428The_Godfather_II_2The%20Godfather273TheGodfather2020305The_Godfather_II_1

Go English

دوشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۹

قلم 8

 




http://www.narya.blogsky.com/



قلم 8

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۷۰  



ناصر پورپيرار

 

اینک با عنایت الهی از گردنه ای گذشته ایم که هویت مکتوبات موجود را، به دو بخش شناخته و ناشناخته و مجعول و غیر مجعول تقسیم می کند و میزانی به دست آورده ایم که حتی غباری از دروغ را وزن می کند و بی کم ترین تعارف و تحاشی، می توان از طریق ملاک و محک مبحث فوق کلان قلم، که گران سنگ ترین مقوله مطرح شده در تکاپوهای حقیقت شناسانه ی جهان در تمام قرون است، ذخایر مکتوب ملت ها را به آزمایشگاه تشخیص ابزار نگارش بفرستیم تا جنسیت و سلامت و حیات و مرگ هر یک از آن ها را بی اندک انحراف تعیین کند. اینک می توانیم مدعی شویم که قدیم ترین منبع مکتوب عقیدتی یهود و نصاری، یعنی تورات و انجیل، نونوشته هایی حاصل تدارکات کشیش و خاخام و دست آوردی از قرون اخیر است، با این سرانجام که هیچ اهل تثلیثی دیگر نمی داند تابع کدام مندرجات و حاصل خیال چه کسی است!؟ حالا سنجش اعتبار و گذرنامه و اسم شب عبور هر مکتوبی، برای ورود به فهرست فرهنگ بی فریب و غیرمجعول جهان، موکول به ارائه و ادای چند پاسخ معرفتی است: در چه زمان، با چه خط و زبان، بر کدام ماتریال و با چه ابزار نوشته اند و آیا قطعه ای از ارژینال آن محفوظ مانده است؟! اینک و در زمان ما، با ملاحظه تمام ظواهر و زوایا و بازدید از بقایا و نمونه ها، با استحکام تمام می توان گفت که فقط لت نوشته های قرآنی قدرت گذر به سلامت از این معاینه و استنطاق را دارد.

برای تماشای تلالوء حیات یا کدورت مرگ، در سیمای هر برگ نوشته ی باستانی و قدیم، کافی است از ابزار و لوح نگارش آن پرس و جو و مثلا سئوال کنیم فرامین و رقعات رسمی، مردمی و درباری و از جمله این همه احکام عزل و نصب حکومتی، که آدرس می دهند و روشن تر بگویم، این کوه ادبیات فارسی پس از اسلام و فاقد ارژینال همزمان را با چه ابزار و بر چه ماتریال آماده کرده اند و با کدام خط نگاشته اند آن گاه که خط عرب نیز بلوغ کاربرد عمومی را نداشته است؟! صاحب نظر فرهنگی و جوینده حقیقت، آن گاه که خط عرب را در درجات مختلف رو به تکامل و به صور گوناگون در گذر هزار ساله رو به تکمیل می یابد، آن گاه از خویشتن می پرسد درجات رو به بلوغ خط فارسی را در کجا باید یافت؟! 

  

احتمالا ماجرای این قطعه روزنامه اطلاعات را به یاد دارید که در کتاب کمال هنر، به دنبال چاپ آن ادعا شده بود روزنامه اطلاعات هم در حوالی سال ۱۳۱۱ خورشیدی، اهدای ۱۲ تابلوی نقاشی از سوی کمال الملک به مجلس شورا را به همگان اطلاع داده است. نه فقط فرمت بالا در آرایش صفحات روزنامه به کار نمی رود و آن زمان از چنین حروفی در چاپ خانه ها استفاده نمی شد، بل پس از پرس و جو و رجوع با واسطه به مجموعه مجلدات روزنامه اطلاعات حالا با استناد بر نقل جوینده، موکدا مدعی می شوم که در سال های ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ شمسی، چنین مطلبی در روزنامه اطلاعات چاپ نشده است. اگر مورخین و محققین ما می توانند به سهولت و بی احساس کج روی و گناه، حتی در برابر چشم شاهدانی که هنوز بر زمین می گذرند، به سیاق قطعه روزنامه فوق، اسناد مجعول می سازند و ارائه می دهند، پس بی تردید این گونه امور حاصل پرورش در فرهنگی است که نیم برگی نوشته قابل اعتنا و غیر مجعول ندارد و پرورش یافتگان در مکتب آن نیز آماده اند بی سرزنش خویش و احساس عذاب، چنین اوراقی را برای بازخوراندن دروغ، آگاهانه جعل کنند. 

 

تصویر بالا یکی از صفحات روزنامه اطلاعات در اواخر اردیبهشت سال ۱۳۱۹ شمسی است و نمونه ای از فرمت معمول تمام روزنامه ها در ادوار مختلف و تاکنون است. هنگام تورق شخصی در مجلدات اول و دوم سال ۱۳۱۹ روزنامه اطلاعات، به یک آگهی برخوردم که سرقلم های فارسی نویسی را در شماره های متعدد، با قید و فرم و مضمون تصویر زیر تبلیغ کرده بود: 

«خط فارسی را فقط با سرقلم های ترافو به خوبی می توان نوشت. این قلم ها به مراتب ارزان تر و به تر از سایر اقسام است. سرقلم های ترافو که تنها به منظور نوشتن خط فارسی تهیه شده از فرآورده های ف. زونکن بون می باشد». (اطلاعات، شماره هایی از سال ۱۳۱۹)

از این طریق و با احضار چنین شواهدی در می یابیم که تحریر درست خط فارسی و طبیعتا خط عرب، تا آخرین سال حکومت رضا شاه نیز با نبود ابزار مناسب مواجه بوده و در آن زمان نیز سازندگان سرقلم های آهنین، برای تبلیغ محصول خود به توانایی آن در نگارش حروف فارسی با استفاده از سرقلم های گوناگون اشاره می کنند. اگر هفتاد سال پیش برای نگارش خط عرب، که حالا کپی برداری دقیق از آن را خط فارسی می نامیم، هنوز ابزار کارآمدی به جز قلم نی برای درشت نویسی نداشته ایم، پس رمز مایه و علت آن درهم نویسی های خط عرب در مسیر قرون متمادی تا قریب ۴۰۰ سال پیش نه فقط کشف، بل اثبات می شود. اینک و در انتهای مدخل مرتبط با کمال الملک ساختگی و با قصد آشنایی بیش تر با فرهنگ دست اندر کاران تولید او، کافی است به درون مندرجات چند نامه نقاش رجوع کنیم.   

«باید دانست که هر چه زودتر این زیرشلواری به من برسد باز دیر رسیده است زیرا کاسه ی زانوهای زیرشلواری های بنده تماما پاره شده و وسله کرده اند و اسباب رسوایی است. سایر لباس مرا هم هر چه زودتر به من برسد بهتر است کلیه ی لباس بنده منحصر به یک دست است و این را هم که دائما پوشیده می شود زود خراب می شود… در باب رقم کردن پرده ای که خدمت بندگان حضرت ارباب است البته فرمایش حضرت ارباب را باید اطاعت کرد ولی باید سعی بفرمایید و سایر رقم های پرده های مرا ملاحظه بفرمایید که این رقم هم شبیه به آن رقم ها باشد و از قول من عرض بندگی و ارادت خدمت شان تقدیم فرمایید». (کمال هنر،احوال و آثار محمد غفاری کمال الملک، ص 153)

این قسمتی از نامه کمال الملک به گیرنده ای با نام علی خان محمودی است که گرچه نسبت او با نقاش را نمی دانیم، ولی نه فقط مامور ارسال زیر شلواری برای حفظ آبروی استاد است، بل فرمان می گیرد تا به نیابت از نقاش، بر تابلویی که نزد ارباب بی نامی است، با رعایت اصول و سفارشات مورد نیاز جعل، امضای کمال الملک را بیاندازد، تا از مقام والا و شان بی قرین این اسطوره هنر غافل نمانیم.

در کتاب کمال هنر خوانساری، نقش سمت راست را به تنهایی در میانه صفحه ۱۷۱، به عنوان نمونه امضای کمال الملک چاپ کرده اند. این که یک نقاش جهانی چنین خط خطی کودکانه ای را به عنوان امضا و رقم خود انتخاب کرده باشد، بلافاصله او را از مقام کنونی به زیر می کشد و لباس تعارفات موجود را بر تن او پاره می کند. خواندنی است که نه فقط چنین امضایی را در ذیل هیچ تابلویی از رشحات قلم کمال الملک در هیچ زمانی نمی بینیم، بل چنان که در امضای سمت چپ و نیز در تصاویر زیر می بینیم حتی در نامه های نقاش نیز چنین نقش عجیبی به عنوان امضا نیامده است.     

صرف نظر از این که حتی دو نامه از میان این تصاویر را نمی توان حاصل قلم و دست خط شخص واحدی شناخت، در سمت چپ با الگویی از ناب ترین شگرد جعل مواجهیم: در ذیل نامه ای ریز نوشته، با قلمی درشت نویس و با اشاره ای شوخ طبعانه به مقام پیشین کمال الملک امضایی می بینیم که استثنائا به اصل رقم کمال الملک در نمونه بالا نزدیک است. یک نگاه ساده به خط و قلم، آن کس را که در جست و جوی حقیقت است قانع می کند که سرکشی به هر زاویه از زندگی نقاش با بی آبرویی سازندگان و خفیه کاری در هر سایه آن برابر می شود.     

 

«چند ماه قبل زلفو نامی در این نواحی پیدا شد که دسته از اشرار آن چه توانست قتل و غارت و آزار به این مردم بیچاره کرد. پس از آن که خودش گرفتار متفقین شد او اندک دسته ی تشکیل داده در اطراف مشغول قتل و شرارت شده اند، من جمله سه روز قبل عین الله پسر عبدالعلی بیگ که از بستگان و اقوام حضرت بندگان آقای سالار معتمد و از جوان های خیلی معقول درست بود، دچار چند نفر از این اشرار شده و به بهانه این که چرا کلاه پهلوی در سر دارد حضرات او را مقتول و جسدش را می خاسته اند آتش بزنند. در این اثنا چند نفر از رعایا پیدا شده و به زور التماس ایشان را از آتش زدن جسد منصرف می نمایند. شب و روزی نیست که در گوشه و کنار صدای زجه و ناله بی چارگان به گوش ما نرسد». (خوانساری، کمال هنر،احوال و آثار محمد غفاری کمال الملک، ص 165)

گذشته از متن کاملا بی سر و ته نامه بالا، کمال الملک در سال ۱۳۱۹، یعنی یک سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم و سه سال مقدم بر تشکیل جبهه متفقین در اروپا مرده است! اما این نقاش ممتاز جهان در ده دور افتاده حسین آباد که هنوز هم مخروبه ای است و سیمای یک روستا را هم ندارد، پیشاپیش از حوادث آتی جهان باخبر است و از درون گور، سربازان متفقین را برای دستگیری زلفو به حسین آباد فرا می خواند! 

«ولی خود من چند روز بود که آرواره هایم ورم کرده و دچار درد دندان خیلی سختی شده بودم به علاوه گرفتار اسهال خونی هم بودم، تا این که دو شب قبل ورم درد دندان منفجر شده و پس از خارج شدن چرک و خون زیاد از دهن درد دندان هم ساکن و حالم خیلی بهتر شد. دیروز هم برحسب اجازه ی دکتر صحیه ی نیشابور مسهل سولفات دوسود خورده، حال اسهالی هم رو بهبود است». (خوانساری،کمال هنر، احوال و آثار محمد غفاری کمال الملک، ص 128)

نقاش نام دار ما که هنرمندان اروپا در برابر او سر خم می کرده اند، برای درمان اسهال خونی خود، مسهل سولفات دوسود می خورده و خوب می شده است!!؟ (ادامه دارد)






قلم 1

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۶۴


کنجکاوی نسبت به نیازها و الزامات و لوازم کتابت و بررسی مکتوبات موجود، که کهن و باستانی و قدیم معرفی می شوند، محقق را نسبت به سراپای فرهنگ و مخطوطات کنونی در سراسر عالم نه فقط به دل سردی و بدبینی دچار می کند، بل زمینه می سازد تا باور کنیم به راستی از ورود انسان به دوران کتابت نو، دیری نمی گذرد و با کمال تعجب و تاسف دارایی های موجود در تمامی عرصه های انسان شناسی و تفکر کتابی، جز توطئه نیست که بنیان آن را، در سده های اخیر، به قصد ایجاد سرگردانی اندیشه و ناممکن کردن وحدت نظر بشری، به صورت و عناوین گوناگون، یهودیان گذارده اند. آشنایی با این آگاهی هول آور به راستی پشت اندیشه ورزی آدمی را می شکند و به عرصه ای می راند که با هر زحمتی بر دو پای خرد خویش بایستد و تلقینات کنونی را در هر زمینه، که منبع آسمانی نداشته باشد، ایجاد فاصله ای زیرکانه میان جوامع بشری بداند. مدخل در پیش رو، ورود به این گفت و گو  است که ظهور آدم قلم به دست و کتاب در برابر، یک پیش آمد نوین و خود حجت بیگانگی با نگارش به طور عام و در تمامی جهان و در ردیف آسیب ها و عوارض و نتایج عمده پوریم شمرده می شود.





برای نرم و خرد کردن مدخل کوه سان مورد اشاره، لازم است از گوشه ای به درون آن بخزیم که مانع کم تری در مقابل خویش بیابیم. واقعیت این که مکتوبات کنونی، حتی اگر هم امروز تحریر شده باشند، زبان بیان شرح حال خویش را ندارند و اثبات تعلق آن ها به این و آن، نیازمند عرضه دادخواست و رجوع به کارشناس است که غالبا به تشخیص غلطی می رسند. در واقع امر و به عنوان مقدمه اعلام کنم که محرر هیچ مکتوبی را در هیچ دورانی نمی توان به کمال شناخت، چنان که زمان تحریر آن نیز با رجوع به ظواهر امر ممکن نیست و باز هم به اظهار نظر متخصص وابسته است، با همان یادآوری که متخصصان نیز اغلب بر حسب گمان اظهار عقیده می کنند. مثلا نامه بالا را که از صفحه ۱۵۸ کتاب کمال هنر احمد سهیلی خوانساری برداشته ام، و متعلق و به قلم کمال الملک معرفی می کنند، نامه ای است با نثری چاکر منشانه خطاب به صاحب منصبی با عنوان حضرت مستطاب اجل عالی، که قابل شناخت نیست! نامه مشخصات نگارشی و خط و نثر مخصوص دارد، که با بهره از ابیات شعر فارسی می خواهد عارفانه بنماید. عمده نشان قابل پی گیری آن، نحوه نصب سرکش کاف است که با انحنایی در انتها، اغلب موارد به صورت عصاست و حتی در اواخر سطر دوم، حرف گاف نیز با دو فقره از این عصاها سرکش خورده است و هرچند در موارد اندکی، سرکش های کاف و گاف به صورت معمول و مصطلح است، اما نگارنده این نامه قاطعانه و غالبا به برگرداندن دایره وار ابتدای سرکش کاف عادت داشته است. شگفتی در آن است که از میان تصاویر چند ده نامه که از کمال الملک دیده ام، تنها و تنها این یکی دارای چنین سرکش ها است، چنان که گویی ناگهان کمال الملک هوس کرده باشد با زائده ی حرف کاف غمزه به راه اندازد!





حالا به این نامه نظر اندازید که از صفحه ۱۵۹ همان منبع برداشته ام. با قلم و نثر  و خط و متنی چنان متفاوت که تعلق آن به دو شخص مختلف را مسلم می کند. این یکی نامه ای بس عامیانه است که البته طرف خطاب آن باز هم معلوم نیست، با این محتوا که ظاهرا نقاش در حسین آباد چنان به خوردن میوه عادت کرده، که همه را برای خود می خواهد و مهمان را نیز از دست زدن به آن ها منع می کند و این وجیزه چنان چاله میدانی و  نشانه چشم تنگی است که نقاش را از عرصه مراودات معمول انسانی نیز  خارج می کند و می نویسد: «چون فدوی عادت به خوردن میوه دارم کارم از صبح تا به شام منحصر به چیدن و جمع اوری و خوردن میوه شده است، من جمله این دو روزه مقدار زیادی انگور و هلو چیده و همه هلوها را در دو دوری قشنگ و به طور صنعتی روی هم گذارده و در روی میز مقابل خودم مشغول تماشای آن ها می باشم و لذت می برم و هرکس می خواهد دستی به سمت آن دوری ها دراز کند فورا بدون خجالت می گویم آقای عزیز این هلوها برای خوردن نیست».
نامه های منتسب به کمال الملک را، از نظر نثر و متن و خط و ابزار نگارش می توان دسته بندی و تعلق هر گروه را به ناشناس دیگری اثبات کرد و اگر در همین نقطه ادعا کنم که تمامی نامه های منتسب به کمال الملک جاعلانه تدارک شده، هیچ دستگاه و درکی قادر به اثبات خلاف آن نیست، بل اقدام به هرگونه کارشناسی ممکن نیز تنها به همان نتیجه ای خواهد رسید که ادعا کرده ام.

با این مقدمه به دنیای نگارش در سراسر عالم وارد می شوم. با این توجه که در تمام مراکز تمدنی ماقبل تولد مسیح، در روم و یونان و مصر و بین النهرین و ایران و چین و هند، بی استثنا قلم نگارش را با قلم سنگ بری و حجاری یکی می بینیم و از متن ده فرمان تا کتیبه های مقابر فراعنه و سنگ و گل نوشته های بابلی و ایلامی و هخامنشی و امپراتوران چین را حک شده بر صفحات سنگ و خشت می یابیم. غریب این که این گونه بقایا خطاب دولتی و رسمی به این یا آن مناسبت و غالبا فتح نامه هایی است که از توان اختصاصی فرمانده ای سخن می گوید و یا نصایح و حاصل تجاربی را به میان می آورد و شگفت آور است که از این دوران کتیبه ای که شرح احوال و یادگاری از مردم معمول باشد، به دست نیاورده ایم! در این گونه مدارک مکتوب، از آن که ممکن نیست عامل اجرا و صاحب گفتار را شخص واحدی پنداشت و منشیان به جای صاحبان قدرت سخن گفته اند، که هیچ قرینه ای برای توان خواندن آن ها نداریم، پس استناد به این گونه کتیبه ها برای کشف تحرکی در این یا آن محیط و حوزه ی تاریخی زیر سئوال است به ویژه که اینک می دانیم بخش قابل توجهی از کتیبه های بین النهرین و ایران، از اعتراف نامه آشور بانی پال به اعمال توحش و کشتار در ایلام، تا گل نبشته بابلی کورش و کتیبه های خاکمین هخامنشی پس از خشایارشا در تخت جمشید و سنگ نوشته های گرداگرد مکعب زردشت، بی اغتبار و مجعول اند! نتیجه این که با مراجعه به این همه کتیبه در جهان، قانع می شویم نخستین ابزار نگارش انسان، اسکنه حکاک بوده است، چنان که در مرحله ی بعد قلم هایی قالبی برای رد اندازی حروف بر سطح گل و اوراق پوستی به کار برده اند. جای آن است یاد آور شوم که وجود پوست و پاپیروس نوشته ها در بین النهرین و مصرکهن، پیش از ایلغار هخامنشی و قتل عام پوریم کاملا اثبات می کند که شرق میانه ی ماقبل آن نخبه آدم کشی، در ترکیب و تهیه مرکب نیز مهارت داشته است.



          



با این همه وجود چنین نمایه هایی در حجاری های تصویری بین النهرین و نیز وجود آجر نوشته های ایلام و بابل، که در میان ردیف و رج های بنا، مثلا در معبد بزرگ چغازنیل نشانده اند، نشان می دهد که کسانی با عنوان منشی، از مسیر کتابت فرامین و متون، نان به خانه می برده اند.

«در مجالس نقاشی های دیواری تل برسیب، که از جهات زیادی در هنر هخامنشی بازتاب یافته است، به تصویر دو منشی بر می خوریم که پشت سر یکدیگر ایستاده اند. نفر جلو در حالی که لوحی به دست چپ داردُ به کمک قلمی مشغول نوشتن متنی است و نفر پشت سر او در حال نوشتن بر روی یک پرگامنت است. چنین به نظر می رسد که هر دو در حال نوشتن متنی هستند که کس دیگری دیکته می کند. منتهی هر یک با روش خود. همین حالت را در نگاره ی کاخ سناخریب در نینوا نیز باز می یابیم، که دو منشی، به همین ترتیب، در حال ثبت اقلام غنائم جنگی اند». (هایده ماری کخُ از زبان داریوش، ص  ۵۲)

دقت در شکل ظاهر قلم های دست منشیان، آن ها را بسیار به فرم ابزارهای کنونی نگارش نزدیک نشان می دهد. طبیعتا اینک ترکیب فنی و روش آن ها درنقش اندازی بر اوراق و مواد مختلف را نمی دانیم، اما اطمینان داریم که با افول نور شرق میانه در اثر کشتار وسیع پوریم، هر نوع نگارش بر هر ماتریال و با ابزار معین و ثابت و استاندارد در منطقه ما و به نشانه هایی که می آورم در سراسر عالم، تا قرون اخیر تعطیل بوده است. به زبان دیگر پوریم تحول تدریجی در تکمیل ابزار قلم را متوقف کرد و نمونه هایی را که اینک در دست داریم، به خوبی حکایت می کند که تا دوران نزدیک به ما وسیله رسمی و فنی معینی برای نگارش در سراسر عالم موجود نبوده است. مورخ با مراجعه به اسناد اثباتی این مطلب، هنگامی که تا همین چند قرن اخیر ، صاحب منصبان فرهنگی و یا سیاسی و نظامی و اشراف جهان را مشغول نگارش با قیک قطعه پر می بیند، به خصوص هنگامی که انواع خنجر و دشنه و گرز و شمشیر و کمان و زره جنگ آوری در اروپا فراوان است، اما ابزار نگارش در دربارها هم جز همان پر نیست، آن گاه به عمق مصیبتی آگاه می شود که پوریم بر سرنوشت فرهنگی بشر حاکم کرد. چنین ماجرایی از جانب دیگر به تعداد بس اندک صاحبان توان نوشتن در اجتماعات نیز صحه می گذارد. زیرا اگر محتاجان به قلم لااقل در اندازه کاربران تیر و کمان و نیزه قرار داشتند، بی شک افزارمندان برای رفع نیاز آنان نیز چاره می اندیشیدند. 





 این تابلویی است که لاوازیه را همراه همسرش، در آزمایشگاه خانه، قریب ۲۵۰ سال پیش نشان می دهد. می بینید برای نوشتن از ابزار پر استفاده می کند و قلم را نمی شناسد. ساخته نشدن ابزاری استاندارد و کارآ برای سهولت نگارش، محدودیت بسیار در امکان تحریر و غلبه مطلق بی سوادی عام در جوامع انسانی را تا سه قرن پیش مسجل می کند. 





این هم دو پاپیروس نوشته مصری و اسلامی، که در کتاب پاپیروس ها قریب سیصد نمونه از آن ها ثبت است، بی این که حتی دو فقره، با خط و سبک و استفاده از ابزار واحد نگارش فراهم شده باشد. دقت در مظاهر این پاپیروس نوشته ها جوینده را به کمال قانع می کند که کاتب به جای قلم، از تراشه چوب و یا حصیری استفاده کرده، ریز و درشت و متوسط، متن خود را بر سطح کاغذ رانده است مورخ توجه می دهد که نارسایی خط عرب، برای تدارک کتاب تا قریب قرن دهم و درهم ریختگی و عدم تطابق و یکنواختی در فرم ظاهر حروف و دست نیافتن به سفال معین و ثابتی برای حرف قاف و دال و را و کاف، تا مدت های مدید، از جمله به سبب نبود ابزار نگارش واحد و کارآ بوده است! (ادامه دارد)




قلم 2

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۶۵



به یاری خداوند، گره یکی از دشوارترین مباحث در موضوع نحوه ی نگارش و گستره فرهنگ آدمی گشوده شد و دریافتیم عمده علت محدودیت اجرایی خطوط و از جمله خط عرب و توقف مظاهر تحریر، در میزان تصورات بومی، به سبب نبود ابزار واحد و استاندارد کتابت است که اینک قلم می خوانیم. بی شک توحه به چنین عارضه ای چندان معتبر و مهم است که از مسیر آن بتوان اعلام کرد تا زمان ظهور ابزاری معین، با مراتب فنی قرون اخیر، که انتقال زوایای حروف و تکرار و تقلید نمای واحدی از نوشتار را میسر کند، فرهنگ و آگاهی های عمومی انسان در تمام جهان، مکتوب نبوده است. برای آماده سازی اذهان به جذب این گفتار نو، که بساط معرکه گیری های کنونی درباره فرهنگ مکتوب هر تججمع و قومی را به هم می ریزد، کافی است به شناخت نخستین ابزار نگارش در حوزه های تمدن، از اروپا تا چین وارد شویم و سیر تکاملی آن را دنبال کنیم. 

تردید نداریم کهن ترین پیام های نوشتاری اجتماعات انسانی را، که دارای مرکزیت سیاسی و توان و تجملات اقتصادی بوده اند، به صورت کتیبه های بر سنگ و با انواع خطوط، در روم و مصر و بین النهرین و ایران و چین و هند و مراکزی در آمریکای میانه و حواشی آن یافته ایم که با مثال هیروگلیف نوشته های مصر، از زیباترین نمونه های نگارشی و تصویری، حتی در مقایسه با دست آوردهای معمول امروزین اند. این که آدمی هرگز و هنوز نتوانسته است در زیبا نگاری و نقش اندازی بر سنگ، در وجوهی مهارت های باستانی را تکرار کند و تمدن های دیرین را با درجات معینی از اختلاف، در حک پیام  خطی و صورت سازی بر سنگ، خبره و استادا می بینیم، علتی جز این ندارد که نوشته و نگاره های سنگی، ابزار انجام و اجرای مخصوص و یکسانی به صورت قلم فولادی داشته اند، که مهارت در کاربرد آن، نزد حکاکان کهن و باستانی، کم و بیش عمومی و جهانی شده بود.





این تابلوی هیروگلیف سه بعدی طرح و خط بر سنگ، همان اندازه شگفت انگیز و زیباست که  نگاره های بین النهرین و چین. افول شرق میانه بر اثر قتل عام پوریم، سکوت عجیب و ناگهانی تمدن فراعنه در مصر، خاموشی روم و یونان و تفویض و انتقال قدرت شنل امپراتوران به ردای کشیشان، دوران حجاری های منتقل کننده جبروت قومی و ملی را به پایان برد، کاربرد ابزار نقش اندازی بر سنگ از رونق افتاد و به دنبال ظهور مسیح و تفوق خلوت کلیسا، بر معابد پر شکوه هلنی، عصر تازه ای را آغاز کرد که ارتباط تنگاتنگ مراکز متعدد تبلیغ مسیحیت، با نو مومنین و مردم مترصد و مشتاق، مواعظ ادواری و در واقع مدام خطیبان را در جای سنگ نگاره هایی نشاند که پیش از مسیح به صورت ابلاغیه ها و اخطارهای یک سویه قدرتمندان، این جا و آن جا نقر می شد. شرایط جدید، استفاده از ابزار نگارش بر سنگ را تعطیل کرد و جست و جوی جانشینی برای آن را برای تکثیر متن انجیل در دستور کار گذارد.

این نکته روشنی است که یهودیان و مسیحیان و مسلمین، برای هیچ مطلبی، مرتبتی بالاتر از تورات و انجیل و قرآن قائل نبوده و نیستند و تا همین اواخر، کتابت هیچ موضوعی را، نخست به علت بی نیازی، و نیز نبود ابزار نوشتاری کارآ و سرانجام نازکی بس شکننده و کم شمار لایه صاحب توان خواندن و نوشتن، ضرور نمی دانستند و پذیرفته بودند دستورات کتاب های آسمانی هر دین، در تمام امور و فصول، پاسخ گوی سئوالات و چاره اندیشی های ضرور به هنگام بروز پیچیدگی در روابط جمعی خواهد بود. از این جاست که یکی از شگفت و شورانگیزترین نمودارهای روشنگر سیر فرهنگ و تمدن را، در روند مطالعه و شناخت مسیر و گذر تاریخی ادیان آسمانی می بینیم.    



 


قطعه قرآن نوشته ای بر پوست با تخمین نگارش در قرن سوم هجری



قطعه قرآن نوشته دیگری بر پوست، با تخمین نگارش در قرن سوم هجری


بلافاصله و چنان که در ورود به جزییات، با مدد خداوند بیان خواهم کرد، اعلام می کنم که قطعه پوست نوشته های قرآنی، بی کم ترین تردید، قدیم ترین خط نوشته های غیر سنگی بشرند و اگر عمر این نمونه ها و چند هزار نظیر آن ها را می توان تا هزاره ای به دور برد، پس بنا بر دلایل در پیش، اثبات خواهد شد که جز این گونه رقعه نویسی های قرآنی، قطعه دست نوشته ای بر هیچ ماتریال و در هیچ مقوله شناخت، از جمله جزء و جمله ای از تورات و انجیل یافت نخواهد شد که به هر خط و زبانی، دیرتر از سه و با تردید بسیار چهار قرن قبل نوشته شده باشد. نگاه دقیق از سر کنجکاوی بر مجموعه های تصویری و اظهار نظرهای موجود بر لت نوشته های قرآنی و نیز منظور داشتن این مبحث مکمل، تکلیف دو نکته اولیه و اصلی را بی ابتلا به اما و اگر معلوم می کند: نخست این که حتی برای دو نمونه از این دست نوشته های قرآنی در هر مقایسه ای نمی توان کاتب منفرد و یکسانی تصور کرد و مهم تر از آن، نمی توانیم اثبات کنیم که دو نمونه از این مجموعه ی پر تعداد پوست نوشته های قرآنی را با ابزار واحدی نوشته اند! و بالاخره دعوت به دیدار از آن ها با این نیت است که دریابید کاتب هر یک از این پوست نوشته ها حتی با رعایت نهایت دقت و کوشش آمیخته با احترام نتوانسته است دو حرف الف را با نمای واحدی بر صفحه پرگامنت مقابل خود بنشاند.




دست نوشته ای از تورات، با تخمین نگارش در قرن چهارده میلادی 



دست نوشته ای از انجیل، با تخمین نگارش در قرن چهارده میلادی 


 آن چه را تا قرن دهم هجری، از مخطوطات اسلامی و قرآنی، اعم از پاپیروس و پوست نوشته یافته ایم، و در میان آن ها حتی سطری از کتابی در هر زمینه نیست، با فصاحت تمام گوناگونی ابزار نگارش آن ها را اعلام می کند. این تمایزات تا به حدی است که تصور نگارش با هر قطعه حصیر و شاخه نازک درخت و چوبک خلال دندانی را جایز و نبود مطلق ابزار یکسان و استاندارد نوشتن را محرز می کند، تا بدان جا که عدم امکان کنترل این گونه قلم های من درآوردی، نقش دو واو همسان را حتی در متنی واحد، ناممکن کرده است. حالا به دو دست نوشته زیر از تورات و انجیل دقیق شوید که از صفخات ۳۷ و ۸۴ کتاب نفیس و نایاب در آغاز کلمه بود برداشته ام که به معرفی نسخ قدیم تورات و انجیل پرداخته است. باید سئوال کنیم این انجیل و تورات مانده ار هفت قرن پیش را، با چه ابزاری نوشته اند، هنگامی که کاتبان غربی سه قرن پیش، در مقامات گوناگون و حتی کشیشان، برای نگارش، قطعه ای پر را به جای قلم به دست گرفته اند؟! اگر با حوصله بیش تری به این دست نوشته های تورات و انجبل دقت کنید با حیرت تمام شمایل هر حرفی را در سطور مختلف، کاملا و چنان که با شابلون درآورده باشند، یکسان می بینید!!؟ اگر این دو برگ از قدیم ترین نسخه های به جا مانده از تورات و انجیل است و می دانیم ابزار تحریر چنین الگوهای دقیقی از حروف لاتین در زمانی این همه دور در اختیار کاتبان کنیسه و کلیسا نبوده ولی با بدوترین خط ناخوانای عرب، افزون بر هزار سال پیش، لت نوشته های قرآنی به جای مانده و کهنه ترین بقایای نوشتاری تورات و انجیل این صفحه های نونوشته و تی تیش مامانی و قلابی است، پس درست گفته ام که تورات و انجیل های موجود نسخه های قدیم ندارند و اینک با ورژن سوم و چهارم آن ها مواجهیم، که بر سبیل نیازهای سیاسی و اقتصادی زمان، از سوی سران کنیسه و کلیسا، تجدید مطلب شده اند! کافی است این نکته را نیز در سئوالات خود بگنجانیم که حتی اگر این صفحات رنگین را بقایایی از تورات و انجیل ۷ قرن پیش بیانگاریم آن گاه سبب فقدان نظایر آن ها، که مثلا ۱۵۰۰ سال پیش مکتوب شده باشد، چیست؟! (ادامه دارد)



قلم 3

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۶۶



ورود به مبحث و مدخل قلم، شناسایی ابزار آن جنگی است که در زمینه فرهنگ، میان آدمیان در جریان بوده و هست. اگر یورش نظامی، بی لوازم مخصوص، از شمشیر و خنجر و تیر و کمان و فلاخن و سنگ انداز و توپ و تفنگ و راکت و بمب ممکن نمی شود و اگر صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی جهان، غالبا و در حد توان فنی هر دوران، به ارتقاء کارآیی ابزار آلات قدرت نمایی نظامی کوشیده اند، پس لازم است با سوی دیگر تلاشی هم آشنا شویم که صاحب نظران و مولفان و کاتبان و افزارمندان، در راه کسب و کشف ابزار نگارش به تر بر خود هموار کرده اند. چنین مقوله ای به سادگی پرده از رخسار آن ادعاهای فرهنگی بر می دارد، که مجنونانه و بی آن که بتوانند ابزار مناسب و کارآ برای نوشتن، در حوزه تولد و گسترش اسلام معرفی کنند، در هر یک از شهرهای بغداد و اصفهان و شیراز و نیشابور و قزوین و قم و غیره، مخازنی با هزاران و بل میلیون ها جلد کتاب آدرس می دهند که گویا بر اثر نزاع این و آن به آتش سوزانده شده است. چنین استدلالی چندان بی قواره است که از خود نپرسیده اند در صحن آن شهر که کتاب خانه ای با یکی دو میلیون جلد کتاب در قفسه چیده دارد، هزاران نیازمند و مشتاق دانش و دانایی، با کتاب خانه هایی کوچک در خانه ها جمع بوده اند، که گمان نابودی عمومی آن ها به دست دشمن مهاجم، تحرک از مبداء نادانی است. اینک دیگر می توانیم با طرح چند پرسش صریح در باب هر نوشته و کتابی، اذهان ساده لوحان مدعی داشتن چنین مراکز گرد آوری کتاب را تعمیر کنیم و به تامل واداریم.

۱. از زمان کتابت آن بپرسیم.
۲. از موادی سئوال کنیم که کتاب را بر آن نوشته اند.
۳. جویای خط و زبان نگارش آن شویم.
۴. از ابزار تولید متن، یعنی وسیله نگارش آن، سراغ بگیریم.
۵. و بالاخره خواستار دیدار قطعه ای از اصل آن شویم.





 مثلا این قطعه ی قرآن نگاری منتسب به نخستین سال های قرن دوم هجری است که به شایستگی به تمام سئوالات پاسخ می دهد: من قطعه نوشته قرآنی قابل دیدار و آماده برای کارشناسیم که بر قطعه پوستی تهیه شده برای نگارش، به خط کهن عرب، افزون بر هزار سال پیش، احتمالا با قطعه ای از چوب یا حصیر نوشته اند. اما اگر مثلا ادعاهای وسیع موجود در باب کتاب تواریخ هرودوت را با همین سئوالات محک زنیم، پاسخ می شنویم که  سیصد سال مقدم بر ظهور مسیح، نمی دانیم بر چه عنصری و معلوم  نیست با خط و زبان چه مردمی و با چه گونه ابزاری، مجموعه کلان پر برگی نوشته اند که هیچ نمونه ای از آن نداریم!! بدین ترتیب کتاب تواریخ هرودت  به یک ادعای موهوم خشک و فاقد کم ترین سند اثباتی تبدیل می شود، که پاسخ درست، برای هیچ سئوالی ندارد. راستی که باید باور کنندگان این گونه کتاب های مانده از زمان های دور را به ساحل دریا برای استراحت و کسب مجدد سلامت فرستاد.



 



حالا به این قطعه دعا نوشته عربی نظر اندازید که هزار سال پس از آن قطعه پوست نوشته قرآنی، در قرن دوازده هجری بر روی کاغذ مطبق و دست ساز ترمه آماده شده است. دقت در کیفیت این دو لت نوشتهُ، اهمیت مطلق ابزار نگارش را عیان می کند و ده ها درس تاریخی را پس می دهد که مترصدان دریافت حقیقت را به وجد می آورد. نخست این که نگارش های عربی بی نظم که هویت شکلی حروف و خط عرب را، همانند آن پاپیروس نوشته ها نگه نداشته اند، مطلقا برای استفاده شخصی است و درست برعکس، غمزه ریزی های مختلف و مبتکرانه اما غیر ضرور، در خط نوشته های قرن یازده و دوازده به بعد، گواهی است که ایجاد تابلو خط از آغاز، تولید کالایی برای بازار بوده است. اصرارم برای گذر از این اشارات و مقدمات از آن است که توجه دهم کاتب لت نوشته قرآنی بالا، در آغاز قرن دوم هجری، به شکل معین و سالم حروف، درست به مقدار کاتب آن قطعه دعا نوشته در قرن دوازدهم هجری اشراف داشته و اگر نتوانسته حرف یا و دال و را و عین و نون را  به صورت خطاط قرن دوازدهم بنویسد نه از جهت نادانی نسبت به فرم سالم حروف، بل تنها به این سبب بوده است که ابزار نگارش در دست او انعطاف لازم برای ثبت قوس ها را نداشته است، چنان که در پی پیدایش ابزار قلم نی که از جهات گوناگون کارآیی های متنوع دارد، کاتبان را به جذبه تولید خطوط مختلف دچار می بینیم و آن فقر ابزار نگارش که در زمان کتابت آن دعا نوشته با استفاده از امکانات نی، به جای قلم، برطرف شده، کاتب دعا را در مقایسه با خطاط آن لت نوشته قرآنی، به صاحب ذوق و هنرمندی بزرگ بدل کرده است، حال آن که اگر همان قطعه حصیر استفاده شده به جای قلم را از کاتب آن لت نوشته قرآنی بگیریم و در دست خوش نویس  قرن دوازدهم بگذاریم، لاجرم در کتابت پر انحنای حروف ی و ط و عین های دعا در می ماند و البته معکوس آن هم کاملا درست است.

«کسی که در پی تعالی در خوش نویسی است، پیش از شروع به کتابت باید اول با خواندن فاتحه، قلبا برکت الهی را برای روح استادش آرزو کند و سپس به تمرین سیاه مشق های مانده از استاد بپردازد. پس از این اعمالُ شاگرد می تواند کتابت را آغاز کند که خیلی زود به سرچشمه مقصود خواهد رسید و در ظاهر و باطن به سعادت و رحمت دست خواهد یافت. حال باید قلم جدیدی بتراشد، آن را به قاعده کوتاه کند و نوک اش را با زاویه ی مناسب برای نوشتن ثلث بیاراید. سر دیگر قلم نیز باید برای نوشتن نسخ آماده کند... باید به خاطر داشته باشیم خوش نویسی نه فرایندی نظری، که همواره فعالیتی عملی بوده است. یک هنرجوی خطاطی در دوران یاد گیری، باید مراحل بسیاری را پشت سر نهد و مهارت های بی شماری را کسب کند. در میان این مهارت ها، هیچ کدام مهم تر از آراستن نوک قلم نبوده و نیست». (نبیل ب. صفوت، هنر قلم، ص ۱۰)





بدین ترتیب بلوغ خط عرب را با ظهور قلم نی همعنان می بینیم که اصلاح زوایای تراش آن، منجر به زایمان سبک های نو در نگارش شده است. تا جایی که بگوییم کشف قلم نی و تربیت فنی آن برای نوشتار، عمده ترین وسیله گسترش فرهنگ اسلامی در منطقه بوده است. این همه دیرکرد در کشف ساقه نی، از نازکی قشر نیازمند اصلاح این ابزار خبر می دهد که پیوسته و به درستی فقط قرآن را اکسیر حیات و تنها ابزار هدایت از گهواره تا گور می دانسته اند. اگر قدیم ترین قرآن نوشته های به خط نسخ با امکان ایجاد ابزار آن، یعنی به کارگیری قلم نی، همزمان است، آن گاه می توان به اعماق و علت نبود هرگونه کتابت غیر بومی در حواشی جهان اسلام پی برد و قبول کرد که کشف قلم نی، آغاز امکان بلوغ در خط عرب است، وسیله ای که با تراش های گوناگون، قلم های مختلفی با امکان نگارش زوایای دشوار و رعایت اسلوب نگارش همشکل و پر انحنا را فراهم می سازد که امروز با نام های نسخ و ثلث و رقاع و غیره می شناسیم. مطلب مهم این که بدانیم قدیم ترین قلمدان و قلم و تیغه تراش و عاج خط زن و غیره را با عمری کم تر از سه قرن قبل یافته ایم و چنان معلوم است که انتخاب و استفاده از ساقه نی و تراش و عمل آوری آن به عنوان ابزار استاندارد نگارش، نه فقط منجر به خلق انواع اشکال خطوط، بل یکدستی و پاکیزگی در کتابت و بالاخره تولید کتاب در ارقام محدود در زمانی بسیار نزدیک به دوران معاصر شده است. مورخ برای اثبات نظر توجه می دهد که نگاهی به حاصل و اسلوب زیبا نگاری های قرآنی و غیر قرآنی، حضور مشخص و تاثیر بی جانشین قلم نی را به خوبی آشکار می کند. و این ها همه در زمانی است که در غرب هنوز از دنبالچه پر برای نگارش استفاده می کرده اند. حالا باید اندکی دقیق تر به اختراع ابن مقله و ابن بواب خیره شویم که ظاهرا در قرن سوم و چهارم هجری و نمی دانیم به چه شیئی خطوط نسخ و رقاع و غبار می نوشته اند! (ادامه دارد)


قلم 4

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۶۷



تاکنون، برای زمان کاربرد نی، به عنوان ابزار نگارش، تاریخچه ای مدون ندیده ام که ضمن آن، زمان نخستین صفحات نی نوشته، معرفی شده باشد. با استحکام کافی می توان توجه داد که کشف و تربیت و استفاده از ساقه نی، به عنوان ابزار نوشتن، لااقل در جهان اسلام، انقلابی در عرصه ارائه متون پدید آورد. ویژگی های این وسیله، که به میزان کافی استخوان بندی مستحکم و فیبرگونه برای مقاومت در برابر فشار دست قلم دار، در گردش های دشوار و مورد نیاز برای ثبت حرف ی یا س و یا ن و ق و ع و غ را دارد و در عین حال چندان منعطف است که احتمال وارد آمدن آسیب بر نوک نی در هنگام نگارش را به حد اقل می رساند، موجب شده است که محصول این علف مردابی، به اصلی ترین عامل ظهور بلوغ در خط عرب تبدیل شود. همین مقوله که کسانی توانسته اند قلمه ای از نی رسیده را چنان عمل آورند که در زیر فشار تیغ فولادی قلم تراش مقاومت نکند و در عین حال با هدایت و چرخش دست کاتب همراه شود، عالی ترین وسیله لازم برای انتقال صورت ظاهر و کامل حروف در خط عرب را فراهم آورده است. استاد قلم تراش به زودی چنان در تربیت نی و وادار کردن آن به قبول فرم های فنی گوناگون، به مهارت رسید که از هر گوشه و پخ یک قلمه نی، قلم تازه ای بیرون می کشید تا کاتب و خوش نویس تنها با برداشتن یک ابزار و بدون نیاز به تعویض قلم، انواع امکانات ریز و یا درشت نویسی در شیوه های گوناگون را در اختیار داشته باشد و چیزی نگذشت که قلم نی نه فقط به عنوان وسیله ای توانا برای بازنویسی غیر معیوب حروف و متون، بل به امکانی برای تبدیل نگارش توام با غمزه های اختراعی دست این و آن درآمد که گویی قصد استخلاص دیو قدرتمند جوف قلم نی را داشته اند.

همین قدر که تولد هر برگ نوشته را، از زمانی معین، اعم از سطور ساده یک دفترچه دعا، تا شکوه نوشته ای از یک برگ قرآن، حاصل امکانات خفته در لبه های استادانه تراشیده شده قلم نی می بینیم و حاکمیت و سلطه کامل بر اوراق نگارشی به این ابزار جدید واگذار می شود، آن گاه گویی مسابقه ای برای خارج کردن تمام توان معجزه سان آن، در میان مسلمانان در می گیرد و خوش نویسی در جای نیاز ساده و نخستین به نگارش یکسان می نشیند. اگر نمی توان نمایشی از درجات و نمایه های تحول در زیبا نویسی اسلامی ترتیب داد و پیدایش قلم نی با پایان دوران درهم نویسی خط و حرف عرب همزمان و همراه است و پس از آن سیمای حروف عرب هویت واحدی اختیار می کند، پس قابل درک است که مجموعه آن تحولات را، که خوش نویسی اسلامی پر غمزه ترین قسمت آن است، مدیون و محصول پیدایش قلم نی بدانیم.

به طور قطع آن خوش نویسی اسلامی که بتواند از سلامت خود دفاع کند و متکی به گمانه و دل خوشی و آرزومندی ها نباشد، آغازی دورتر از سیصد سال پیش ندارد. برای اثبات کافی است توجه دهم که به دنبال ظهور قلم نی به عنوان ابزار قابل اعتنا و کمک کار کاتب، بلافاصله و به علت نیاز مجموعه همراه قلم، چون دوات و تیغه ی قلم تراش و عاج خط زن و غیره و نیز به علت احتمال آسیب دیدگی سریع نی و به خصوص نوک تراشیده آن، در اثر ضربه های متفاوت و غیر قابل پیش بینی، تولید محفظه ی حفاظت مجموعه، در جعبه هایی که بعدها قلمدان خوانده شد، از آغاز لازم آمد که در عین حال به حمل آسان تر آن ادوات، از طریق فروبردن قلمدان به زیر شال کمر، کمک فراوان می کرد.

«غالب لاک و الکل های موجود در مجموعه خلیلی، در یک دوره ۲۵۰ ساله در ایران ساخته شده اند. این دوره سال های آغاز سلطنت شاه سلیمان صفوی ۹۴-۱۶۶۶میلادی، تا سقوط سلسله قاجار در ۱۹۲۴ میلادی را در بر می گیرد. منابع موثق در ارتباط با نقاشان لاک الکل ایرانی و یا سایر نقاشان این دوره بسیار کم است، از این روی امضاء آثار در درجه اول اهمیت قرار می گیرد». (ناصر خلیلی، کارهای لاکی، صفحه ۲۲۲)

این هم حواله تحول دیگری به دوران آغازین صفویه ناشناس. این مطالب تنها به کار کشف نوظهوری قلم نی و محفظه ی نگاه دارنده ی آن می آید تا این برداشت تعیین کننده و محتوم آسان شود که تا زمان پیدایش معجرات قلم نی، کتابت تربیت شده و قابل رجوع و مطالعه با خط عرب ممکن نبوده است و این امکان به دورانی منطقی و ممکن است که نی به عنوان ابزار نگارش به صحنه وارد می شود. در یادداشت ۷۳ به قدر نیاز در تشریح قانع کننده این مطلب کوشیده ام که قدیم ترین نمونه های قلمدان های کشف شده در ایران، که با دلایل لازم اثر دست صنعت کاران غیر بومی و غیر مسلمان است، حتی اگر برخی اشارات به زمان ساخت آن ها را که در جوف قلمدان ها تحریر شده، سلامت بیانگاریم باز هم قدیم ترین این جعبه ها به دورتر از ۳۰۰ سال پیش نمی رود و لاجرم و ناگزیر باید بلوغ خط عرب را نیز در همان زمان بیانگاریم زیرا به قدر لازم در این باب گفته شد که به علت نبود ابزار مناسب نگارش، رسیدن به اسلوب ثابت و یگانه و همسان در نمایش حروف عرب، تا سده های متوالی غیر ممکن بوده است .





با این همه، کسب مهارت و استادی در برداشتن حربه نی در بازنویسی های اسلامی، بی استثنا و با تکیه بر صدها نمونه و برگ نوشته، که با رجوع به ماده و ماتریال آن ها، که کاغذ است، باز هم نمی تواند معمرتر از سه قرن اخیر باشد؛ در آغاز موکول به کوششی درتفهیم مبانی و تمرین برای آشنایی در صورت ظاهر هر حرف و نحوه درست اتصال، نزد کاتبان است، که سیاه مشق و سایه دست و مفردات خوانده می شود. غالبا مفهوم این سیاه مشق ها به کمال درک نشده و گمان های بی هوده بسیار در باب آن ها رواج داده اند. در این گونه مخطوطات، منظور خطاط نه بیان محتوایی معین و با معنا، بل نمودار سعی او برای کشف رموز و آشنا کردن خویش با تکنیک اتصال حروف دشوار نویس و یا حتی اختراع ظاهر و نوع دیگری از نگارش حرف میم و ی و عین و جیم و مهم تر از همه کسب مهارت در کاربرد ابزار نی برای نگارش بوده است و چون بروز و ظهور این قطعات تمرینی فقط و فقط با ورود قلم نی به عرصه نوشتار دیده می شود، پس تردید نمی کنیم که کتابت و نگارش خط عرب با پیدایش و آموزش نحوه کاربرد نی به عنوان ابزار قلم همزمان است که آغاز پروسه را تا میزان چند قرن اخیر جوان می کند. نزد خردمند احتیاج خطاط به تمارین اولیه برای به ترین حالت استفاده از این ابزار نو برای نگارش، کوتاهی زمان آشنایی با آن را اعلام می کند. در نمونه بالا خطاط ناشناس، پس از یک هزاره انتظار، خود را به یاد گیری فرم های گوناگون اتصال حرف ب اول به دیگر حروف مشغول کرده است، تا روش های کاربرد قلم نی را به خوبی بیاموزد. روندی که در همه جا و در نمونه های گوناگون در نونویسی و یا به قاعده نویسی حروف، از راه تمرینات مداوم و مستقل، برخورد می کنیم به طوری که در شرح احوال خطاطان بزرگ و مشهور، ابتدا بقایای بازمانده های تمرین های سیاه مشق آنان معرفی می شود. هرچند که با یقین کامل نمی توانند وجود شخص خطاط را مسجل کنند که چون علی رضا عباسی موجود در ازاره نویسی های مسجد شیخ لطف الله قلابی از کار درنیاید. بدین ترتیب حتی کشف شکل ظاهر و کامل و نهایی حروف عرب را باید مدیون پیدایش قلم نی انگاشت و کتابت و به طور کلی آراسته نویسی اسلامی را با ظهور قلم نی همزمان گرفت، که عمر قدیم ترین قلم دان ها، زمان آن را به دورتر از چند قرن اخیر نمی برد!





در این تابلوی تمرینی و تبلیغی مشق خط نیز، قدرت اعجاز قلم نی به حد کمال قابل دیدار است. چنان به نظر می رسد کاتب و خطاط، با مهارت تمام، خواسته است قدرت مانور یک قلم نی را در نگارش انواع پیچ و خم های حروف عرب و نیز توان آن را، در عرضه اندازه های گوناگون حروف را به نمایش بگذارد. هرکس که بتواند با نگاه یک حقیقت جو به تابلوی بالا دقیق شود، حتی به رگه هایی از ذوق زدگی کاتب برگ نوشته مواجه خواهد شد که سرانجام و پس از یک هزاره انتظار ابزاری برای نمایش زیبایی های مندرج در خط عرب یافته است که کلمات را به آسانی به تابلویی از نگاره نویسی تبدیل می کند. مدخل و مطلبی که در توان هیچ خط دیگری در هیچ کجای جهان حتی با استفاده از قلم نی دیده نمی شود. به راستی که گویا نی فقط برای خدمت به نمایشات خط عرب روییده است. (ادامه دارد) 



قلم 5

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۶۸



 اندک اندک کار بر بنیان اندیشان سهل تر می شود و پیراستن دروغ و اسراییلیات از تاریخ ایران و تالیفات اسلامی و این جدال پر جذبه که صرف کشف دیرینه نگارش بر مواد و با وسائل گوناگون می شود، از مجرای نوینی می گذرد که زمان آشنایی با کاربرد نی به عنوان قلم، از اصولی ترین آن هاست. در واقع گذشته از آن سئوالات پیشین که چون آزمایشگاه ویژه و مجهزی مکتوبات مانده از دوران قدیم را شناسایی و غالب آن ها را با امعان نظر به ابزار نگارش، به صف اوراق جاعلانه هدایت کرد، اینک برابر مدعیانی که ابواسود دوئلی و ابن بواب و ابن مقله را پیشگام اختراع انواع خطوط پخته عرب می گویند، مجهز به استدلال تازه ای شده ایم  و حجت بالغه ای داریم که گریز از برابر آن برای هیچ کس ممکن نیست. زیرا می پرسیم این حضرات مبدع انواع خطوط خوش به زبان و خط عرب، قرن ها مقدم بر کشف قلم نی، با استفاده از کدام وسیله نگارش، دست به ابداع زیبا نویسی پر غمزه و اطوار خطوط زده اند، در حالی که بدون قلم نی حتی نوشتن دو  حرف عین یکسان ناممکن و خود عالی ترین دلیل است که خطاطان و خطاطی و تولید تابلوهای رنگین با نمایه های الفبایی، بر اساس عمر تولید قلم دان های مورد نیاز، مطلقا دورتر از سه قرن پیش نمی رود. در واقع، با توجه به نمونه های بازمانده از خط عرب،  این ابن بواب نیست که قلم نی را به عنوان ابزار کارآی نگارش در قرن سوم هجری تراشیده و به کار گرفته است، بل کشف توانایی های نی به عنوان ابزار قدرتمند نگارش، در قریب سه قرن پیش، ظهور انواع ابن بواب ها و ابن مقله ها را ممکن کرده است.  

ورود به این مدخل، در بطن خود، حامل این حقیقت است که اوراق و پوست نوشته های قرآنی که با خط ناپخته و محدود عرب، از اوائل قرن دوم هجری فراوان است، بدون هرگونه حاشا و خلاف نویسی، قدیم ترین پرچم برافراشته از متون دینی است که بی کم ترین لغزش و خدشه، هنوز هم بر بام های بسیاری در سراسر جهان همچنان در اهتزاز است. در واقع تنها مسلمانان اند که در ارائه آیات ثابت و بی تغییر قرآن، از ۱۳۰۰ سال پیش گشاده دستی نشان می دهند، حال آن که در سوی مشرکان اهل کتاب، مکتوبی با هر شمایل و متن و بر هر عنصر و مواد، از جمله انجیل و تورات و هرگونه نوشته تاریخی و فلسفی و غیره، با عمر بیش از ۵۰۰ سال، مگر با توسل به مکر و جعل پیدا نمی شود، و آن گاه که تا دوران معاصر در جبهه غرب، ابزار ضرور نگارش، جز پر پرندگان معرفی نشده و هیچ شیء دیگری شهرتی به عنوان قلم ندارد و نمونه ای از وسیله نگارش یک هزاره پیش اروپا در موزه ای نگه داری نمی شود، پس چند برداشت بسیار مهم از این مقدمه کوتاه میسر است: نخست این که در غرب وجود مقوله معمول آموزش به علت نبود ابزار ابراز نظر، فقدان و یا گرانی صفحات لازم برای نوشتن، اعم از پوست یا پاپیروس و انحصار عمدی آموزش در حیطه فراگیری انجیل و تورات های مخلوق خاخام و کشیش،  تنها در سده های متاخر ممکن شده است و درست به همین دلایل است که کنیسه و کلیسا متون قدیم تورات و انجیل را در اختیار ندارند و لاجرم از قدمت و قداست کتب پایه ی اعتقادی خود محروم مانده اند. بر این قرار و اساس در سوی مسلمین نیز ادعا در باب دیرینه هر قطعه نوشته ای با ابزار قلم نی، دورتر از سه چهار قرن پیش، فاقد منطق کاربردی است. از غرایب مدخل این است که ابزار نی نیز تا مدت ها تنها در کتابت قرآن و متون ادعیه به کار برده شده، چنان که نخستین کتاب ها با متون غیر دینی و مذهبی نیز تلفیق بسیار فریبنده ایُ از خطاطی تازه سربرآورده، بر قدیم ترین مواد نگارش یعنی قطعات سنگ است تا با انجام عملیاتی هر قطعه سنگ را بخشی از لوازم تکنیک تکثیر قرار دهند که به درستی چاپ سنگی نام گرفته است.

نزدیک به دو قرن قبل، در اروپا مداد ساخته شد که نمونه های دورتر از ۱۵۰ سال پیش ندارد. این که کاربرد قلم نی مورد استقبال کنیسه و کلیسا قرار نگرفت را می توان از طرفی انسداد مجرای نفوذ دانش غیر کلیسایی و از سوی دیگر ناکاربردی قلم نی در تحریر حروف لاتین گرفت که امکان تحریر یکدست حرف ام، یا دبلیو و اچ و کیو را ندارد و نیازی به اثبات این ادعا نیست که تولید کتاب در غرب با سود بردن از ابزار مداد، نخست به علت سهولت در تغییر متن و نیز بی دوامی نقوش و خطوط حاصل از آن، فاقد نمونه قابل ارائه است.

درست در حوالی این تغییرات و پیدایش بارگاه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی رو به توسعه، ناگهان جهش بزرگی در تولید ابزار نگارش در حوالی ۱۳۰ سال پیش پیدا شد و شاید هم به تقلید از قلم نی، چوب پایه های نی سانی به بازار عرضه شد که در گلوگاه فراز آن استوانه فلزی کوتاهی در درون چوب نصب شده بود که در میان دو حلقه قابل ارتجاع، سرقلمی فلزی نصب می شد که قابل تعویض بود. سرقلم های فلزی خوش استیلی که هم از آغاز به قلم فرانسه مشهور شد و فقط دوگونه وسیله نوشتار را در جایگاه مخصوص خود می پذیرفت: سر قلم درشت نویس با سر پهن و سرقلم ریزنویس، با سر تیز.   



 



 از این جاست که وجود و وفور این قلم های فرانسوی که درست با تولید صنعتی و فراوانی کاغذ همزمان شده بود، جهش بزرگی در حوزه نگارش عمومی پدید آورد و قلم های فرانسوی دنیای دانش و فرهنگ و مکاتبات دولتی و رسمی را تصرف کرد. اگر درست به یاد آورم شخصا نخستین اوراق را با این گونه سرقلم ها در حوالی ده سالگی سیاه کردم و در دستمال بسته ای که در آن زمان کار کیف مدارس را به عهده داشت، علاوه بر چند کتاب و لقمه بسته ای از نان و پنیر، بدنه قلم و چند سر قلم فلزی فرانسوی همراه خود به مدرسه می بردم. در حالی که دوات لبریز از لیقه و مرکب را ناگزیر در کف دست حمل می کردم. 



 

 



دو نمونه نگارش با سرقلم آهنی درشت نویس

این نمونه یک نامه دولتی و غیر دولتی است که با سرقلم آهنی و فرانسوی درشت نویس، که شباهتی با نی نویسی دارد، متعلق به ۸۵ سال پیش است که چون متن آن ارتباطی با کمال الملک دارد، برای بی نصیب نماندن از فن جعلی که لزوما به همه چیز نقاش وصل است، در این جا نیز با اضافات قربانت شوم در صدر و نیز امضای نظام الدین، در ذیل نامه مواجهیم که هر دو را با قلمی دیگر نوشته اند.





نمونه نگارش با سرقلم آهنی ریز نویس

این هم یک نامه دیگر که به علت نداشتن تاریخ و شماره، رسمی نیست و بر آن مطلب خانوادگی و گلایه هایی از حیدر قلی فرزند احتمالی کمال الملک و جواب کمال الملک به او در حاشیه آمده است. بدون ورود به علت انتخاب این سرنامه وزارت دارایی فعلا غرضم نمایش نمونه نگارش با سرقلم فرانسوی ریز نویس است که به خوبی تفاوت با سرقلم درشت نویس را نشان می دهد. این که این نامه را به نام کمال الملک با سرقلم ریزنویس فرانسوی و بر سرکاغذ وزارت دارایی ترتیب داده اند از آن است که وجود فرزند کارمند دارایی مشهد نقاش را مستند کرده باشند و این سعی زمانی بر باد می رود که می بینیم برابر مرسوم مکاتبات اداری، نقاش جواب نامه فرزند را، منطبق با روال معمول مکاتبات رسمی و دولتی، در حاشیه نامه فرزند نوشته است!!!!؟ به راستی که جاعلان را می توان در زمره احمق ترین خلایق روزگار سیاهه کرد! به هر حال عمر این سرقلم های فلزی، چندان به درازا نکشید زیرا نوک آهنی آن، که فاقد الیاف قابل ارتجاع و اسفنج واره قلم نی بود، فقط مدت کوتاهی مرکب و جوهر را در خود نگه می داشت و در فاصله هر چند کلام، نیاز به بارگذاری مجدد داشت. که با نمونه بالا فاصله گذاری میان کلمات را از فورم یکنواخت خارج می کرد.                                                                                                                                                                                                                                                                              amp; amp; amp; amp; nbsp;                                                                                                                                                                &a mp;a mp;a mp;a mp;n bsp;                                                                      در عین حال سر قلم های آهنی ریز نویس، به سبب زمختی ماتریال، در گردش های قلم چندان هموار نبود و همراهی نمی کرد و به خصوص در موارد بسیاری که به سرعت در نگارش احتیاج بود، نوک تیز قلم به داخل کاغذ فرو می رفت و نوشته را باطله می کرد. این مطلب که کار تحریر را به درازا و دشواری می کشاند، اندیشه ساخت قلم خود نویس را فراهم کرد که جریان نازک و مداومی از مرکب درون مخزن خود را، به سر قلم می فرستاد. نخستین خود نویس ها با مخازن لاستیکی و فنر تخلیه هوا و تغذیه جوهر که بسیار هم یی قواره و زمخت و از نظر ظاهر مانند چوب دستی کوچکی بود، در حوالی پایان جنگ جهانی دوم در خانه ما پیدا شد و بلافاصله بر سر تصاحب آن چنان آشوبی میان برادران به راه افتاد. که صلاح را در خارج کردن آن از خانه دیدند. از آن پس صاحب قلم خود نویس را، بی پرس و جو، به جای ملا بنویس و صاحب اعتبار فرهنگی می گرفتند.   

«امروز کاغذی از آقای شکوه (حسین شکوه الملک) داشتم که عینا درج می کنم و نیز جواب آن را: شخصی و خصوصی، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۲۷ شخصی.
هو
خدمت ذی شرافت حضرت آقای دکتر قاسم غنی سفیر کبیر شاهنشاهی در قاهره دام اجلاله العالی مشرف شود.
قربانت شوم مرقومه محترمه که چندی قبل به وسیله جناب آقای ساعد ارسال شده بود، واصل و زیارت شد. از تأخیر عرض جواب خجلم و از این که هیچ وقت ارادتمند را فراموش نمی فرمایید، کمال تشکر را دارم. با شخصیت برجسته ای که حضرت عالی در عالم علم و ادب و فضایل اخلاقی و معنوی دارید، مریدین و معتقدین در نظر شریفتان از حیث شمول مرحمت البته باید مساوی باشند. ولی تصور می کنم بین مریدها ممکن است کسانی باشند که به اقتضای بستگی به مقام معنوی حضرت عالی بتوانند به خود اجازه دهند که در عالم ارادت روش خاصی اختیار نموده و مطلب خود را بی پرده و به اصطلاح صاف و پوست کنده به عرض عالی برساند، و صف دیگری در زمره ارادت کیشان تشکیل دهند. قبل از مسافرت به امریکا و مصر حضرت عالی گاهگاهی هدایایی از قبیل کتاب و بعضی خوراکی ها و تنقلات ولایتی برای بنده ارسال می فرمودید و بنده هم قبول می کردم و البته متشکر بوده و هستم، ولی خیال نمی کردم که تحف و هدایای حضرت عالی هیچ وقت از این ردیف خارج بشود. قلمی که در امریکا تهیه شده و به عنوان بنده ارسال فرموده اید، بسیار خوب و عالی است، اما از ردیف اختراعی بنده خارج است و قبول آن مخالف با روش و سلیقه و عهد قلبی ارادتمند خواهد بود. استدعا دارم این عرض را با حسن تشخیص که مخصوص وجود عزیزتان است تصدیق و مخلص را بیش از پیش در عالم ارادت مستظهر و امیدوار بفرمایید. قلم را این جا به کسی بسپارم یا به قاهره بفرستم، موکول به دستور است. زیارت مرقومات و رجوع فرمایشات و خدمات و همیشه انتظار دارم. زیاده تصدیع نمی دهد. ارادتمند حسین شکوه». (خاطرات دکتر قاسم غنی، ص ۱۸۳)

در سال۱۳۲۷ شمسی و دو سه سالی پس از پایان جنگ جهانی دوم، که قلم خود نویس وارد بازار نیازهای فرهنگی شده بود، قاسم غنی که در آن زمان سفیر ایران در قاهره بود، خود نویسی را به رسم سوقات و یا هر منظور دیگر، برای حسین شکوه وزیر دربار آن زمان با دست ساعد مراغه ای می فرستد. چنین هدیه ای چندان اشراف منشانه و غیر معمول و نامنتظر بود که وزیر دربار، شاید هم برای تعطیل زبان های وصله ساز و بسیار دراز، از قبول آن صرف نظر می کند. این مطلب می رساند که یک خود نویس خوب حتی در دستان وزیر دربار نیز جلب توجه می کرده است. سازندگان سر قلم برای خود نویس، کوشیده اند با تعبیه یک برجستگی فلزی ظریف، در انتهای نوک قلم، قدرت گردش آن را در پیچ و خم های فراوان حروف عربی، که حالا فارسی می نامیم، آسان تر کنند، اشتیاقی که تنها به دنبال تدارک قلم خودکار برآورده شد، که با فراهم آوری ساچمه گردان آغشته به جوهر، در جای سرقلم، هر آرزوی کاتب را در تدارک انواع زاویه ها و کمان ها و شکستگی های حروف، به هنگام نگارش برآورده می کرد. بدین ترتیب چرخه و تاریخچه ظهور قلم در گذران فرهنگ بشر، به دوران های نگارش بر سنگ با ابزار قلم حجاری، نگارش بر پاپیروس و پوست و پارچه های ظریف، با هر وسیله ممکن از جمله پر، نگارش با قلم نی، بر قطعه کاغذهای دست ساز و گران قیمت اولیه و سپس کاغذهای صنعتی که از قریب یک قرن و نیم پیش به فراوانی در بازارها عرضه می کنند و در نهایت نگارش با سرقلم های فرانسوی، نگارش با قلم خود نویس و سرانجام نگارش آسان و  حتی شعف انگیز با خودکارهای امروزین.

برای هر یک از این ادوار نگارش، مبتنی بر نمونه های یافت شده می توان تاریخ ظهور و غروبی قائل شد. نگارش بر سنگ تا ظهور عیسای پیامبر، نگارش با ابزارهای گوناگون و متفرقه و ناکارآمد تا قریب سه قرن پیش، نگارش با قلم نی در جهان اسلام، در سده های اخیر، نگارش با سرقلم های آهنی معروف به فرانسوی، از اوائل قرن بیستم، نگارش با خود نویس از پایان جنگ جهانی دوم و بالاخره نگارش با خود کار در پنجاه سال اخیر. تفکیک هر نوشته و تعیین ابزار فرآوری آن، برای صاحب نظر آگاه با مراجعه به قدرت قلم در نمایش گوشه ها و زاویه های هر حرف در هر متن نمونه، بی خطا میسر است و تقریبا در یک نگاه می توان ابزار نگارش در هر برگ نوشته و مکتوب دست نویس قدیم و جدید را معین و با تکرار همان پنج سئوال تعیین کننده اصلی، راه را بر هر جاعل شنگولی مسدود کرد: در چه زمان، بر چه مواد، با چه خط و زبان، با چه وسیله و ابزار نوشته شده و آیا نمونه ارژینالی از آن یافت شده است؟



      



حالا با داشتن این مکاشفات به استنطاق نامه های کمال الملک و از جمله نمونه بالا می رویم که با مراجعه به قضایای فنی، قاطعانه با خود نویس نوشته شده است، ابزار نگارشی که قریب ده سال پس از مرگ نقاش اندک اندک به جریان افتاده بود! هرکس که حوصله دارد، نامه های کمال الملک را از نظر ابزار نگارش و انواع خطوط منتسب به او، مقابله کند تا بر همگان معلوم شود که تمامی آن ها مجعول است. (ادامه دارد)



قلم 6


ایران شناسی بدون دروغ، 269، نتیجه 77، قلم 6.

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۶۹


سرانجام عاجز شدند، به زانو درآمدند و در برابر یادداشت های قلم، که بی تعارف حاصل و نتیجه دیگر نوشته ها و برتر از همه آن ها بود و هست، خود را چنان ذلیل و ناتوان و بر بقای هویت فرهنگی جهود ساخته خود نامطمئن دیدند که با توسل به تصمیم گیرندگان بر خر مراد سوار، بدون رعایت مراحل قانونی و با ضرب و زور فرامین، به گمان خود رسن ارتباط این قلم را با خوانندگان خود بریدند و نمی دانند چنین رفتارهای ضد فرهنگی و از سر ضعف و چاله میدانی آن ها تعداد گروندگان به این مباحث نوبنیان را چند برابر خواهد کرد.

از این پس، با بهره از حاصل مبحث قلم، محتاج ورود به سئوالات متن شناسانه کنونی و شروح داستانواره بی سر و ته موجود نیستیم و مثلا از عرضه کنندگان دیوان شاه نامه فقط سئوال می کنیم: فردوسی دیوان ضخیم اش را با چه ابزار نوشتار، بر چه ماتریال، در چه زمان و با کدام خط و زبان تولید کرده و آیا اصل و ارژینالی از نوشته او، به میزان کف دست، باقی مانده است؟! بی شک هیچ صاحب اثری، جز در یکی دو قرن بسیار نزدیک به ما توان عرضه پاسخ قابل دفاع بر این چند سئوال بنیانی را ندارد و به فوتی مجموعه آثار مورد ادعا و دعوی را همراه باد در میان فضا می یابد. اینک و با همین مرور مختصر به ابزار قلم، قاطعانه می دانیم که جز قرآن قویم و کریم هیچ دست نوشته ای قادر به عبور قانع کننده از این پرسش های مقدماتی نیست و مثلا اگر از یهود و نصاری طلب کنیم قدیم ترین نسخه تورات و انجیل خود را ارائه دهند، بی تردید جز متن های جاعلانه فراهم آمده جدید، نمونه ای برای عرضه ندارند!؟

مورخ به زیر مهمیز بردن ماجرای کمال الملک را، نه فقط مقدمه فرهنگی قدرتمندی برای ورود به تاریخ معاصر، بل شاهدی بر تایید نونگاری خط عرب، که حالا عادت مان داده اند خط فارسی بنامیم، و نیز اشاره به مبتدای مقتدری است که نه فقط زایمان مکتوبات، که ترسیم سیمای صاحب منصبان سیاسی پر جبروتی، در حد امیر کبیر را نیز قطعات مقوایی با دست بریده ای برای پر کردن پازل تاریخ سازی برای مهاجران تازه به ایران اعزام شده می داند. بنیان اندیشان با آگاهی از این رجال سازی های فرهنگی و سیاسی، از بیرونی و رازی، تا کمال الملک و امیر کبیر، بی بیم و هراس، چشم در چشم باند و گنگی می دوزند که جز به فساد کشیدن همه چیز در باب این سرزمین، از زمان اجرای پوریم تا دوران ناصر الدین شاه، ماموریت و مراتبی نداشته اند.



ظاهرا این نامه، در سال ۱۳۰۱ شمسی، از طرف کابینه در موضوع صنایع مستظرفه صادر و به قلم شماره ۲ فرانسه نوشته شده است. بدون ورود اولیه به متن و برخی گاف های بزرگ در این نامه، ابتدا فقط توجه می دهم که به علت کندی حرکت سر قلم های آهنی فرانسوی، چنان که این نمونه و دو نمونه ی در دنبال، گواهی می دهند، کاتب ناگزیر بوده است برای ثبت نقطه های حرف شین سه بار قلم را از کاغذ بردارد و هر بار نقطه ای را بزایاند. کاری که از پس پیدایش قلم خود نویس و متعاقب آن قلم خود کار، هر سه نقطه را همزمان و به صورت دایره ی کوچکی بر بالای حرف شین می گذارند. این مطلب به ترین نمایه برای جدا کردن زمان نگارش با سر قلم آهنی و نوشته هایی با خود نویس و خودکار است. چنان که در نوشته بالا، اضافه کنندگان ترکیب قربانت شوم و ماه ثور در هر دو مورد نقطه های حرف شین و ث را  خلاف متن و بر اثر بی دقتی، به صورت دایره آورده اند!؟



هرچند به هنگام اسکن این نامه، که از صفحه ۵۹ کتاب کمال هنر برداشته ام، از کیفیت نوشته کاسته شده که از اساس نیز مایه نداشت، ولی با توجه به این نمایه ی اندک بزرگ شده، به خوبی ناتوانی سرقلم های کند حرکت فرانسوی در گردش دایره وار را نشان می دهد، که کاتب را از سه بار برداشتن قلم از کاغذ برای نقش اندازی نقطه های حرف شین و پ و ث و غیره، ناگزیر کرده است.



لزوم جدا نویسی نقطه های حرف شین و پ که حاصل ناکارآمدی نوک قلم های فرانسوی بر اثر کندی حرکت آن هاست، در این نامه که از صفحه ۶۶ همان کتاب منتقل شده، به خوبی قابل تشخیص است. این نامه ی غیر رسمی نوشته شده با قلم شماره ۳ فرانسوی، که فاقد مخاطب و تاریخ است، به طور کامل حوزه توانایی و نیز ناتوانی های قلم های مقدم بر خود نویس را نشان می دهد.



در این قطعه کوچک دیا شده از نامه بالا هم همه جا نقطه های حروف در کلمات می شود و دانشمندان و شده را به صورت مجزا و در حد امکانات قلم های آهنی می بینید.



در این نامه منظوم و منثور به وجه کاملی با شیوه های نقطه گذاری سر قلم های فرانسوی آگاه می شوید، که همه جا، به هر یک از نقطه های حروف چ و پ و شین نقش مستقل داده شده است. وسواسی که به محض ورود خود نویس، ذهن کاتبان را ترک می کند و دایره کوچک سمبلیکی در جای آن نقطه ها می نشیند. 



هرچند این نامه هم مانند غالب نزدیک به تمامی دست نوشته های نقاش تاریخ تحریر ندارد، ولی با دقت در شکل نگارش نقطه ها کاملا معلوم می شود که متعلق به زمان ظهور چابکی های خود نویس است که کاربرد آن قریب ده سال پس از درگذشت نقاش آغاز می شود. متن این نامه از تلاشی می گوید که نقاش برای یافتن چشم اندازی مناسب برای ساختن تابلویی از پس قلعه و دربند داشته است:

«قربانت شوم. پس از تقدیم عرض ارادت صمیمانه خاطر مبارک را مصدع می شوم در این که چند روز قبل به عزم ساختن یکی دو پرده دورنما به سمت پس قلعه و بعد به اوین و درکه رفته بودم بعضی منظره های خوب هم پیدا شد لکن آن جاها محل عبور و مرور و تفرجگاه آقایان شهری است که ناچار معاشرت آن ها اسباب هواس پرطی و بی کاری فدوی می شود... مستدعی است به دو کلمه رضایت و اجازه خود را در هاشیه مرقوم دارید». (خوانساری، کمال هنر، ص ۱۶۱)

ابراز ناراحتی نقاش از وفور عابرین شهری در پس قلعه 80 سال پیش کاملا عیان می کند که جاعل این نامه به اوضاع روز نظر داشته و نیز گذشته از توجهی که باید به اغلاط املایی مافوق فاحش و در حد نوشتن هواس پرطی  در نامه های به اصطلاح کمال الملک صرف شود، ظاهرا جاعلین این نامه مشغول تدارک مقدمه ای برای بلع تابلوی پس قلعه و دربندند که پیش تر معلوم شد اصولا آن تابلو، به گواهی امضای آن، کار کس دیگری است. چنان که  نقاش در نامه دیگری اعلام می کند:

«مسئله دیگر این که من از بعضی کارهای سابق خودم راضی نیستم و از آن هایی که راضی هستم از این قرار است: پرده حوض خانه صاحب قرانیه، پرده تکیه دولت، پرده آبشار پس قلعه، پرده رمال، پرده دورنماسازی زانوس، پرده تالار آینه و پرده دور نمای لار با کوه دماوند». (خوانساری، کمال هنر، ص ۱۴۰)

هرچند اشتغال نقاش به اعلام بی ارزشی آثار خود، از غرایب روزگار است و محقق را وامی دارد که او را به بی هنری و سمبل کاری و تولید انبوهی باسمه بی ارزش رنگین متهم کند ولی مهم تر این که نقاش فقط همان پرده هایی از کارهای خود را می پسندد که اثبات بی تعلقی آن ها به او ، کار چندان دشواری نیست.



این هم چند سطری دیا شده از نامه بالا تا در اجزاء تحریری آن ها دقیق شوید و دریابید که به صورت دایره درآمدن تمام سه نقطه ها و نیز گردش نرم قلم در ثبت ل و ی زینتی و کشیده، به خوبی تاریخ تحریر این نامه را به دورانی می رساند که استفاده از قلم خود نویس تقریبا عمومی بوده است.



از روی کنجکاوی به کار و نحوه نگارش این نامه رسیدگی کنید تا دلایل کافی بیابید که جاعل این نامه را هم با ابزاری نوشته است که ۱۵ سال پس از مرگ نقاش رواج داشته است. (ادامه دارد)







قلم 7

آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم

مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۷۰ 




 

بدین ترتیب به حاصل و نتیجه نهایی مندرجاتی رسیده ایم که چند سالی است با عنوان کلی ایران شناسی بدون دروغ عرضه می شود.  اگر بنا بر تشبیه باشد، بی راه نیست هر یادداشت این ورودیه را چشمه زلالی بیانگاریم که در مسیر واحدی با دیگر مخازن حقیقت، سرانجام  رود خروشان مبحث قلم را به راه انداختند که سیصد سال توطئه یهود برای آلودن فرهنگ ملل گوناگون را به آب شست و بساط شعبده های مراکز فرهنگی کنیسه و کلیسایی دور و نزدیک را برهم زد.


  


اینک بنیان اندیشان با شناس نامه فرهنگ پوریم پایه ی جهان، و انطباق آن با یافته های باستان شناسی و اکتشاف آشنایند و بنیان اندیشی مکتبی است که رجوع به مبانی قابل اتکاء مادی و عقلی را مبداء می گیرد و توجه می دهد که تا دوران ظهور مسیح، انسان در هر مدار و توان و امکانات، برگه ای تاریخی - فرهنگی، جز بر متن سنگ و فلز و گل از خود باقی نگذارده است. چنان که نقش گاو وحشی سی هزار ساله سمت راست، بر بدنه غار مارولاس در جنوب فرانسه و کتیبه بیش از سه هزار ساله رامسس دوم در سمت چپ، بر سنگ نقر شده اند.


 

  


سمت راست کتیبه معروف و سه زبانه روزتا از یافته های مصر در سال ۱۷۹۹ میلادی است که با استفاده از متن یونانی آن، در ردیف آخر سنگ نوشته، کلید کشف حروف و بازخوانی خط هیروکلیف قرار داده اند. این همان مقوله ای است که در باب کتیبه سه زبانه بیستون نیز تکرار می کنند و مدعی اند با تطبیق متن میخی داریوشی، که پیش تر خوانده شده بود، توانسته اند نسخه های بابلی و ایلامی کتیبه بیستون را نیز بازخوانی کنند. مطلبی که در هر دو مورد با مجموعه ای از ابهامات رو به روست. سمت چپ هم استل یا ابلیسک سیاه است که از زبان شلمانصر سوم تصرف اورشلیم و تسلیم یهودیان را شرح داده است. در این جا نیز باز هم تنها برگه ی قابل استفاده برای ثبت رخ دادهای تاریخی قطعات مقاوم سنگ است. 



در این تصاویر نیز، سمت راست سنگ نوشته دیگری به زبان بابلی از تیگلات پیلسر اول و سمت چپ مجموعه کتیبه های داریوش اول هخامنشی در بیستون و به سه زبان است که معلوم می کند، بی توجه به توان و تدارکات، سرکردگان اقوام و فاتحان و گردن کشان نیز، تا زمان ظهور مسیح، ناگزیر شرح حوادث و نکاتی در باب احوال خود را بر سنگ می نوشته اند.


 

 



در بین النهرین، و حواشی دو رود بزرگ فرات و دجله، با دشت های وسیعی ازخاک و گل و طبقات عمیقی از رسوبات رسی قرون متمادی برهم انباشته و نبود صخره های سنگی مناسب نقر منقولات، لاجرم نمایه ها و تظاهرات فرهنگی- تاریخی، همچون سیلندر گلین منتسب به کورش و یا کتیبه سمت راست از شیروپاک، و نیز مهرهای کوچک گلین، یا آجر نوشته های پخته، که نظایر بسیاری از آن ها را مثلا در زیگورات و ابنیه ایلامی شوش یافته ایم، جایگزین کتیبه های سنگی شده است و در موارد اندکی نیز حتی ورقه های نه چندان ضخیم طلا و نقره را برای نقل های ماندگار همچون نمونه های یونانی و اتروسکی سمت چپ، جای گزین کتیبه های بر سنگ و گل کرده اند. در حقیقت مضمون کتیبه بیستون برای تغذیه کتاب و یا لااقل رساله ای مفصل کفایت می کرده است و اگر چنین بیانیه مبسوطی را، نه در اوراق کتابی از چرم یا پوست و یا پاپیروس، بل با زحمت و هزینه بسیار، بر سینه صخره ای در ارتفاعات کوهی کنده اند، پس بی نیاز به هرگونه ادله و عرایض، باید قبول کرد که تا زمان ظهور مسیح حک بر سنگ و گل و ورقه های فلز تنها امکان انتقال اطلاعات از محلی به محل دیگر و یا از قرنی به قرون بعد بوده است. بنا بر این ادعای بی خردانه وجود هرودوت با کتابی به نام تواریخ، اگر آن را حک شده بر بدنه کوه و یا نوشته بر خشت و اوراق فلزی نمی یابیم و از کتاب او و نظایر دیگری همچون آرین و جغرافی دانان فرضی، مانند اناکسی ماندر ملطی، که در ۲۵۰۰ سال پیش نقشه جهان با تعیین محل و نام خلیج فارس می کشیده اند، اثری بر سنگ و خشت نمی یابیم، جز تزریق آشکار دروغ در رگ فرهنگی جهانیان نیست. 


 

  


چنان که رسامی نقشه بالا را که از صفخه ۲۷ کتاب خلیج فارس در نقشه های کهن برداشته ام، به ابواسحاق ابراهیم الفارسی استخری از اوائل قرن چهارم هجری، قریب هزار سال پیش، نسبت می دهند. اینک بنیان اندیشان به مباحث پلیمیکی بی نتیجه در باره مجعول بودن چنین رسامی هایی، جز از طریق طرح این دو سئوال نخستین وارد نمی شوند: در هزار سال پیش هنوز چنین خط کارآمد و منقوط عرب تدوین نشده و ابزار نگارش چنین خطوط پخته و منظمی فراهم نبوده است! اینک در تلفیق زمان بلوغ کتابت خط عرب و نیز آگاهی نسبت به دوران پیدایش قلم نی و عصر استفاده از پاپیروس و پوست نوشته و سرانجام زمان پیدایی کاغذهای سنتی دست ساز و سپس تولید ورقه های صنعتی آن، بنیان اندیشان، بی اندک تردید اعلام می کنند که به جز اوراق قرآنی که از اوائل طلوع اسلام، عمدتا بر پوست نوشته ها و با خط بدوی عرب، به میزان کافی در سراسر جهان اسلام یافت شده و یافت می شود، هیچ کتاب نوشته غیر مجعولی، در مقولات علوم انسانی، از جمله تورات و انجیل، در هیچ فرم و محتوا و اندازه، دورتر از پنج قرن اخیر تاکنون دیده نشده است.  عجیب ترین حصه این زد و خورد و داد و ستد عقل و اندیشه و علائم، با جعل و دروغ و شیادی، آن جا نمایان می شود که گرچه دوران شناسی رشد و فصول تکامل و تغییرات در تمام خطوط کاربردی ملل صاحب فرهنگ دیرین، به صورت ها و درجات گوناگون فنی قابل کشف و تدوین و اشاره است، اما نخستین نوشته های به خط و زبان فارسی، با نمونه های خوش نویسی های خیال انگیز و پر از هنرنمایی های گوناگون، معلوم نیست از کدام خزانه غیب ظهور می کند و مثلا گرچه از خط عرب، که مادر و مبتدای خط فارسی است، تا قرن دهم هجری، صدها و هزاران قطعه نوشته بی نقطه و با نوشتارهای خام و فاقد سبک دیده ایم، اما مثلا نمی دانیم فردوسی با تمسک به کدام معجزه، با حروف و خط کامل و منقوط فارسی، هزار سال پیش، دیوان شاه نامه سروده است؟! (ادامه دارد)



__._,_.___
Recent Activity:
.

__,_._,___

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

CopyRight © 2006 - 2010 , GODFATHER BAND - First Iranian News Portal , All Rights Reserved