر و جادو قرار داشت. اگر داروهای پزشکی به کار میرفت، برای آن نبود که تن بیمار را پاک کند، بلکه برای آن بود که شیطان بترسد و از تن بیمار بیرون رود. دارویی که بیشتر رواج داشت مخلوطی از چیزهایی بود که مایة نفرت آدمی باشد، و از روی قصد چنین چیزها را به عنوان دارو انتخاب میکردند، به این فرض که معدة بیمار قویتر از معدة شیطانی است که در تن او منزل گزیده است؛ عناصری که برای ساختن این دارو به کار میرفت عبارت بود از گوشت خام و گوشت افعی؛ خاک ارهای که با شراب یا روغن آمیخته باشد؛ غذای فاسد شده، گرد استخوان، و پیه، که با بول و پلیدی آدمی یا دیگر جانوران مخلوط شده باشد. گاهی، به جای این «معالجة با کثافات»، به بیمار شیر و عسل و کره و گیاهان خوشبو میخوراندند، و قصدشان آن بود که شیطانی را که در تن بیمار است تسکین دهند و راضی نگاه دارند. اگر همة معالجات بینتیجه میماند، مریض را به سر بازار میبردند تا همسایگان وی بتوانند رغبت و هوس کهن و ریشهدار خود را به کار اندازند و نسخههای مؤثری که حتماً بیمار را علاج خواهد کرد به او بدهند.
شاید هشتصد لوحة پزشکی بابلی که بر جای مانده و از طب بابلی سخن میگوید، محتوی تمام آنچه در نزد آن قوم معمول بوده نباشد، و به همین جهت حکمی که از این راه میکنیم چندان عادلانه از کار در نیاید. در تاریخ ، ساختن و پرداختن کل و مجموعه از جزئی که از آن باقی مانده، کار خطرناکی است؛ از طرف دیگر، واضح است که تاریخ جز ساختن کلی از جزء باقیمانده از آن، چیز دیگری نیست. بعید نیست که معالجة با سحر و جادو برای آن بوده باشد که از تلقین و القا به صورتی عالی استفاده کنند؛ نیز امکان این هست که آن ترکیبات پلید و مایة کراهت خاطر، از آن به کار رفته باشد که باعث استفراغ و قی کردن بیمار شود. نیز شاید بابلیان، در آن هنگام که میگفتند بیماری کیفری است که پس از گناه کردن مریض برای وی پیش میآید و شیاطین به جنگ با او بر میخیزند، چیز نامعقولتری از ما نگف
ته باشندک ه میگوییم بیماری بر اثر غفلت نابخشودنی مریض در امر بهداشت، یا عدم مراعات پاکیزگی، یا آزمندی و شکمخوارگی وی حادث میشود، که در نتیجة آن، میکروبها بر بدن چیره میشوند و به مبارزة با آن قیام میکنند. خلاصة کلام آنکه، نباید خود را نسبت به نادانی نیاکان خویش مطمئن و صاحب یقین جلوه دهیم.
منبع : تاریخ ما
.در زندگی همیشه مثبت فکر کنید.
.یادتان باشد کائنات به احساسات مثبت جواب میدن.
--
₪ ₪ در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز را بياموز ₪ ₪
▒░░▒▓▓▓▓▒░░▒▓▓▓▓▒▓▓▓▓▒▓▓▓▓
Let me know what you think about my mail : mkazemipoor@gmail.com
برای نظر دادن همین میل را
Reply to all
بزنید و بدون تغییر دادن موضوع ، نظر خود را اضافه کنید
این ایمیل را برای دوستان خود ارسال کنید
** مسئولیت محتویـــــات این ایمیل متوجه فرستنده آن مـــی باشد **
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه "ام تي ان ايرانسل" است
جهت ارسال ایمیل به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به:
mtnirancell@googlegroups.com
برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به:
mtnirancell-unsubscribe@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در:
http://groups.google.com/group/mtnirancell?hl=fa
-_-_-_-_-_- گروه مستقل ام تی ان ایرانسل -_-_-_-_-_-
سپاسگزاریم، مدیریت انجمن ام تی ان ایرانسل گــــــو گل - مهرداد ، کیـان و " شما "
شما خود ، مدیر گروه هستید..
** مسئولیت محتویـــــات این ایمیل متوجه فرستنده آن مـــی باشد **
..::.. دیدگانت را بشوی. دنیا را همانگونه که هست ببین..::..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر